با نگرش به قرآن، با انبوهی از آیات رو به رو می شویم که دوستان خدا را معرفی می کند و درود و سلام خدا را نثار آنان می نماید، که در صف نخست، ایمان آوردگان، نواندیشان، کمال جویان، توبه کاران، جهادگران و مبارزان راه آزادی، پاکیزگان، پاک سرشتان، پاک روشان، پاک منشان، نیکوکاران، پرواپیشگان و تلاشگران در راه اصلاح خویشتن و نوع و جامعه و دنیای خویش قرار دارند و بانوی خردمند و کمال طلب حجاز در صف مقدم دوستان خداست؛ به همین دلیل هم آن نمونه ی پرشکوه انسانیت در بارگاه خدا از شکوه و موقعیت پرفرازی بهره ور است؛ برای نمونه:
1. هنگامی که خدای فرزانه پیام آورش را به سفر آسمانی معراج به پرواز در می آورد، آغاز اوج آن حضرت، خانه ی پرشکوه و پرمعنویت خدیجه علیهاالسلام است و فرودگاه او نیز سرای پرحرمت اوست؛ و این نشانگر شکوه و عظمت و معنویت آن بانوی نواندیش و توحیدگرا در بارگاه خداست، که پیام آور بزرگ او را در آن سفر ملکوتی و دیدار جهان های
ناشناخته، هم بدرقه می کند و هم پیشواز (1)
2. از پیامبر آورده اند که می فرمود: در سفر آسمانی و وصف ناپذیر معراج، به هنگام بازگشت، به فرشته ی وحی گفتم: اینک من به سوی زمین روان هستم، آیا سفارش و پیامی هست؟
فرشته ی وحی گفت: پیام تازه این است که درود و سلام خدا و فرشته ی فرمانبردارش را به خدیجه برسان.
به همین دلیل پیامبر پس از فرود و پیشواز خدیجه علیهاالسلام از آن حضرت، سلام خدا و فرشته ی وحی را به او رساند. و آن بانوی معنویت و پروا با دنیایی ادب و عرفان چنین پاسخ داد:
»ان الله هو السلام، و منه السلام، و الیه السلام، و علی جبرئیل السلام؛» (2)
ذات بی همتای خدا و نام بلند او سلام و سلامت بخش است و سلام و سلامتی از سوی اوست، و به سوی او باز می گردد، و بر فرشته ی گران قدر او سلام و درود باد.
این بیان ظریف و لطیف نشانگر معنویت، عرفان و ژرف نگری «خدیجه» در شناخت خدا و صفات او و در پرستش و دین باوری و دین داری است. او هماهنگ با آموزه های قرآن، خدا را سلام و سرچشمه ی سلامت و امنیت بخش می خواند و در پاسخ می گوید: «ان
الله هو السلام…«؛ ذات بی همتای خدا و نام بلند او، سلام و سلامت بخش است، و نمی فرماید سلام بر او باد؛ چرا که آن بانوی دانش و عرفان نیک می داند که واژه ی «سلام» در فرهنگ قرآن و پیامبر به مفهوم ایمنی بخش و امنیت آفرین و یکی ازنام های بلند و پرشکوه خدا در قرآن است:
»هو الله الذی لا إله إلا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون. هو الله الخالق الباریء المصور له الأسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات والأرض و هو العزیز الحکیم.»
اوست آن خدایی که هیچ معبودی جز او نیست، همان فرمانروای پاک و پاکیزه از هر عیب و کاستی، سلامت بخش جان ها و تن ها، امنیت بخش انسان و جهان، نگهبان کران تا کران هستی، پیروزمند، جبران کننده و بس بزرگ و بزرگوار است؛ پاک و منزه است خدا از آن چه تاریک اندیشان به او شرک می ورزند. اوست آن خدای آفریننده ی پدید آورنده ی صورت بخش که نیکوترین نام ها تنها از آن اوست؛ آن چه در آسمان ها و زمین است او را به پاکی و عظمت می ستایند، و او آن پیروزمند و فرزانه است (3)
3. و نیز آورده اند که در سال ششم از بعثت بود، که این آیات بر جان تابناک پیامبر فرود آمد:
»فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین. إنا کفیناک المستهزئین. الذین یجعلون مع الله إلهاً آخر فسوف یعلمون.» (4)
و بدین سان آن حضرت فرمان یافت تا پیام خدا را به طور آشکار به گوش ها برساند و برنامه ی تازه ای در برابر تاریک اندیشان و دشمنان رشد و پیشرفت جامعه در پیش گیرد. به همین جهت آن بزرگوار در راه انجام فرمان خدا، در موسم حج خود را بر فراز کوه صفا رساند، و با بهره وری شایسته از حضور انبوه طواف کنندگان و زائران خانه ی خدا و با درایت و فرصت سازی بسیار با صدای رسا مردم را ندا داد.
