نماز و نیایش به مفهوم حقیقی آن، اگر در زندگی فرد، خانواده، جامعه و حکومت از جایگاه خالصانه و درستی برخوردار باشد، و به عنوان مراسمی تشریفاتی و یا سوداگرانه به آن نگریسته نشود، هم نشانگر رابطه ی دوستانه ی آن ها با خداست و هم دلیل درست اندیشی و حق طلبی و قانونمداری وبشردوستی آن ها، و هم اثر سازنده ی خود را در بینش و منش و عمل کرد آن ها می نهد و آن ها را اصلاح می کند؛ چرا که این برنامه ی شبانه روزی در فرهنگ قرآن و روایات ما، در حقیقت روح عبادت،
جان پرستش،
بارزترین نوع بندگی و خضوع،
پرواز روح و جان شیفته ی حق،
معراج انسان توحیدگرا در فضای بی کران معنویت،
اوج گرفتن به قرب پروردگار،
توجه به عظمت حق و سپاس از او،
مظهر پیوند با خدا و رمز دوستی او،
نشان عشق و شیفتگی،
بانگ بیداری و رهایی،
دانشگاه حکمت و هدایت،
راز توکل و اعتماد به خدا،
مهم ترین سفارش پیامبران،
پیما با خدا و پیامبر،
سیمای آیین و مذهب،
پرچم و نشان و آرم اسلام،
پایه و ستون دین،
کلید بهشت،
میزان روز رستاخیز،
شوینده ی گناه و لغزش،
عامل بازدارنده ی انسان از شکستن مقررات، و پایمال ساختن حقوق بشر و راز زنده و پاینده داشتن منش و روش عادلانه و بشردوستانه ی پیامبر است؛
»و أقم الصلاة إن الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله أکبر والله یعلم ما تصنعون.» (1)
هان ای پیامبر! آن چه از این کتاب به تو وحی شده است، تلاوت کن! و نماز را به پادار، چرا که نماز از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد و بی گمان یاد خدا برتر و بزرگ تر است؛ و خدا آن چه را انجام می دهید می داند.
از پیامبر گرامی آورده اند که فرمود:
»من لم تنهه صلوته عن الفحشاء والمنکر لم یزدد من الله الا بعداً؛» (2)
کسی که نمازش او را از گناه و بیدادگری باز ندارد، جز دوری از خدا هیچ بهره ای از آن نبرده است.
و نیز فرمود:
»لا صلوة لمن لم یطع الصلوة، و طاعة الصلوة ان ینتهی عن الفحشاء والمنکر؛» (3)
کسی که فرمانبرداری از نماز نکند، نماز او در حقیقت نماز درست و خداپسندانه ای نیست؛ و فرمانبرداری از نماز نیز آن است که نمازگزار از زشتی و گناه و پایمال ساختن حقوق و کرامت مردم دوری جوید و هشدار نماز را بپذیرد.
به بیان دیگر، پیام روایت این است که: نماز هنگامی انسان را از گناه و زشتی دور می سازد که به آن دل دهد که پیام انسان ساز آن را بشنود و کارهایی انجام دهد که به خدا نزدیک گردد؛ اما هنگامی که نمازگزار از گناه و زشتی و پایمال ساختن امنیت و آزادی مردم دوری نجوید، نماز او دارای وصف و شرایط و اثر مورد نظر قرآن نیست، و تنها زمانی نماز او اثربخش و مفید و انسان ساز می گردد که از نافرمانی خدا توبه کند و خویشتن را از اسارت هواها و وسوسه های شیطان و بلای استبداد و زورگویی نجات بخشد.
