»علامه ی مجلسی» در این مورد آورده است که: خدیجه بانویی پر شرافت و ثروتمند بود و مدیریت یک تشکیلات بزرگ اقتصادی روزگار خویش را ـ که با سرمایه ای بزرگ به داد و ستد و تجارت داخلی و خارجی می پرداخت ـ به کف با کفایت خویش داشت. در سازمان اقتصادی او، انبوهی از کارگزاران و کاسبکاران بزرگ و کوچک با قراردادهایی عادلانه و متنوع ـ که با آنان امضا می کرد ـ به تجارت می پرداختند و ضمن کسب درآمد، سود کار خویش را با صاحب سرمایه و طرح و برنامه به صورت عادلانه و انسانی تقسیم می کردند.
در جریان همین مدیریت اقتصادی بود که خبر راستی و درستی و درایت و هوشمندی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خرد و منش والای او به گوش خدیجه علیهاالسلام رسید و از پی آن به وسیله ی افرادی هوشمند و خیرخواه از
او دعوت به همکاری کرد، و با دادن سرمایه و امکانات، او را به تجارت خارجی و حرکت با کاروان تجارتی خویش به سوی شام ترغیب نمود. آن گاه با درایت و هوشمندی خویش، غلام امانتدار و درست اندیش و زیرک خود (میسره) را با او همراه ساخت، و به صورت محرمانه از او خواست تا بینش و اندیشه، منطق و گفتمان و خرد و عملکرد محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به طور دقیق در نظر گیرد و پس از سنجش و ارزیابی، همه را به او گزارش نماید.
این سفر و خاطرات آن و گزارش جامع و جالبی که خدیجه از شکوه و کرامت و منش محمد صلی الله علیه و آله و سلم دریافت داشت (1)، و موفقیت هایی که در آن سفر نصیب کاروان تجارتی او گردید و…، سرآغاز این علاقه و جرقه ی این دلدادگی و شیفتگی شد (2)؛ به گونه ای که دخت هوشمند حجاز پس از شنیدن گزارش مفصلی از امانت، درایت، کرامت و معنویت محمد صلی الله علیه و آله و سلم،
شور و شوق ویژه ای در خود احساس نمود و به گزارشگر گفت: تو با این گزارش جالب، مهر و علاقه ی مرا نسبت به محمد صلی الله علیه و آله و سلم چندین و چند برابر نمودی، آن گاه او و همسرش را به پاداش این کار آزاد نمود، و دویست درهم زر و دو مرکب و لباس هایی گرانبها به او بخشید.
خدیجه علیهاالسلام از پی این گزارش دقیق و دلنشین، با عموی دانشمندش (ورقه) در مورد آن، به مشورت و رایزنی پرداخت و او گفت: به باور من صاحب این منش و این کرامات از خوب ترین های روی زمین، و آخرین پیامبر خدا خواهد بود (3)
1) »میسره» آن چه در آن سفر و آن فرصت طولانی از کرامت و درایت و امانت و راستی آن جوان پرشکوه دیده بود ـ که هر کدام برمعنویت و آینده ی درخشان او گواهی می نمود ـ همه را ثبت کرد و برای دخت خردمند حجاز آورد؛ از جمله گزارش کرد که: الف ـ در آن سفر تجارتی به هنگام داد و ستد، با بازرگانی از شام بر سر موضوعی بحث و گفت و گو به میان آمد. آن مرد، به محمد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: شما اگر به «لات» و «عزی» سوگند یاد کنی، هرچه نظر دهی می پذیرم! اما او فرمود: حقیرترین و فرومایه ترین پدیده ها نزد من این بت ها هستند که شما آن ها را به جای خدا می پرستید!ب ـ در معبد «بصرا» محمد صلی الله علیه و آله و سلم به منظور استراحت زیر سایه ی درختی آرمیده بود، که راهبی نکته سنج و پارسا چشمش به او افتاد. با کنجکاوی بسیار از نام و نشان و ولادتگاه او پرسید، و با او به گفت و شنود نشست؛ آن گاه به آرامی گفت: این جوانی که زیر سایه ی این درخت نشسته است همان پیام آوری است که نوید آمدن و نشانه هایش در تورات و انجیل آمده است، و من درباره ی او بشارت ها خوانده ام! بحار / ج 16 / ص 8 / 18.
2) الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة / ص 29.
3) سیره ی ابن هشام / ج 1 / ص 26.