جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اصول و ارکان مدیریت و فرماندهی

زمان مطالعه: 7 دقیقه

شاید در گذر زمان، هیچ روزگاری به اندازه ی جهان معاصر، بر سر معانی و مفاهیم بحث و گفتگو نبوده و وصف و تعریف های متنوع در مورد هر موضوعی ارائه نشده است، به گونه ای که گویی اندیشمندان و صاحب نظران، با هم پیمان بسته اند که در وصف و تعریف هیچ موضوع مهم و حساسی، دیدگاه و نظر هماهنگی نداشته باشند و برای هر مفهومی ده ها و گاه صدها تعریف متفاوت و گاه متناقض ارائه دهند!

موضوع مورد بحث ما در این نوشته و این فرصت نیز ـ که مفهوم مدیریت و ساماندهی است ـ یکی از همان مفاهیم پرماجرا و پرمناقشه است که به دلایل گوناگون، از جمله، انگیزه ها، هدف ها و غرض های سیاسی و اقتصادی و مذهبی، به سرنوشتی گرفتار آمده است که گویی تعریف درست و وصف دقیق برای آن بسیار دشوار و پیچیده است، (1) اما ما در آغاز این سخن به تعریفی که از میان تعاریف برگزیده ایم، بسنده می کنیم و با اندک شرح و توضیح، به سراغ اصل بحث می رویم:

مدیریت عبارت است از دانش و هنر برنامه ریزی، ایجاد تشکل و

هماهنگی و قدرت رهبری و کنترل تلاش های گوناگون به منظور رسیدن به هدفی معلوم و مقصدی مقرر.

یکی از مهم ترین کتاب های دانشکده ی علوم اداری و مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران، مدیریت را این سان تعریف می کند: مدیریت، عبارت از دانش و هنر برنامه ریزی، ایجاد تشکل و هماهنگی و قدرت رهبری و کنترل تلاش های گوناگون به منظور رسیدن به هدفی معلوم است.(2)

واژه ی «مدیر» در لغت به معنای اداره کننده، و به کسی که کاری را اداره می کند، تعبیر شده و واژه ی تدبیر و اداره کردن نیز به معنای کارگردانی، نظام بخشیدن به کارها و ساماندهی شئون آمده است، و واژه ی «مدیریت» نیز به معنای کارگردانی و گردانندگی است.

در فرهنگ های واژه شناسی، واژه ی «مدیریت» به معنای «مدیر بودن» یا داشتن پست مدیریت و ساماندهی امور و شئون نیز آمده است؛ (3) اما در اصطلاح به انجام کارها به وسیله دیگران و از راه به کارگیری دیگران یا به معنای کار کردن با مردم و در میان مردم و برای مردم تعبیر می شود.

منظور از این وصف و تعریف این است که هیچ نهاد اجتماعی بدون در نظر گرفتن مردم و نیازهای آنان و بدون آن که به راستی برای مردم باشد، تأسیس نمی شود؛ پس، سیستم و یا نهادی که برای خدمت به

انسان ها نباشد، اصل وجود و فلسفه ی پیدایش آن مورد پرسش خواهد بود،(4) به همین جهت «مدیر» و مدیریت باید با افرادی که در درون و یا برون سازمان و تشکیلات هستند، همراه و همگام باشد. او نمی تواند و نباید با آنانی که کار می کنند، خواه کارمندان و کارگزاران و یا شهروندان جامعه، که سازمان و تشکیلات برای آنان و در جهت خدمت به هدف های مقرر آنان تشکیل شده است، ناهماهنگ و در جهت عکس منافع و آرزوها و آرمان های آنان باشد.

مدیر میان مردم زندگی می کند و در جمع افراد سازمان و تشکیلات عضویت دارد، و منظور از عضویت نیز این است که او یکی از اعضای جامعه است و دیگران او را یکی از خودشان به حساب می آورند.

با نگاهی دقیق با زندگی الهام بخش پیامبر، در می یابیم که آن حضرت پیش از انگیزش و دوران بعثت خویش، در میان مردم بود و همه جا

عضو اثرگذار گروه و جامعه به شمار می رفت، و با همه ی بزرگی و معنویت و شکوهی که داشت، می فرمود: من کسی جز یکی از شما نیستم؛ «ما أنا إلا کواحد منکم.«

روشن است که برای مردم بودن، به مفهوم در خدمت مردم و خدمتگزار راستین هدف های مقرر و مورد توافق و رضایت آنان بودن است.

