3. خدیجه پس از مراسم خواستگاری و عقد، عموی خویش «ورقه» را به حضور خواست، آن گاه ثروت و امکانات بسیاری در
اختیار او قرار داد تا آن ها را به عنوان هدیه به حضور پیامبر گرامی ببرد و از سوی او، به آن حضرت پیام برساند که این ها هدیه ای است ناقابل و او می تواند در هر راهی که می پسندد هزینه و یا سرمایه گزاری نماید. سپس به او دستور داد تا در برابر دیدگان مردم، همه را گواه بگیرد که از این پس همه ی ثروت و امکانات اقتصادی و تجاری و بردگان و کارگزاران او، از آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و خود با طیب خاطر و افتخار کامل همه را به او می بخشد!
»ورقه» برابر دستور او، کنار خانه ی خدا آمد و درمیان زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدای بلند، همگان را نداداد و چنین گفت: های ای مردم! گواه باشید و بدانید که «خدیجه» خود، و همه ی ثروت و امکانات خویش، از انبوه غلام و کنیز گرفته تا مزرعه و بوستان و انواع دام ها و نیز مهریه و هدیه هایش، همه و همه را به محمد صلی الله علیه و آله و سلم می بخشد، و اینک بدانید که همه ی آن ها هدیه است از سوی او به محمد صلی الله علیه و آله و سلم! و آن حضرت نیز آن بخشش بزرگمنشانه را از همتای زندگی خویش پذیرفته است (1)
مردم! بدانید که این کار «خدیجه» به خاطر شکوه و عظمت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عشق به اوست، در این مورد گواه باشید و در صورت لزوم گواهی دهید.
آن گاه بانوی خردمند حجاز به نشان شادمانی این پیوند و قدردانی از عموی پیامبر، گوسفندان بسیار، پول فراوان، لباس های متنوع، عطرهای مختلف و سایر لوازم زندگی را به عنوان هدیه، برای ابوطالب فرستاد، و او نیز ضیافت بزرگی ترتیب داد. آن میهمانی سه روز ادامه یافت و همه ی مردم به دعوت فرزانه ی قریش شرکت نموده و عموها و دیگر بستگان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در آن مجلس خدمت نموده و از دعوت شدگان پذیرایی کردند.
بانوی حجاز نیز از هنرمدان و صنعت کاران شهر «طائف«، برای شرکت در آن ضیافت بزرگ شادمانی دعوت کرد و آنان نیز آن مجلس جشن را با شمع ها و عنبرها و عطرهای متنوع و دیگر لوازم هنری و تزیینی آراستند.
زنان و دختران مکه و پیرامون آن شهر نیز از هر سو گرد آمدند و در شب عروسی دخت خردمند حجاز، خدیجه را با کمال شکوه و عظمت به
خانه ی مشترک او و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بردند.
»صفیه» عمه ی پیامبر به مبارکی این پیوند پاک، سروده ای سرود و این گونه خواند:
جاء السرور مع الفرح
و مضی النحوس مع الترح
انوارنا قد اقبلت
والخال فیها قد نجح
بمحمد المذکور فی
کل المفاوز والبطح
لو ان یوزن احمد
بالخلق کلهم رجح
و لقد بدا من فضله
لقریش امر قد وضح
ثم السعود لأحمد
والسعد عنه ما برح
بخدیجة بنت الکمال
و بحر نایلها طفح
یا حسنها فی حلیها
والحلم منها متضح
هذا الأمین محمد
ما فی مدائحه کلح
صلوا علیه تسعدوا
والله عنکم قد صفح
شادی و شادمانی با نشاط و طراوت فرا رسید، و بد پنداری و اندوه برطرف شد.
فروغ درخشان ما، چهره برافروخت و موج نیک بختی و شادکامی از افق پدیدار گردید.
و این همه به برکت وجود ارجمند محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؛ همان که در سرزمین حجاز و در زبان مردم آن به نیکی و بزرگمنشی یاد می شود.
هرگاه «احمد» با همه ی انسان ها و نیز دیگر پدیده های آفرینش
مقایسه شود، برتری و شکوه او بر همه ی آن ها آشکار خواهد شد.
اینک بار دیگر شکوه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر «قریش» آشکار گردید و به یمن وجود او، همای نیک بختی و سعادت برای همیشه در آسمان زندگی انسان های کمال جو و رشد خواه به پرواز درآمد.