—
یار و مشاور خردمند و پرمعنویت پیامبر نه تنها نماز و نیایشش چنین بود که در انجام آن پیشتاز هم بود؛ برای نمونه:
1. در این مورد آورده اند که: پیامبر گرامی پیش از اعلام اسلام و
دعوت به ایمان، بارها فرشته ی وحی را دیده بود، و آن پیام رسان خدا مژده ی رسالت را به آن حضرت داده و نماز و نیایش مطلوب را به او آموخته بود. پیامبر مدت ها به طور نهانی خدای فرزانه را پرستش می کرد و نماز می خواند. روزی به هنگام نماز آن بزرگوار، علی علیه السلام بر آن حضرت وارد شد، و او را در حال نماز دید، پیش از این او پیامبر را در حال نیایش و دعا بسیار دیده بود، اما این نخستین بار بود که آن حضرت را در حال نماز می دید؛ به همین جهت از پیامبر در مورد آن عبادت ویژه پرسید: «یا اباالقاسم! ما هذا؟
پیامبر فرمود:
»هذه الصلوة التی امر الله بها… فدعا الی الإسلام فاسلم و صلی معه و اسلمت خدیجة…»
این نماز است که خدا مرا به انجام آن فرمان داده است. پیامبر در این هنگام آن جوان خوش فکر و کمال جو را به طور رسمی به اسلام فراخواند، و او اسلام آورد و با پیامبر نمازگزارد، و خدیجه نیز اسلام آورد، و از آن روز به بعد هنگامی که پیامبر به نماز می ایستاد علی و خدیجه نیز با او به نماز می ایستادند (4)
2. روایات رسیده، نشانگر آن است که سال های اول تا سوم بعثت، پس از اسلام امیرمؤمنان و خدیجه، حدود سه سال کسی اسلام نیاورد و پیامبر به همراه این دو انسان برجسته و بزرگ منش دور از چشم
شرک گرایان و تاریک اندیشان در برابر خدا به عبادت و نیایش ایستاده و در غارها، کوه ها و دره ها و پناهگاه نماز می خواندند و دست نیاز و ادب به بارگاه آن بی نیاز می بردند.
روزی جناب ابوطالب به همراه پسرش جعفر از جایی می گذشت که دید پیامبر پیشاپیش در حال نماز است و علی علیه السلام در سمت راست و خدیجه علیهاالسلام پشت سر او، به آن حضرت اقتدا نموده و نماز می خوانند.
ابوطالب پس از جستجو و دریافت پاسخ لازم، به پسرش جعفر فرمود:
»صل جناح ابن عمک؛»
در کنار عموزاده ی گران قدرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار بگیر و با او نماز بخوان.
جعفر ـ که در اندیشه ی حق طلبی و حق پذیری بود و از پیامبر و امیر علیه السلام و بانوی خردمند حجاز، اندیشه و منش مترقی و شایسته ای سراغ داشت ـ با این انگیزش پدر، رفت و دل به اسلام بست و به نماز و نیایش ایستاد.
پدر، از گرایش پسرش به اسلام و ایمان و نماز و نیایش شادمان گردید و چنین سرود:
ان علیاً و جعفراً ثقتی
عند ملم الزمان والکرب
والله لا اخذل النبی و لا
یحذله من بنی ذوحسب
لاتخذ لا وانصر ابن عمکما
اخی لأمی من بینهم و ابی
راستی که علی علیه السلام و جعفر، دو فرزند آزاده ام در فراز و نشیب های روزگار تکیه گاه و مورد اعتماد من می باشند.
بر این باور به خدای سوگند که پیامبر را تنها نمی گذارم، و فرزندان شرافتمند و جوانمرد من هم او را تنها نخواهند گذاشت.
هان ای علی! و ای جعفر! مباد شما او را تنها بگذارید، نه بلکه عموزاده ی خود را در این راه یاری کنید؛ فرزند آن عموی ارجمندتان (عبدالله) که در میان برادرانم، هم از سوی پدر و هم مادر برادر من است (5)
و بدین سان در این روایت نیز بانوی کمال جو و یکتاپرست حجاز، خدیجه علیهاالسلام را در آن شرایط مرگبار تاریک اندیشی و خشونت، پیشتاز در نماز و پرستش خدا می نگریم.
