با این همه سختى و فشار، خدیجه خم به ابرو نمىآورد و در تمام دوران زندگى قبل و بعد از بعثت به سان بانویى شفیق، بر گرد وجود پیامبر مىگشت و با سیماى خندان خود غم ها را از رخ پیامبر مى زدود و در این بین به سان یاور، وزیر و کمکرسانى توانمند او را یارى مىکرد.
ابن هِشام مىنویسد:
خدیجه به پیامبر ایمان آورد، گفتارش را تصدیق کرد و او را یارى داد…
خداوند به وسیله او به پیامبرش آرامش داد به نحوى که هیچ خبر ناراحتکنندهاى از قبیل رد و تکذیب را نمىشنید مگر این که خداوند به وسیله خدیجه گشایش برایش ایجاد مىکرد. وقتى خدا پیامبرش را به خدیجه برمىگرداند، دشوارىها را بر او آسان مىکرد و تصدیقش کرده، اعمال مردم را (که موجب آزار حضرت می شد) بى اهمیت جلوه مىداد. رحمت خدا بر او باد. (1)
حجم سنگین فشارهاى قریش و مشرکان با این سخن پیامبر روشن مىشود که:
«ما اُوذِىَ نبىٌّ بمثل ما اُوذیتُ» (2)
«هیچ پیامبرى مثل من آزار ندید» .
و خدیجه علیهاالسلام در تمام این آزارها، یار و غم زداى پیامبر بود.
علامه مجلسى مى نویسد:
در سال هاى آغازین بعثت بود که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با سیمایى غمگین و محزون از غار حرا به خانه برگشت.
خدیجه علیهاالسلام مىگوید: به پیامبر گفتم:
نشانه اندوه در چهرهات مىبینم، چه شده است؟
فرمود: على از من جدا شده و معلوم نیست کجاست؟ (3) در مورد آسیب رسانى مشرکان به وى نگرانم!
به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردم:
بر شترم سوار مىشوم، یا او را مىیابم و یا مرگ بین من و او فاصله میاندازد.
خدیجه سوار شتر شد و به جست و جو پرداخت تا آن که قیافه کسى را دیده بر او سلام کرد و از صداى جوابش فهمید على است … آن گاه به سوى خانه برگشت و با دادن خبر سلامتى على، پیامبر را خوشحال کرد به اندازهاى که پیامبر یازده بار «شُکراً لِلمُجیب» گفت.
1) سیره ابن هشام، ج 1، ص 240.
2) بحارالانوار، ج 39، ص 1.
3) چون عدهاى از مسلمانان به خاطر پرهیز از گزند مشرکان پراکنده شده بودند، میان على علیهالسلام و پیامبر صلى الله علیه و آله نیز فاصله افتاده بود.