اگر مدیر و مدیریت، قدر و اعتباری دارد، فقط به خاطر خدمت به مردم و تلاش در راه هدف های مردم است، به مصداق این بیان که: «رئیس القوم خادمهم» مدیر در همه ی شرایط و در هر فراز و نشیبی باید انگیزه و نیت خدمت به انسان ها را داشته باشد، خواه مردم قلمرو مدیریت او از همکاران و هواخواهان او باشند یا منتقدان به او و روش مدیریت او.

»و أشعر قلبک الرحمة للرعیة، و المحبة لهم، و اللطف بهم،… فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین و إما نظیر لک فی الخلق…؛«(5)

او باید هماره بکوشد تا مشکلات آنان را با انگیزش مشارکت و اعتماد آنان با بهترین روش و منش حل نماید. حل مشکلات و رسیدگی به امور مردم، هم شامل افراد داخل سازمان و تشکیلات یعنی کارکنان و نزدیکان و همفکران می گردد و هم شامل افراد خارج از سازمان، یعنی

جامعه و مردم.

مهم تر از آنچه از بایسته هایی که برای مدیر و مدیریت گفته شد، و افزون بر همه ی مفاهیم بیان شده در تعریف فوق، این است که بگوییم: همه ی کارهای مدیر و مدیریت اگر برای فراهم آوردن خشنودی خدا و در جهت آسایش و رضایت مردم باشد، دارای ارزش است و بدون آن نه تنها فاقد گوهر حقیقت و دادگری است، که گناهی است سهمگین و خیانت به زمین و زمان و حرث و نسل و غصب حق حاکمیت آنان بر سرنوشت خویش که خدا بر هر انسان خردمندی ارزانی داشته است.

اما در این میان مدیریت اگر با وصف و ویژگی اسلامی عنوان شد، افزون بر تخصص و مهارت علمی و تجربی و داشتن برنامه ی دقیق و سنجیده، باید به معنویت و اخلاق و راستی و الگو شدن در منش و رفتار و ظرافت های دیگر نیز آراسته شود؛ چرا که هدف در این نوع از مدیریت و ساماندهی، فراهم آوردن خشنودی خدا و آسایش و آرامش و خشنودی مردم است و نه ناخشنود و گریزان ساختن آنان با روش های زشت استبدادی و ابزار قدرت ساختن همه چیز؛(6) چرا که چنین روش فریبنده گرچه به ظاهر چیره گردد و بپاید، در حقیقت شکست خورده و

نابود است؛ «ما ظفر من ظفر الإثم به، و الغالب بالشر مغلوب؛«(7)

آری، در مدیریت با وصف اسلامی آن، باید همه ی کارها به خاطر خدا و در جهت آزادی و آزادگی و امنیت و منافع و مصالح مردم و رسیدن به خشنودی خدا و مردم و با راستی و درستی و دادگری و مهر و اقناع مردم انجام شود و هر حرکتی باید در این جهت باشد؛ چرا که مشروعیت کارها و ارزشمندی روش ها و اهداف سازمانی و تشکیلاتی در مدیریت اسلامی، در گرو عادلانه و درست و مردمی بودن و در هر لحظه ای به همراه داشتن خشنودی و رأی آزادانه ی آنان است.

انسان ها مهم ترین عامل هر سازمان و نظامی هستند و اگر قرار باشد مدیریت و مدیری موفق شود، موفقیت او از طریق همراهی و همکاری و خشنودی و اقناع انسان ها حاصل می گردد و نه روش های ابلیسی و استبدادی.

»… ألا و إن معاویة قاد لمة من الغواة و عمس علیهم الخبر حتی جعلوا نحورهم أغراض المنیة؛«(8)

با این بیان، اخلاق مدیریت عبارت است از: ویژگی هایی که انجام کار

را از طریق دیگران میسر می سازد و با این ویژگی هاست که انسان می تواند دانش مدیریت را به کار بندد و به هنر مدیریت آراسته گردد.(9)

بر این باور، در هر مدیریت مترقی، ارکان و اصولی ضروری است که با ضعف یا فقدان هریک از آنها، آن جامعه یا آن سازمان و تشکیلات، نه تنها به هدف های مقرر خود نخواهد رسید که به سردرگمی، ضایعات و تلفات و عقب ماندگی و در نهایت فروپاشی و رسوایی خواهد انجامید.

این اصول و ارکان عبارتند از:

1. برنامه ریزی، که هدف یا هدف های تشکیلات و تهیه ی برنامه ی کار و نقشه و چگونگی رسیدن به هدف را نشان می دهد.

2. پس از آماده شدن برنامه، اصل سازماندهی ـ که عبارت از یگانه سازی و جهت دهی و به کارگیری نیروی انسانی، مالی و وسایل و تجهیزات برای رسیدن به هدف مقرر، در قالب بهترین روش و اثر گذارترین شیوه است ـ ضرورت می یابد.