3. «عبدالله بن مسعود» آورده است که: نخستین چیزی که از اسلام دریافتم و از پیامبر گرامی دیدم و با شگفتی و شور و شوق آموختم، نماز و نیایش بود؛ چرا که من به همراه گروهی از بستگان و افراد قبیله ام به مکه رفته بودیم. پس از زیارت کعبه به رسم آن روز، برای خرید، نزد عباس عموی پیامبر ـ که در کنار کعبه و برفراز چاه زمزم نشسته بود ـ رفتیم. با او در حال گفت و گو بودیم که به ناگاه مردی بزرگ ـ که دو
جامه به سبکی ویژه بر تن داشت و موهای سرش بلند، دارای محاسنی انبوه و زیبا، دندان هایی منظم و سپید و چهره ای پرجاذبه و به درخشندگی ماه داشت ـ وارد مسجدالحرام گردید. فراموش نمی کنم که جانب راست او نوجوانی پرشکوه و پشت سرش بانویی باوقار، او را همراهی می نمودند.
آنان تا نزدیک «حجرالأسود» پیش رفتند، آن گاه آن مرد بزرگوار با نهایت ادب، دستی برآن سنگ کشید و از پی او دو یار همراهش چنین کردند. سپس هرسه تن به طواف خانه ی خدا پرداختند و هفت بار طواف نمودند.
پس از طواف کنار «حجر اسماعیل» آمدند و به نماز جماعت ایستادند.
منظره ی جالب و اندیشاننده ای بود. من که تا آن روز چنین نماز و نیایشی ندیده بودم سخت در اندیشه شدم و به عباس گفتم: این چه دین و آیینی است؟ گویی دین تازه ای در مکه ظهور نموده است و ما بی خبریم؟
او گفت: آری، آیین تازه است! این مرد، محمد صلی الله علیه و آله و سلم، فرزند عبدالله و برادرزاده ی ارجمند من است، و آن نوجوان هم علی علیه السلام است، برادر زاده ی دیگرم، پسر ابوطالب: و آن زن نیز خدیجه، بانوی خردمند و کمال جوی حجاز و همسر محمد است.
محمد صلی الله علیه و آله و سلم از جانب آسمان پیام آورده است که: پروردگار او، همان پدید آورنده و تدبیرگر جهان و انسان است، و از سوی او برنامه ای برای
رستگاری و نجات مردم آورده است.
پرسیدم: آیا مردم هم به دین و آیین او گرویده اند؟
پاسخ داد:
»والله ما علی الارض کلها احد یدین بهذا الدین الا هؤلاء الثلاثة؛» (6)
به خدای سوگند که بر کران تا کران این زمین پهناور، جز این سه انسان توحیدگرا، کس دیگری را بر این دین و آیین نمی شناسم.
4. «حاکم عسکانی«، از قرآن پژوهان اهل سنت در ذیل آیه ی «و اقیمواالصلوة و آتواالزکوة وارکعوا مع الراکعین.» (7)، به سند خویش از «عفیف کندی» داستانی نظیر داستان «ابن مسعود» آورده است که نشانگر پیشتازی خدیجه علیهاالسلام در نماز است.
او می گوید: من در آغازین سال های بعثت پیامبر به مکه رفتم و بر آن شدم تا برای خانواده ام مقداری از عطرهای مکه خریداری نمایم. با این اندیشه نزد «عباس» عموی پیامبر ـ که از بازرگانان مکه بود ـ رفتم و در کنار او نشستم.
خورشید به سینه ی مغرب نزدیک می شد که ناگاه دیدم جوانی شکوهبار به خانه ی خدا آمد و با نگاهی پرمعنا به آسمان، به سوی قبله ایستاد. پس از زمانی کوتاه نوجوانی از راه رسید و در سمت راست او ایستاد و پس از اندک زمانی بانویی بامعنویت از راه رسید و پشت سر آن دو ایستاد، و هر سه در آن محیط نامساعد فکری و فرهنگی و آن شرایط
پرخطر و واپسگرایانه ی روزگار شرک و جاهلیت، به نماز و نیایش خدای یکتا پرداختند.
من که تا آن روز نماز و نیایش یکتاپرستانه را ندیده بودم، به عباس گفتم: دوست من! کاری شگفت می نگرم، این چه برنامه ای است و این سه تن کیانند؟
عباس گفت: آری، برنامه ی تازه ای است! می دانی آن جوان کیست؟ گفتم: نه.
