»خروش» اصفهانی ـ عباس شاهزیدی
میان غربت دستان مکه سر بر کرد
محمد عربی مکه را منور کرد
پس از گذشت چهل سال آن امین خدا
شروع امر رسالت به حکم داور کرد
به گوش هوش چو کس، آیه ای از او بشنید
خدای را به تمام وجود باور کرد
یتیم مکه گر از مال بهره مند نبود
خدای قادر او را با خدیجه همسر کرد
عفاف و پاکی آن بی نظیر مادر دهر
دل رسول خداوند را مسخر کرد
شگفت واقعه ای بود این نکو پیوند
خدای عشق مه و مهر را برابر کرد
خدیجه ای که در او نور فاطمه تابید
همو که آمدنش خاک را معطر کرد
بدان که آمدن فاطمه عنایت بود
که بر تمام جهان کردگار اکبر کرد
خدا بپاس گذشتی که در ره دین داشت
خدیجه را به زنان قریش سرور کرد
چه رنجها که به جانش خرید بهر خدا
چه خدمتی که به دین آن بلند اختر کرد
تمام هستی خود را به پای احمد ریخت
خدا برای خدیجه چنین مقدر کرد
اگر که مهر محمد نبود در دل او
چگونه آن همه اندوه و درد را سر کرد
بسوی حق شد و سر در نقاب خاک کشید
دل رسول خدا را بسی مکدر کرد
همان عبا که پیمبر در آن تهجد داشت
خدیجه موقع لبیک دوست در بر کرد
درود و رحمت خاصان «خروش» بر او باد
که هرچه داشت فدا در ره پیمبر کرد