با ندای او مردم گرد آمدند و آن حضرت رو به آنان فرمود: هان ای مردم؟ من پیام آور خدا به سوی شما هستم… سپس با تسخیر دل ها و جان ها به تلاوت آیات و بیان درس های رشد و رستگاری پرداخت.
مردم غرق در سیمای درخشان و بیان گوهربار او شدند، اما تاریک فکران بت پرست و محافظه کار که با هر دعوت و ندای جدیدی در ستیز بودند، و آن را بیدارگر مردم و برای سلطه ی ظالمانه ی خویش خطرخیز می دیدند، به جای منطق و خرد و بحث و گفت و شنود، با خشونت و ددمنشی بر او یورش بردند و با سرکردگی «ابوجهل» آن نداگر یکتاپرستی و آزادی و برابر انسان ها را سنگباران نمودند.
در آن میان سنگی که از دست یکی از هواداران جریان تاریک اندیش و خشونت کیش رها شد، میان دو دیده ی حق نگر و آینده ساز محمد صلی الله علیه و آله و سلم را هدف گرفت. پیشانی شکافته شد و پیامبر بر اثر فشار بارانی از سنگ دژخیمان استبداد با سرعت به سوی بلندی کوه صفا شتافت، و غریب و تنها در نقطه ای دور از تیررس خشونت طلبان بر سنگی بزرگ تکیه کرد تا بر تنهایی خویش و تعصب و تاریک فکری قربانیان استبداد و تعصب بیندیشد، و به حال جامعه و مردم خود بگرید.
علی علیه السلام ـ که آن زمان نوجوانی در آغازین سال های دهه ی دوم زندگی بود ـ سراسیمه در جستجوی آن حضرت بود که مردی فریاد برآورد که: محمد صلی الله علیه و آله و سلم را کشتند!
او به سوی خانه ی یار و مشاور و دلسوز و پراعتبار پیامبر، خدیجه علیهاالسلام شتافت و در خانه را به صدا درآورد و خبر هجوم ددمنشان، به مجلس سخنرانی پیامبر را به آگاهی بانوی حجاز رساند. آن بانوی شهامت و آزادگی، شیرآسا با برداشتن آب و غذا و وسائل کمک های ابتدایی، به سوی کوه صفا شتافت، و در آنجا به جست و جوی پیامبر پرداخت. او از دامنه ی کوه، شیرآسا ندا می داد که:
»من احس لی النبی المصطفی؟ من احس لی الربیع المرتضی؟ من احس لی المطرود فی الله؟ من احس لی ابالقاسم؟…»
آیا کسی هست که از حال پیامبر برگزیده آگاهم سازد و از سلامتی او برایم خبر آورد؟
آیا کسی هست تا از آن بهاران زندگی پسندید و زیبا برایم سخن گوید؟
آیا کسی هست تا از حال آن پرچمدار بزرگ توحید و تقوا ـ که به جرم دعوت به حق و عدالت از خانه و کاشانه اش رانده شده استـ مرا آگاه سازد؟
در این لحظه های دشوار و طاقت فرسا پیامبر بر پرفرازترین نقطه ی کوه بود که فرشته ی وحی فرود آمد، آن حضرت با دیدن او، باران اشک از دیدگان فرو بارید و فرمود: می بینی این مردم با من چه می کنند و نمی اندیشند که چرا؟ مگر من چه گفتم که دروغگویم انگاشتند و دعوتم را دروغ شمردند؟
درست در این لحظه ها بود که فرشته ی وحی به دامنه ی کوه اشاره کرد و خدیجه را نشان داد که در جستجوی پیامبر، سر از پا نمی شناسد و دشت و دمن، صحرا و چمن و سنگ و صخره را در می نوردد و ندای محمد! محمد! او به آسمان بلند است.
