»شهاب» محمد علی
ای همسر طه مرو، ای مادر زهرا مرو
با دخترت یک دم بمان، بی من تک و تنها مرو
ای یاور خوب پدر، حالا که شد وقت سفر
با خود مرا همره ببر، اینگونه بی زهرا مرو
داغ تو چون گردد نصیب، از دل رود صبر و شکیب
بنگر که بابا شد غریب، گر می روی حالا مرو
آه دلم طوفان شد و اشک دو چشمم موج غم
ای کشتی آرامشم، در لجه ی دریا مرو
دوری و هجرات برد، از دخترت خواب و قرار
آهی نماند تا کنم، با ناله ها سودا مرو
شد از نسیم رحمت، گلزار دین چون نوبهار
بی تو خزان آید به دشت، ای گل از این صحرا مرو
بودی تو مهتاب وفا، در ظلمت شبهای کفر
در تیرگی شهر غم، ای ماه بی همتا مرو
یک جاهلیت بود و تو تنها میان آن همه
بودی برای نور حق، چون ملجأ و مأوا مرو
بطحا و مکه گردد از هجر رخت شام عزا
شعب ابوطالب شود بی تو پر از غم ها مرو
ای اولین بانوی دین، ای یار ختم المرسلین
تنهایی ما را ببین، در غربت از اینجا مرو
در لحظه های آخرت، بنگر به سوی دلبرت
برگو سخن با دخترت، چشمان خود بگشا مرو
ای مادر آزاده ام، بر مهر تو دلداده ام
بر خاک سر بنهاده ام زین داغ جان فرسا، مرو
بر پای تو افتاده ام، از داغ تو جان داده ام
شد چادرت سجاده ام، ای مادر از دنیا مرو