گفت: او محمد صلی الله علیه و آله و سلم، فرزند عبدالله و برادر زاده ی من است، و آن نوجوان هم، علی علیه السلام است، برادر زاده ی دیگرم، پسر ابوطالب؛ و آن زن نیز خدیجه، بانوی خردمند حجاز است.
محمد صلی الله علیه و آله و سلم از جانب آسمان پیام آورده است که: پروردگار او، همان پدید آورنده و تدبیرگر هستی است، و از سوی او برنامه ی ای برای رستگاری و نجات مردم آورده است.
پرسیدم: آیا مردم هم به دین و آیین او گرویده اند؟
پاسخ داد:
»لا والله ما علی الارض کلها احد علی هذا الدین غیر هؤلاء الثلاثة؛» (8)
نه، به خدای سوگند که بر کران تا کران این زمین پهناور، جز این سه انسان توحیدگرا، کس دیگری را بر این دین و آیین نمی شناسم.
سپس افزود، برادر زاده ام در مورد آینده ی دین و آیین آسمانی خویش با صراحت و روشنی می گوید: روزی فراخواهد رسید که آیین او جهان گستر شده و خزانه های استبدادگران ایران و روم به دست پیروان آزادی خواه او خواهد افتاد، اما اینک کسی جز این سه تن به این دین و آیین نگرویده است (9)
با این بیان از امتیازات و برتری های آن بانوی خرد و معنویت، این بود که نخستین بانوی نمازگزار با پیامبر و به همراه امیرمؤمنان بود؛ تا آنجایی که «محدث نوری» می نویسد:
»… فکان اول من صلی من الرجال امیرالمؤمنین و من النساء خدیجة…» (10)
با این بیان نخستین مردی که در تاریخ اسلام، پس از پیام آور آن، به نماز و نیایش در برابر خدای یکتا ایستاد، علی علیه السلام است و نخستین زن نمازگزار خدیجه، آن بانوی آزاده است، که در اسلام و ایمان نیز پیشتاز بود.
و حدیث نگار دیگری می نویسد:
»خدیجة اول من اسلم مع رسول الله وصلت…؛»
خدیجه علیهاالسلام نخستین اسلام آورنده و نمازگزار از زنان است…
و قرطبی می نویسد:
»خدیجة بنت خویلد اول من آمن بالله و رسوله و صدق محمد فیما جاء به عن ربه و آزره علی امره…؛» (11)
خدیجه علیهاالسلام نخستین کسی بود که به خدا و پیامبرش ایمان آورد، و آن برنامه ی اوج بخش آسمانی را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از سوی پروردگارش برای مردم آورده بود، با همه ی وجود گواهی نمود و آن حضرت را در راه رساندن پیام خدا و ایجاد دگرگونی مطلوب و محبوب در جامعه یاری و پشتیبانی کرد و در این راه فداکاری و شکیب قهرمانانه ای به نمایش نهاد.
1) عنکبوت / 45.
2) تفسیر طبری / ج 20 / ص 99.
3) تفسیر طبری / ج 20 / ص 99؛ فردوس دیلمی / ج 5 / ص 192.
4) اعلام الوری / ج 1 / ص 102.
5) بحار / ج 35 / ص 38؛ اعیان الشیعة / ج 4 / ص 120.
6) شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید / ج 13 / ص 226.
7) و نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید، و با رکوع کنندگان رکوع کنید. بقره / 43.
8) الغدیر / ج 3 / ص 225؛ تاریخ طبری / ج 2 / 20؛ شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید / ج 13 / ص 226؛ اعلام الوری / ص 25؛ اسد الغابه / ج 3 / ص 414.
9) تاریخ طبری / ج 2 / 20؛ اعلام الوری؛ / ص 25؛ اسدالغابه / ج 3 / ص 414.
10) مستدرک وسائل الشیعة / ج 4 / ص 455.
11) الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة / ص 204.