زندگی خدیجه علیهاالسلام در شرایط جدید، با تبلور و درخشندگی فراوانی همراه بود و هر روز زیبایی و لطافت بیشتری به خود می گرفت؛ چرا که او در فضایی زندگی مشترک را آغاز کرده بود که لبریز از عشق و خرد و خداپرستی و انسان دوستی بود و شایستگی و درایت در کران تا کران آن موج می زد.
او به همتای زندگی خویش مهر و عشقی آسمانی می ورزید و او را در اندیشه و کارش با همه ی وجود یاری می کرد و در ابعاد گوناگون زندگی و فرهنگ و اخلاق و منش فردی و اجتماعی با او به سخن
می نشست و در همه ی کارها با او دوستانه و قهرمانانه همکاری می نمود.
راستی اگر زندگی خانوادگی براساس هماهنگی در اندیشه و هدف و همگرایی در آرمان و ادب پی ریزی گردد، و در کران تا کران آن، مهر و عشق، رعایت حقوق متقابل و ارزش های دل انگیز اخلاقی و حق شناسی و کم توقعی حاکم باشد، چه قدر دوست داشتنی و سعادتمندانه خواهد بود! و به راستی که زندگی مشترک آن دو گوهر گران مایه ی جهان هستی چنین بود.
این واقعیت هیچ جای شگفتی ندارد، چرا که بانوی خردمند حجاز اگرنه به طور کامل، به اجمال از اندیشه و منش والا و موقعیت شکوهبار همتای گران قدرش در بارگاه خدا، و آینده ی درخشان و پرستاره ی او آگاه بود؛ به همین دلیل بسان یک زن نواندیش و سرشار از ادب، بلکه بهتر و بیشتر از آن، او را احترام می نمود و در برابر او سراپا گوش و هوش و عشق و انتخاب و حق شناسی بود، و می کوشید تا نسبت به او آن گونه که شایسته است قدرشناس باشد.
خدیجه، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نه تنها زیباترین که خردمندترین، تواناترین، گرامی ترین، عزیزترین، پاک ترین، امانتدارترین، پرواپیشه ترین، بامعنویت ترین و آراسته ترین انسان ها می نگریست و می دید و آینده اش را درخشان و فروزان ارزیابی می نمود و به همین جهت هم آن گونه که شایسته و بایسته بود، حرمت او را پاس می داشت.
از سوی دیگر، محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز به بانوی خردمند حجاز همین گونه
عشق می ورزید، و احترام می کرد؛ احترامی شایسته و بایسته و وصف ناپذیر.
این تکریم و حق شناسی نه تنها به دلیل این بود که او همتای با درایت و با معنویت و هوشمند و نواندیش و پاکمنش زندگی اش بود، بلکه بدان سبب بود که او را سالار دختران و زنان می دید، و مام نسل ماندگارش، و فرهنگی از فضیلت ها، و مجموعه ای از عظمت ها و تبلوری از ارزش ها و والایی ها یافته بود. ارزش هایی که اگر تنها یکی از آن ها در بانویی وجود داشته باشد، در خور قدرشناسی خواهد بود.
با این نگرش، چگونه بانویی با آن همه امتیازات و ویژگی های اخلاقی و انسانی ـ که او را در روزگارش بی نظیر ساخته است ـ برای گوهرشناسی چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم عزیز نباشد؟
بانویی با آن نسب رفیع، با آن معنویت و آزادگی، با آن جمال و کمال، با آن خرد شکوفا و شعور بزرگ، با آن دانش و پروا، بینش و نواندیشی، نوگرایی و آزادی خواهی، عدالت طلبی و ستم ستیزی، پاک روشی و پاکمنشی، وفا و صفا، امانت و راستی، سخاوت و بلند نظری، و ده ها امتیاز دیگری که سخن گفتن از آن ها کار ساده ای نیست! اربع نسوة سیدات عالمهن: مریم بنت عمران، و آسیة بنت مزاحم، و خدیجة بنت خویلد…» (1)
چهار بانوی بزرگ و کمال جو، سالار زنان جهان خود هستند: مریم،
دختر عمران، آسیه، دختر مزاحم؛ خدیجه، دختر خویلد…
از آن سمبل معنویت و اخلاق آورده اند که در برابر تلاش بی جای برخی که می کوشیدند تا موقعیت والا و جایگاه بی بدیل خدیجه را در گستره ی قلب نازنین محمد صلی الله علیه و آله و سلم تسخیر کنند، پس از پند و اندرزها و ظرافت های تربیتی و اخلاقی بسیار، سرانجام با صراحت و ظرافت، روشنگری فرمود که کار عشق آن بانوی کمال، خدایی و آسمانی است و نه زمینی.
یکی از دانشمندان اهل سنت آورده است که عایشه می گفت: به هیچ کدام از زنان پیامبر بسان خدیجه اش، با این وصف که او را ندیده بودم، دستخوش حسادت نشدم؛ چرا که او گستره ی حساسی از قلب آن حضرت را به خود اختصاص داده بود؛ به گونه ای که پیامبر نه تنها خدیجه، که هرکس و هرچه را که از او نشان داشت به چشم دیگری می نگریست.
