به راستی اگر شعاع وجودی آن بانوی تاریخ ساز و نقش او به عنوان یار پرمهر و مشاور هم اندیش پیامبر در این سطح والا و بالا نبود، چرا مرگ او باید آن گونه در روح بزرگ آن سمبل شکیب و پایداری تکان دهنده و غمبار جلوه کند؟
چرا باید از غم بزرگ فقدان او بی قرار گردد؟
و چرا باید پس از غروب خورشید بی غروب او از آسمان زندگی اش خانه نشین گردد؟
و برای چه باید سال رحلت غمبار او و ابوطالب را سال اندوه بزرگ بنامد؟ و چرا دیگر ادامه ی دعوت اصلاحی و آزادی بخش خود را در مکه ناممکن بنگرد؟
چرا باید برنامه ی هجرت از یار و دیار را در دستور کار قرار دهد؟
و چرا پس از خدیجه و هجرت از سرای او، هرگز نمی تواند یاد و نام درخشان و نقش ارزشمند و کار سترگ او را به فراموشی سپارد؟ بلکه با شنیدن نام او، از شکوه او وصف کند و نقش او را در پیشرفت دین و آیین گرامی دارد و ضمن گرامیداشت او، از درد جانسوز فراق آهی سوزان کشد و با تأسف و اندوهی عمیق، باران اشک از اسمان دیدگان ببارد و بنالد که: آه! از خدیجه ام نام بردید؟ از خدیجه ام سخن گفتید؟ کجا همانند آن بانوی خرد و پروا و آن نمونه ی راستی و اخلاص پیدا می شود؟
او بود که در آن شرایط بحرانی که مردم مرا در دعوت آزادی خواهانه ام دروغگو می انگاشتند، با شهامت و ایمان، راستی و درستی مرا گواهی کرد و در راه دین خدا و پیشرفت آن، بار گران وزارت و یاری و همراهی مرا با درایت و توانمندی به دوش کشید، و با داریی هنگفت و امکانات گسترده ی خویش مرا در راه هدف های انسانی ام یاری رساند. آری، کجا همانند خدیجه ام پیدا می شود؟
یکی از حدیث نگاران در این مورد آورده است که:
»… ورد علی رسول الله امران عظیمان و جزع جزعاً شدیداً؛» (1)
با رحلت جانسوز خدیجه و ابوطالب، دو پشتیبان پراعتبار پیامبرف در حقیقت دو فاجعه ی سهمگین بر آن حضرت فرود آمد؛ به گونه ای که آن اسطوره ی شکیب و پایداری، سخت اندوه زده و بی قرار گردید!
و دیگری می نویسد: پیامبر گرامی از فاجعه ی مرگ جانسوز خدیجه و ابوطالب که با فاصله ی یک ماه و پنج روز اتفاق افتاد، به گونه ای یکه خورد که برای مدتی خانه نشین گردید، و کمتر بیرون آمد؛
»لما توفی ابوطالب و خدیجة و کان بینهما شهر و خمسة أیام اجتمعت علی رسول الله مصیبتان، فلزم بیته…» (2)
و سومی می نویسد: مصیبت دیگری که بر قلب پیامبر فشار آورد، مرگ بزرگ مدافع اسلام و پیامبر، جناب «ابوطالب» بود؛ همان مرد بزرگی که پس از رحلت نیای پیامبر، «عبدالمطلب» سرپرستی آن حضرت را ـ که هشت ساله بود ـ به عهده گرفت، و تا پنجاه و سه سالگی ـ یعنی درست همان سالی که پیامبر را به سوگ خود نشاند ـ لحظه ای حمایت خویش را از آن حضرت دریغ نداشت.
این مرد برگ در طول زندگی، خدمات شایانی به پیامبر نمود؛ خدماتی که هرکدام نشانگر ایمان و عظمت و فضیلت و شخصیت والای اوست. راستی که اگر خدا او و بانوی خردمند حجاز «خدیجه» و
علی علیه السلام را در آغاز بعثت پیامبر و دعوت او به یاری اسلام برنیانگیخته بود، بی تردید اسلام در آغاز حیات خویش از میان می رفت.
راستی که این سراینده ی خوش فکر چه زیبا سروده است که:
و لولا ابوطالب و ابنه
لما مثل الدین شخصا فقاما
فهذا بمکة آوی و حاما
و هذا بیثرب جس الحماما…
اگر ابوطالب و فرزند رشید او نبودند، هرگز قامت برافراشته ی دین برپا نمی شد.
او در مکه به آورنده ی بزرگ اسلام پناه داد، و از او شایسته و بایسته حمایت کرد؛ و این در مدینه با آغوش باز به استقبال مرگ و شهادت شتافت تا خطرات سهمگین را از اسلام و پیامبر برطرف سازد.
خدا، باران خیرش را بر آن رادمرد آزادی خواه بباراند که هدایت را در آغاز راه کمک کرد و به این فرزند دلیرش خیر فراوان دهد که پایان شرافت ها و سرآمد عظمت ها بود.
و نیز می نویسد: دو حادثه ی تکان دهنده ی مرگ خدیجه و ابوطالب در زندگی پیشوای بزرگ توحید و دگرگونی روند آن، اثری سرنوشت ساز نهاد؛ چرا که اگر رحلت آن دو یار پراعتبار پیش نمی آمد و پیامبر مدافعان پراقتداری چون آن دو را از دست نمی داد، به سوی «مدینه» هجرت نمی فرمود و این پس از مرگ آن دو بود که آن حضرت به خوبی احساس کرد که دیگر یار و پشتیبان پراقتداری در مکه ندارد، و در میان
عموها و عمه ها و بستگانش نیز کسی نیست که بتواند جای آن دو را پر کند و نقش حساس آن ها را بر عهده گیرد. درست است که عموی شجاع پیامبر «حمزه» نیز قهرمانی بزرگ بود و عمه اش «صفیه» نیز زنی باشخصیت و آنان هم از حق و عدالت حمایت می کردند، اما آن ها هرگز از موقعیت و اقتدار «ابوطالب» و «خدیجه» در مکه بهره مند نبودند، و نمی توانستند جای خالی آن دو را برای حمایت از اسلام و پیامبر پر کنند.
آری، مرگ خدیجه هم برای پیامبر سهمگین بود، و هم برای علی و فاطمه علیهاالسلام و هم برای توحیدگرایان بی پناه، و هم برای غیر مسلمانان آرامش طلب و خواهان زندگی سالم و انسانی، که اگر مرگ اندیشان آنان را برای انتخاب به حال خود می نهادند، در راه جدید گام می سپردند؛ آری فقدان انسان های صاحب اندیشه و منش زنده و بالنده و نقش مترقی و زندگی ساز ـ که در شمار چون گوهری کمیاب و گاه نایاب هستند ـ این گونه است و خدیجه علیهاالسلام از آن گوهرها و نمونه های انسانی بود.
1) طبرسی / اعلام الوری / ص 63؛ قصص الأنبیاء / ص 327؛ بحار / ج 19 / ص 5.
2) بحار / ج 19 / ص 20.