زمان مطالعه: < 1 دقیقه
من و تنهایی و اشک شبانه
دل تنگ و غمی بس بیکرانه
دل سوزاندم از داغ فراقت
ز سوز جان شده شمع شبانه
غم هجرانت ای ماه شب من
برای گریه کردن شد بهانه
چه کار آید ز من غیر از دعایم
که مادر باز گردد سوی خانه
اگر آیی کنار دختر خود
بگویم با تو غم های زمانه
به دلداری این دخت حزینت
بیا ای مادر خوب و یگانه
ز داغت شعله ی سوزان غمها
کشد هر دم ز جان ما زبانه
نظر کن لحظه ای بر غربت ما
که بی روح است بی تو آشیانه
بیا تو ای نسیم مهربانی
نوازش کن مرا ای جاودانه
بیا خاکستر روی پدر را
بشو با اشک چشمت دانه دانه
بیا برگیر سنگ کینه ها را
که رو سویش شود هر دم روانه
طرفدار شکسته بال طه
بیا یاری کن او را در میانه
همه گویند بابا گشته بی کس
امان از طعنه های ظالمانه
پس از تو مانده ام در شام غمها
من و تنهایی و اشک شبانه
محمدعلی شهاب