او هرگاه گوسفندی ذبح می کرد، نخست سهم دوستان خدیجه را می فرستاد. یک بار به این کارش اعتراض نمودم که: چه قدر از شکوه و عظمت خدیجه می گویی؟!
آن حضرت فرمود: خدا عشق او را رزق و روزیم ساخته است؛ «إنی رزقت حبها.» (2)
و نیز به عایشه روشن ساخت که نه تنها خود خدیجه و منش مترقی
او، که دوستان او را نیز دوست می دارد! «إنی لأحب حبیبها؛» (3)
و باز آورده اند که در مورد عمق مهر و صفایش نسبت به آن دخت جمال و جلال می فرمود: من در زندگی مشترک، به خاطر بینش و منش مترقی خدیجه و جمال و کمال به او عشق می ورزیدم، به همین جهت از بارگاه خدا خواستم که در سرای جاودانه نیز ما را همراه و همنشین سازد؛
»… و کنت لها عاشقاً فسألت الله أن یجمع بینی و بینها…» (4)
اینک با عنایت به نکاتی که گذشت می توان آن فضای عطرآگین خانوادگی و آن جو پرمعنویت و صفا را ـ که آن دو همسر آگاه و نیک بخت در آن فضا، زندگی مشترک را آغاز نمودند ـ درک کرد. می توان پرتویی از واقعیت زندگی دوست داشتنی و سعادتمندانه ای را دریافت که نه نشیب های روزگار؛ چرا که بر آن زندگی شکوهبار، همواره نسیم روح بخش محبت و همکاری متقابل، در آن توفان بی مهری ها و برتری جویی های زمانه می وزید و عواطف پاک انسانی با زیبایی های حیرت انگیزش کران تا کران آن را زینت می داد و آراسته تر می ساخت (5)
آری خدیجه علیهاالسلام 25 سال با پیامبر آزادی، همدم و همراه و هم فکر و هم رزم و هم دل و هم سنگر بود و با آن حضرت زندگی مشترک داشت، اما چگونه؟
او همان گونه که پیشگامی وصف ناپذیرش در ازدواج با محمد صلی الله علیه و آله و سلم همه را شگفت زده نمود، در زندگی درخشان و اخلاق والا و رفتار خیره کننده اش در زندگی مشترک نیز همه را بهت زده نمود.
او در اوج ثروت و عزت، شکوه و شهرت و جمال و کمال با زندگی جدید در راه فروتنی و خضوع گام سپرد.
او که زرداران و زورداران و بزرگان و امیران را به هیچ انگاشت و به دعوت و اصرار آنان به ازدواج، پاسخ منفی داد، در برابر شکوه معنوی محمد صلی الله علیه و آله و سلم خود را نه یار همراه و همدم و هم پای او، که از فرط فروتنی و
ادب در برابر پروا و امانت و تجسم زنده ی آن، کنیز و خدمتگزار او خواند.
1) الاستیعاب / ج 2 / ص 720؛ ابن ابی الحدید / شرح نهج البلاغه / ج 10 / ص 266.
2) گنجی شافعی / کفایة الطالب / ص 359.
3) ریاحین الشریعة / ج 2 / ص 206.
4) عوالم العلوم / ج 11 / ص 32 / 41.
5) راستی که خرد و درایت، صفا و وفا و فداکاری و بزرگمنشی این مادر و دخت فرزانه اش فاطمه علیهاالسلام چه قدر زیبا و چه قدر به هم می ماند! پیامبر تا در این جهان بود هرگاه نام و یاد خدیجه اش به میان می آمد، بارانی از اشک از آسمان دیدگان فرو می بارید و می فرمود:»خدیجة و این مثل خدیجة؟ صدقتنی حین کذبنی الناس، و وازرتنی علی دین الله، و اعانتنی علیه بمالها…» از «خدیجه» سخن گفتید؟ کجا همانند آن بانوی خرد و پروا و آن نمونه ی راستی و اخلاص پیدا می شود؟ او بود که آن شرایط بحرانی که مردم، مرا در عوت آزادی خواهانه ام دروغگو می انگاشتند، با شهامت و ایمان، راستی و درستی مرا گواهی کرد و در راه دین خدا و پیشرفت آن بار گران وزارت و یاری و همراهی مرا با درایت و توانمندی به دوش کشید، و با دارایی هنگفت خویش مرا در راه هدف های خدایی و انسانی ام مدد رساند… بحار / ج 43 / ص 130.و امیرمؤمنان نیز همین گونه در وصف دخت سرفراز همین مادر خرد و پروا، همواره می فرمود:»فوالله ما اغضبتها، و لا اکرهتها علی امر حتی قبضها الله…و لا اغضبتنی و لا عصت لی امراً لقد کنت أنظر الیها فتنکشف عنی الهموم والاحزان؛» به خدای سوگند که در زندگی مشترک، هرگز به فاطمه علیهاالسلام خشم نگرفته و هرگز او را به کاری وادار نساختم، تا آن عزیز سفر کرده، جهان را بدرود گفت و مرا به درد فراق خود گرفتار ساخت. او نیز به من هرگز خشم نگرفت و در هیچ کاری با من ناهماهنگی و ناهم سازی نکرد. او به گونه ای بود که هرگاه به او می نگریستم اندوه دل زدوده می شد. عوالم العلوم / ج 11 / ص 328؛ جلاء العیون شبر / ج 1 / ص 170.