فرشته ی وحی به پیامبر گفت: آیا به این بانوی کمال جو و فداکار نمی نگری که فرشتگان از گریه ی او می گریند؟ ندای او را پاسخ ده او را به سوی خود بخوان، و سلام مرا به او برسان و به او نوید ده که خدا سلامش می رساند و در بهشت زیبا، سرایی پرشکوه و بلوری و آراسته ی به زر و زیور ماندگار ـ که در آن هیچ رنج و نگرانی نیست ـ برایش فراهم ساخته است (5)
4. در چندین روایت آمده است که: فرشته ی وحی بر پیشوای بزرگ توحید فرود آمد و گفت: ای محمد! خداوند بلند مرتبه درودت می فرستد و به تو دستور می دهد که به مدت چهل شبانه روز از همسرت «خدیجه» دوری گزینی.
این فرمان بر پیامبر خدا گران آمد؛ چرا که او آن بانوی خردمند و با ایمان را بسیار دوست می داشت و آن بانوی نواندیش و کمال جو، فداکاری وصف ناپذیری در حق پیامبر و راه و رسم مترقی و آزادی بخش او نموده بود.
آن حضرت با وجود عشق به «خدیجه«، فرمان خدا را به جان خرید و به وسیله ی «عمار» به او پیام فرستاد که: هرگز چنین مپنداری که دوری گزیدن از تو، به خاطر بی توجهی و ناراحتی است، بلکه پروردگارم مرا به این کار فرمان داده است؛ از این رو این برنامه را جز به نیکی و خیر نسبت مده، چرا که خداوند هر روز چندین مرتبه به وجود شایسته ات بر فرشتگان گران مایه اش مباهات می کند؛
»… فان الله عزوجل لیباهی بک کرام ملائکته کل یوم مرارا.» (6)
5. و نیز آورده اند که فرمود: فرشته ی وحی نزد من آمد و گفت: هان ای پیامبر! این خدیجه است که بنده ی پراخلاص بارگاه خداست. هنگامی که نزدت آمد، سلام پروردگارت را به او برسان و به او مژده ده که در بهشت پرطراوت و زیبای خدا سرایی شکوهبار در درون گوهری
بزرگ و ناب برای او آماده است؛ سرایی که هیچ رنج و ناآرامی در آن نخواهد بود؛
»… فاقرأ علیها السلام من ربها و منی و بشرها ببیت فی الجنة من قصب لاصخب و لانصب.» (7)
6. و نیز به هنگام معرفی زنان برگزیده ی بارگاه خدا فرمود:
»و خیرته من النساء فمریم بنت عمران، و آسیة بنت مزاحم، امرأة فرعون، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة الزهراء؛» (8)
و از میان زنان کمال جو و پیشتاز، برگزیدگان بارگاه او عبارتند از: «مریم«، دختر پاک منش «عمران«؛ «آسیه«، دختر ستم ستیز «مزاحم» و همسر «فرعون«؛ «خدیجه«، دختر نواندیش و کمال جوی حجاز، و دیگر فاطمه زهرا، دخت سرفراز محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
7. در مورد چگونگی طلوع خورشید جهان افروز دخت سرفراز پیامبر، از امام صادق آورده اند که: آن گاه که لحظات ولادت فرزند گران مایه ی «خدیجه» نزدیک شد، او پیکی به سوی زنان قریش گسیل داشت و از آنان خواست تا بیایند و او را یاری رسانند، اما آنان گفتند: بدان جهت که تو هم فکری و همسری محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برگزیده ای، و او از توحیدگرایی و آزادی و برابری انسان و لزوم تحول در افکار، و منش و عمل کرد جامعه سخن دارد، ما به یاریت نخواهیم آمد. درست در همین هنگام بود که چهار بانوی بزرگوار ـ که زیبایی چهره و نور جمالشان
وصف ناپذیر می نمود ـ به سرای او وارد شدند و با معرفی خود گفتند: ما آمده ایم تا تو را در کار ولادت فرزندت یاری کنیم….
