جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تبار خدیجه سلام الله علیها

زمان مطالعه: 3 دقیقه

پدر آن والا گهر، خُویلِد بن اسد بن عبدالعُزَّی بن قُصَی است که در قُصَی نسب او با نسب حضرت رسول صلی الله علیه و آله به هم می‌پیوندد .

و مادر ایشان، فاطمه بنت زائدة بن اَصَمّ بن رَواحَة بن حُجر بن عبد بن مَعیص بن عامر بن لُؤَی است که او نیز در لُؤَی با حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم نژاد می‌گردد. (1)

سهیلی می‌نویسد:

خویلد بن اسد، همان است که با «تُبَّع آخر» از شاهان یمن، آن هنگام که قصد داشت حجرالاسود را با خود به یمن ببرد، درگیر شد و او را از این کار بر حذر داشت؛ و سرانجام تُبَّع، در اثر رعبی که در عالم رؤیا بر او عارض شد، از این کار منصرف گردید. (2)

جدّ خدیجه، اسد بن عبد العُزَّی، از جمله اعضای پیمان معروف «حِلف الفُضول» بود (3) و چنانکه گفته اند:

این پیمان، شریف ترین و بهترین پیمانی است که در زمان جاهلیت برای گرفتن حق مظلوم از ظالم منعقد شده بود.

و عموزاده اش، وَرَقة بن نَوفَل بن اسد، کتاب‌ها را مطالعه می‌کرد و به سخنان اهل تورات و انجیل گوش فرا می‌داد. او چون از جریان بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله آگاه شد، به حضور آن حضرت شتافت و گفت:

«سوگند به آن که جانم در دست اوست، تو پیامبر این امتی و ناموس اکبر (جبرئیل) پیش تو آمده است، همانگونه که نزد موسی نیز آمده بود. مردمان تو را تکذیب کنند و آزار رسانند و از شهر و دیارت بیرون کنند و با تو بجنگند. اگر من آن روز را دریابم، خدای را یاری کنم».

آنگاه سرش را به نزدیک سر حضرت رسول صلی الله علیه و آله آورد و بر سر نازنینش بوسه زد. (4)

وَرَقة بن نَوفَل، سفارش های جالبی به خدیجه دارد که حضرت صادق علیه السلام در روایتی آنها را بازگو فرموده است. (5)

ارتباط با رسول الله صلی الله علیه و آله:

ابن اسحاق (151 ق) می‌گوید:

خدیجه که زنی بازرگان بود و از شرافت خاندان و مال بسیار برخوردار بود، مردان را در مال خویش به کار می‌گرفت و با آنان قرار می‌نهاد که چیزی از سود آن بر گیرند. و قریش در آن روزگار، به تجارت اشتغال داشت. چون خدیجه از راستگویی و امانتداری و نیکخویی رسول الله صلی الله علیه و آله آگاهی یافت، به او پیشنهاد فرستاد که با غلام وی مَیسَره، به کار تجارت سوی شام رود و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرد.

رسول الله صلی الله علیه و آله پذیرفت و با مال خدیجه، راهی شام شد. چون با میسره به شام رسید، حضرتش در سایه‌ی درختی نزدیک صعومعه‌ی یکی از راهبان فرود آمد. راهب سر برون آورد و از مَیسَرَة پرسید:

این مرد که زیر این درخت نشسته کیست؟

مَیسَرَه گفت:

یکی از مردمان قریش و اهل حرم است.

راهب گفت:

سوگند به خدا که جز پیامبر کسی دیگر زیر این درخت ننشسته است.

پس از آن، رسول الله صلی الله علیه و آله، کالای خود را که همراه آورده بود بفروخت و آنچه می‌خواست بخرید و سوی مکه بازگشت. و چنانکه گفته اند: میسره می‌دید که در گرمای روز و آفتاب سوزان، دو فرشته بر سر او سایه می‌افکنند. چون آن حضرت به مکه رسید و آنچه با خود آورده بود فروخت، دوبرابر یا بیشتر سود کرد. و میسره سخنان راهب و سایه انداختن دو فرشته را به خدیجه گفت.

خدیجه، زنی دور اندیش، شریف و خردمند بود و افزون بر آن، خدا خواسته بود که او را گرامی دارد. از این رو چون میسره حکایت سفر با آن حضرت را به خدیجه بازگو نمود، او کس پیش رسول الله صلی الله علیه و آله فرستاد و پیغام داد که:

» ای عموزاده، من به سبب خویشاوندی و شرف و نسب والای تو در میان قومت و امانت داری تو نزد ایشان و نیکخویی و راستگویی، به تو راغبم! «.

و این در حالی بود که خدیجه در آن هنگام، به لحاظ نسب، ریشه دارترین زنان، و به شرافت خانوادگی و مال، از همه‌ی زنان قریش بهتر بود و همه‌ی قوم او به ازدواجش حریص بودند. (6)


1) سیرة ابن هِشام، ج 1، ص 201.

2) الرَّوضُ الاُنُف، ج 2، ص 239.

3) تاریخ ابن اثیر (الکامل)، ج2، ص41.

4) همان، ج 1، ص 238.

5) بنگرید به: الاَمالِی، شیخ طوسی، ج 1 ، ص 302، المجلس الحادی عَشَرَ(مجلس یازدهم).

6) سیره‌ی ابن اسحاق، ص 81 و 82 ؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 34 و 35.