3. همراه دو اصل برنامه ریزی و سازماندهی، ایجاد انگیزه و شور و شوق در همکاران و کارکنان برای چگونگی عملکرد و حرکت به سوی هدف مقرر، ضرورت می یابد، چرا که میزان انگیزه و عملکرد آنان روشن می سازد که رسیدن به هدف یا هدف های ترسیم شده چه قدر و در چه زمان و در چه کیفیتی خواهد بود.

آنان ممکن است با 90 درصد دقت و مهارت و دلسوزی و توانایی خود، یا با 20 درصد از آن کار کنند. پس، ایجاد انگیزه و شور و شوق و

تعمیق آن در کارکنان، در مدیریت و فرماندهی کارکردی بی نهایت مهم و حیاتی است. به همین جهت مدیریت و مهندسی مترقی و ماهر، یا منحط و عقب افتاده هر کدام به سبک خود برای ایجاد انگیزه و آفرینش شور و شوق تلاش می کنند. برخی با برقرار ساختن ارتباط آزادمنشانه، رهبری درست کارها، همراهی و همدلی مستقیم یا غیر مستقیم با نیروهای انجام رسان کار، مسئولیت پذیری و محاسبه، ایجاد مشارکت و پاداش و توبیخ سنجیده، در بالا بردن انگیزه می کوشند و برخی با ارعاب و خشونت و شیوه های پلیسی ومنحط تر از آن.

4. و همراه سه اصل برنامه ریزی، سازماندهی، و ایجاد انگیزه در کارکنان، اصل مهم دیگر در مدیریت موفق و مترقی، اصل محاسبه و کنترل می باشد، که عبارت است از توجه جدی به رهاورد کار، و مقایسه ی پی گیر کارهای انجام شده با برنامه ها و اعمال و اجرای اصلاحات لازم در لغزش ها و اشتباهات و انحرافاتی که در انتظارات و هدف ها پیش آمده است.


1) اخلاق مدیریت / ص 12؛ رهبری و مدیریت / ص 22.

2) سازمان مدیریت / انتشارات دانشکده ی علوم اداری و مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران / چاپ هفتم ص 1.

3) فرهنگ معین و لغت نامه ی دهخدا / واژه ی مدیر.

4) امام علی علیه السلام چه زیبا فرمود که: «أما والذی فلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماء ألا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها… و لألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز؛» نهج البلاغه / خ 3.آگاه باشید! به خدایی که هسته را شکافت و جان را آفرید، اگر نه این بود که این جامعه و مردم، گردم را گرفته و پذیرش مسئولیت اداره ی جامعه را خواهانند، و اگر نه این بود که با وجود یاران راه، حجت تمام شده، و اگر خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمدیدگان بی تفاوت نباشند، من زمام امور را رها می ساختم و پایانش را با جام آغازین آن یک جا در آب می افکندم؛ آن گاه نیک می دیدید که این دنیای شما با همه ی زرق و برق آن در نظر من از عطسه ی بزی بی ارزش تر است.

5) گستره ی قلب خویش را کانون محبت مردم ساز و با آنان به مهربانی و نرمش رفتار کن؛ مبادا نسبت به آنان بسان درنده ای شکارافکن باشی که خوردنشان را غنیمت شماری، چرا که آنان دو دسته اند: یا در دین با تو برادرند و یا در آفرینش برابر… نهج البلاغه / نامه ی 53.

6) »أللهم… والمعلن الحق بالحق؛» خداوندا، شریف ترین درودهایت را به همراه بالنده ترین برکاتت بر محمد، بنده و فرستاده ی خودت، مقرر فرما که سلسله ی بعثت را حلقه ی آخرین بود و با شکستن بن بست ها آغازگر راهی نوین. او حقیقت را تنها به وسیله ی روشن و منش و آهنگ حق و عدالت اعلام کرد… نهج البلاغه / خ 27.

7) آن که گناه بر او چیره شود، پیروز نیست، و آن که به وسیله ی بدی چیره گردد، شکست خورده است. نهج البلاغه / قصار 327.

8) به هوش باشید که معاویه انبوهی از مردم ناآگاه را به دنبال خود می کشد و حقیقت را زیر پرده ی تزویر و تحریف از آنان می پوشاند و به گونه ای در مغز آنان دستکاری می کند که با دنباله روی کورکورانه از او، خرخره های خود را برای پیشبرد هدف های سلطه جویانه ی او در برابر تیرهای مرگ می سپارند و خود را به کام هلاکت می افکنند. نهج البلاغه / خ 51.

9) اخلاق مدیریت / ص 12.