بدین سان خدیجه فاطمه علیهاالسلام را پاک و پاکیزه به دنیا آورد. هنگام طلوع او، فروغی پرتوافکند که خانه های مکه را نورباران ساخت، آن گاه شماری از حوریان بهشت… وارد خانه ی پیامبر شدند و آن دخت بهشت را ـ که پاک و پاکیزه بود ـ با آب کوثر شستشو دادند، و دو پوشش سپید و عطرآگین بر او پوشاندند واز او خواستند تا سخن گوید و آن کودک نورسیده به خواست خدا لب به سخن گشود و گفت: گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست، و پدرم پیامبر، سالار پیام آوران است، و همتای زندگی ام، سرور پیشوایان آسمانی است، و فرزندانم سالار نوادگان پیامبرانند؛
»اشهد ان لا إله إلا الله و أن أبی رسول الله سید الأنبیاء، و أن بعلی سید الأوصیاء، و ولدی سادة الأسباط، ثم سلمت….» (9)
آن گاه رو به آنان و حوریان بهشت نمود و به هر کدام با نام و نشان سلام گفت. آسمانیان ولادت او را بر یکدیگر تبریک گفتند و در کران تا کران آسمان ها فروغی پرتو افکند که فرشتگان تا آن روز آن را ندیده بودند.
زنان برگزیده ی بهشت، کودک نورسیده را به مادرش دادند و گفتند: هان ای خدیجه! کودک گران مایه ات را برگیر که پاک و پاکیزه است و خدا او و نسل سرافرازش را پربرکت ساخته است:
»خذبها یا خدیجة! طاهرةً مطهرةً زکیةً میمونةً، بورک فیها و فی نسلها.» (10)
و آن مادر سرفراز با شادمانی کودک خویش را در آغوش گرفت و به شیردادن او پرداخت (11)
8. از امام صادق آورده اند که: به هنگام رحلت جانسوز بانوی خردمند حجاز، پیامبر سخت غرق در اندوه بود، که ریحانه ی ارجمندش بر گرد پدر می چرخید و پیاپی از مادر می پرسید که: پدر جان! پس مام ارجمندم کجاست؟
»جعلت فاطمة تلوذ برسول الله و تدور حوله، و یقول یا ابه! این امی؟!»
پیامبر در این اندیشه بود که چه پاسخی به او بدهد، که در این هنگام فرشته ی وحی فرود آمد و گفت: ای پیامبر! پروردگارت پیام می دهد که به ریحانه ات سلام برسان و به او بگو: مادرت در خانه ای پرشکوه، در بهشت پرنعمت و زیبای خداست….
فاطمه علیهاالسلام با شنیدن پیام خدا در وصف شکوه و عظمت مادرش، آرامش یافت، و گفت: ذات بی همتای خدا و نام بلند او، سلام و سلامت بخش است و سلام و سلامتی از سوی اوست و به سوی او باز می گردد، و بر فرشته ی گران قدر او سلام و درود باد: «ان الله هو السلام، و منه السلام، و الیه السلام.» (12)
1) الخرائ والجرائح / ج 1 / ص 84؛ بحار / ج 18 / ص 378.
2) تفسیر عیاشی / ج 2 / ص 279؛ بحار / ج 16 / ص 7؛ ج 18 / ص 385؛ کشف الغمه / ج 2 / ص 133.
3) حشر / 23 ـ 24.
4) پس آن چه را بدان فرمان داده می شوی آشکار بیان کن و از شرک گرایان روی بگردان. بی گمان ما تو را از شرارت و آسیب تمسخرکنندگان بسنده ایم؛ همانان که با خدای یکتا خدایی دیگر قرار می دهند، اما به زودی خواهند دانست که به چه گمراهی هولناکی درافتاده اند. حجر / آیه های 94 ـ 96.
5) بحار / ج 16 / ص 8؛ ج 18 /ص 243 کفایة الطالب / ص 359.
6) بحار / ج 16 / ص 78؛ فاطمة الزهراء علیهاالسلام من المهد إلی اللحد / ص 32.
7) بحار / ج 16 / ص 7؛ صحیح بخاری / ج 5 / ص 112؛ اسدالغابه / ج 5 / ص 438.
8) بحار / ج 97 / ص 48.
9) فضائل الخمسة / ج 3 / ص 152؛ ذخائر العقبی / ص 44.
10) بحار / ج 16 / ص 80.
11) بحارالأنوار / ج 43 / ص 2.
12) بحار / ج 22 / ص 509.