در دامن طبیعت پاک و سالم حجاز،
و در زیر آسمان زیبا و پر ستاره ی مکه، یا کهن ترین معبد جاودانه ی توحید و تقوا و آزادی و آزادگی،
و در زیر آبشار زیبا و همواره ریزان ماه، یا عروس پرافسون آسمان صاف «بطحا«،
و در پرتو فروغ فروزان و گرمابخش خورشید و انوار طلایی آن،
و در کرانه ی چاه جوشان زمزم، این یادگار الهام بخش «هاجر» و «اسماعیل» در قلب شبه جزیره ی عربستان، و در سایه سار نخلستان های تماشایی و نخل های بلند قامت و سرسبز و بارآور شهد و شیرینی و درس آموز نجابت و استواری و شکوه، و به یک کلام، در دامن طبیعتی سرشار از صفا و سادگی، در خانه و خانواده ای فرهنگ ساز و تحول خواه و نواندیش و بیگانه با جهل و جنون و ناسازگار با آداب و رسوم خرافی و به دور از آفت واپسگرایی و دنباله روی جامعه و روزگار خویش، دختری زیبا چهره و سپید بخت دیده به جهان گشود.
آری، در آن شرایط تیره و تار در آن جامعه بسته و تاریک فکر دختری دیده به جهان گشود، که در زندگی پرفراز و نشیب و تاریخ سازش نشان داد که دلی به شفافی آینه ی صاف، اندیشه ای به جوشانی آب جوشان زمزم، و فطرتی به زلالی آبشارهای بلند و زیبا و پاک و دور از دسترس داشت.
پس از ولادت این دخت ارجمند، خاندان دگراندیش و دگرباور و دگر آیین و دگرخواه او، برخلاف رسم سیاه و منحط زمانه ـ که مژده ی ولادت فرزند دختر را بر نمی تافت، و از سر شرم و غیرت دروغین و احمقانه، نوزاد بی گناه و دوست داشتنی را، به جای آغوش گرم و پرمهر مادر و پدر، با تاریک اندیشی و قساوت بهت آوری او را به آغوش خاک سرد و تیره می سپرد (1) ـ مقدم وی را خیر مقدم گفتند، آمدنش را گرامی داشتند، و به خاطر آن نورسیده ی عزیز، بزم جشن و سرور و نشست شادمانی خانوادگی آرستند، و ضمن تبریک ولادت او به پدر و مادرش، «خویلد» و «فاطمه«، در همان مراسم ساده و با روح جشن ولادت و نامگذاری، نام نورسیده ی خاندان خویش را «خدیجه«، به مفهوم بریده و گسسته و بیگانه ی از ناپسندی ها و نازیبایی ها و نارواها برگزیدند.
تاریخ عرب و حجاز هنگامه ی این ولادت و این رویداد تاریخی و ماندگار را، چیزی در حدود سه، یا فراتر از سه دهه پیش از طلوع اسلام و انگیزش محمد صلی الله علیه و آله و سلم از سوی پروردگار کعبه را نشان می دهد (2)
1) »و إذا بشر أحدهم بالأنثی ظل وجهه مسوداً و هو کظیم – یتواری من القوم من سوء ما بشر به أیمسکه علی هون أم یدسه فی التراب ألا ساء ما یحکمون«.و هنگامی که یکی از آنان به ولادت دختری نوید داده شود، در حالی که از غم و اندوه آکنده است، چهره اش از فرط ناراحتی سیاه می گردد.به خاطر نوید بدی که به او داده شده است، از مردم نهان می گردد و به فکر می رود که آیا با تحمل خفت و خواری، او را نگاه دارد، یا در دل خاک نهانش کند؟ هان! به هوش باشید که چه بد است آن چه آنان داوری می کنند! نحل / 58؛ زخرف / 17.
2) دلیل این تفاوت از دیدگاه، در ولادت دخت خردمند حجاز، در بخش سوم خواهد آمد.