به هر حال بانوی بزرگ حجاز در بستر بیماری افتاده و شبح مرگ بر او سایه افکنده بود.
در یکی از روزها، آخرین لحظات زندگی را می گذرانید که پیامبر بر او وارد شد و با مهر و بزرگواری همیشه کنار بسترش نشست و پس از گفت و شنودی با آن یار پرمهر، در حالی که جام دیدگانش لبریز از اشک بود فرمود:
»اکره ما نزل بک یا خدیجة و قد جعل الله فی الکره خیراً کثیراً…»
هان ای خدیجه عزیز! آن چه بر تو فرود آمده، بر ما بسی گران است و رحلت جانسوز تو سخت غمبار و حزن انگیز؛ اما خدا در ناخواستنی ها و ناگواری های زندگی، خیر بسیار قرار داده است؛ بر این باور باید
شکیبایی پیشه ساخت و به او اعتماد نمود. بانوی من! هنگامی که در بهشت زیبای خدا بر بانوان برگزیده ی جهان و دوستان هم ردیف خویش وارد شدی، سلام مرا به آنان برسان.
بانوی بزرگ حجاز پرسید: آنان کیانند؟
فرمود: «مریم«، دختر عمران؛ «کلثوم«، خواهر موسی، و «آسیه» آن زن حق طلب و آزادی خواه (1)
»خدیجه» گفت: به خوشی و مبارکباد ای پیامبر عزیز! (2)
پیامبر فرمود: من دستور یافته ام که تو را به اقامتگاهی پرشکوه در بهشت پرطراوت زیبا ـ که از مروارید ساخته شده است ـ مژده دهم؛ اقامتگاهی که نه در آن سر و صدا و هیاهوی دنیاست، و نه رنج و فرسودگی آن.
1) روضة المتقین / ج 1 / ص 364.
2) به بیان برخی از روایات این بانوان نواندیش و کمال جو در بهشت پرطراوت و زیبا به افتخار همنشینی و همراهی پیامبر نائل خواهند شد؛ به همین جهت تعبیر به «ضرائرک» آمده است. بحار / ج 19، ص 24.