جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضور معنوی خدیجه با کاروان آزادی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در این مورد آورده اند که: در چهارمین روز اقامت کاروان اسیران در بازداشت گاه دمشق، «سکینه» دخت ارجمند حسین علیه السلام خواب تکان دهنده ای دید! او در عالم رؤیا دید که دروازه های آسمان گشوده شد و پنج سراپرده از نور فرود آمدند، که بر هر یک از آن ها بزرگ مردی پرشکوه نشسته و فرشتگانی بر گرد او بودند، و به همراه هر یک از آنان یک نوجوان بهشتی بود که از رویدادها سخن می گفت!

او می افزاید: پس از پیاده شدن آن چهره های نورانی و فرشتگان، مرکب ها رفتند و سخنگوی آنان به من گفت: هان ای سکینه! نیای گران قدرت برتو سلام می رساند و درودت می گوید.

در پاسخ گفتم: درود بر پیامبر خدا باد! آن گاه پرسیدم: شما که هستید؟

پاسخ داد: من یکی از نوجوانان و خدمتگزاران بهشت هستم.

پرسیدم: این چهره های پرشکوه چه کسانی هستند؟

گفت: آدم، ابراهیم، موسی، مسیح….

پرسیدم: آن شخصیت پرشکوه که دست به محاسن سپید خود گرفته و گاه می نشیند و گاه بر می خیزد کیست؟

پاسخ داد: نیای گران قدرت پیامبر.

پرسیدم: اینان کجا می روند؟

گفت: به دیدار پدرت، حسین علیه السلام.

با شنیدن این سخن، برآن شدم تا خودم را به نیای گرانقدرم برسانم و شکایت روزگار را به آن حضرت بنمایم، که درست در این هنگام دیدم سراپردهایی از نور، از آسمان فرود آمد که در میان هریک از آن ها بانویی پرشکوه و بزرگ است.

پرسیدم: این بانوان گران قدر چه کسانی هستند؟

پاسخ داد: «حواء«، مام ارجمند آدمیان؛ «آسیه«، دختر نواندیش و استبداد ستیز «مزاحم«؛ «مریم«، دختر پاک منش «عمران«؛ «خدیجه«، دخت کمال جوی «خویلد«؛ و آن بانویی که دست بر سر نهاده و افتان و خیزان است، مادرت فاطمه علیهاالسلام است….