سرانجام پس از آن محاصره ی ظالمانه ی پیشوای آزادی و خاندان فداکار و یاران عدالت خواه و توحیدگرایش در شعب ابی طالب، پیمان سیاه استبدادگران تاریک اندیش به خواست خدا، به صورت معجزه آسایی شکسته شد و پیامبر به همراه شریک دغدغه های زندگی و یاران و حامیان سرفراز و رهروان راهش آزاد شد.
خدیجه علیهاالسلام که در روزگار حصر و تبعید، یار همراه و مشاور خردمند و پرافتخار پیامبر و پناهگاه و مادر مردم با ایمان و آزادیخواه بود، از یک سو شادمان بود، اما از سوی دیگر می دید که آن فشار بیداد و محرومیت طولانی از
امکانات زندگی و حتی آب و غذا و امنیت و آرامش در تبعیدگاه، سلامتی او و فرزانه ی مکه، ابوطالب را به خطر افکنده و آن دو یار پراعتبار و دو حمایتگر شجاع پیامبر به شمعی می مانند که واپسین فروغ و حرارت را به همراهان ایثار می کند. آری، آنان بر اثر کهولت و فشار محرومیت می رفتند تا شمع وجودشان آخرین جرقه ها را به رهروان راه ایمان و آزادی هدیه کنند.
خدیجه علیهاالسلام بیمار شد و در بستر افتاد. با این که دوستان و یاران برای پرستاری از او بر یکدیگر سبقت می جستند و هرکدام به خاطر بزرگ منشی خدیجه، خود را مدیون او می نگریستند، با این وصف خود پیامبر ـ که نمونه ی وفاداری و حق شناسی و آزادگی و انصاف بود ـ پرستاری از یار پرمهر زندگی را به عهده گرفت، و در برابر اصرار «اسما«، «ام سلمه«، «ام ایمن» و دیگر زنان و دختران توحیدگرا و نواندیش، خود بر پرستاری از او پافشاری کرد.
خود آن حضرت برای خدیجه اش غذا آماده می ساخت، کنار بسترش ساعت ها می نشست، به سخنان او گوش جان می سپرد، به او امید و نوید می داد، از مهر و رحمت خدا سخن می گفت، در جابجا شدنش به او مدد می کرد، حق شناسانه از روزهای دشوار و سرنوشت سازی سپاسگزاری می کرد، که آن دخت جمال و کمال به او پناه داده، و دعوت او را تصدیق نموده و در راه تأمین امنیت او، از جان مایه نهاده بود. روزهایی که خدیجه علیهاالسلام گرد و غبار اندوه و فشار استبداد را با گشاده رویی و مهر از چهره ی درخشان او زدوده بود. روزهایی که در حمایت از او در بربر بیدادگران ایستاد و از حق حیات، اندیشه، آزادی و امنیت او، دلیرانه حمایت نموده و همه ی اعتبار و امکانات خویش را در راه آرمان های بلند او به میدان آورده بود.