امواج این سعادت و نیک بختی «خدیجه» را در بر گرفت؛ همان را که دخت خرد و کمال و پاکی ها و ارزش هاست.
راستی که خدیجه علیهاالسلام چه بانوی شکوهمند و آراسته ای است! و چه قدر درایت و بردباری از گفتار و منش او نمایان است.
این محمد صلی الله علیه و آله و سلم امانت پیشه است که در ستودگی خرد و رفتارش نقطه ی ناشناخته ای نیست.
پس به جمال و کمال این برترین انسان درود نثار کنید تا به سعادت و نیک بختی نایل آیید، و خدا به برکت وجود او شما را مورد مهر و بخشایش گسترده اش قرار دهد.
—
پس از سرودخوانی عمه ی پیامبر و شادمانی نزدیکان و حاضران بانوان هاشمی رو به دخت ارجمند حجاز نمودند و به عنوان مبارکباد چنین گفتند: هان ای خدیجه! اینک تو به افتخار همدمی و همسری جوانی شکوهمند نایل آمدی، که هیچ دختری در کران تا کران گیتی جز تو به این مقام نرسیده است؛ پس این موهبت بزرگ بر تو مبارک باد و ما این فخر و شرافت را بر تو مبارکباد می گوییم.
و آن گاه همگان از محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه خداحافظی نمودند و آن دو
را در راه زندگی جدید به خدای کعبه سپردند.
در این هنگام بود که فرشته ی وحی به فرمان خدا در بهشت فرود آمد و از مشک و عنبر آن برگرفت و آن را بر کوه و دشت مکه افشاند، و با افشاندن آن، بارانی از عطر و نسیمی از رایحه ی دل انگیز بهشت، کران تا کران مکه و اطراف آن شهر را در بر گرفت؛ به گونه ای که هرکس دیگری را می دید، از سرچشمه ی آن بوی خوش و آن نسیم روح افزا می پرسید، و بی اختیار پاسخ می شنید که:
»هذا من طیب خدیجة و محمد؛»
این رایحه ی دل انگیز، پرتوی از بوی خوش پیوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه است (2)
و بدین سان این پیوند مبارک، با درایت و ژرف اندیشی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خردورزی و آینده نگری و ابتکار آن دخت کمال، به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضای «خدیجه» به اقامتگاه باشکوه و معنویت او گام نهاد.
از آن لحظات به یاد ماندنی بود که دیگر «خدیجه» همواره احساس می نمود که نیک بختی در کامل ترین شکل به او روی آورده و خورشید خوشبختی اش طلوع نموده و همای سعادت در آسمان زندگی اش به پرواز درآمده است؛ چرا که او به بزرگ ترین آرزوی خویش ـ که همدمی و همراهی با پیامبر عدالت و آزادی است ـ رسیده بود.
1) محدثان و تاریخ نگاران در مورد ثروت و امکانات گسترده ی اقتصادی او بسیار نوشته اند که به نظر می رسد مهم ترین اقلام آن این گونه بود:الف ـ انواع و اقسام کالای تجارتی به صورت فراوان و انبوه که شترهای بسیاری در قالب چندین کاروان تجارتی آن ها را به جای جای شبه جزیره عربستان و خارج از آن، بسان مصر، حبشه، روم و شام و دیگر نقاط می رسانید و کالاهای مورد نیاز مردم حجاز را باز می گردانید.ب ـ چیزی حدود صدها غلام و کنیز، کارگر و کارمند و مدیر و کارگزار در خدمت امورگسترده و شئون گوناگون تجاری او بودند، و با مدیریت او زندگی شاهانه ی او را اداره می نمودند.ج ـ افزون بر سرایی بزرگ و گسترده، بارگاهی زیبا و تماشایی بر بام خانه اش برافراشته بود و در آنجا به اشاره ی او، به محرومان کمک می شد و از گرسنگان و میهمانان پذیرایی می گردید و از دردمندان دلجویی می شد، و وسیله ی سفر به در راه ماندگان می دادند و به یتیمان و بی پناهان پناه داده می شد. سرانجام او همه ی این ثروت و امکانات را در طبق اخلاص نهاد و با خدا سودا نمود. الوقایع والحوادث / ج 1 / ص 130؛ بحار / ج 16 / ص 22؛ خدیجه علیهاالسلام اسطوره ی ایثار و مقاومت / ص 35.
2) بحار / ج 16 / ص 75.