جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نقش شعر در قدردانی از خدیجه

زمان مطالعه: 43 دقیقه

در این بخش سعی می شود از شعرهایی که درباره ی خدیجه بنت خویلد سروده شده است نمونه هایی ذکر گردد. پروردگار که این بانوی بزرگوار را دوست داشت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را نیز به او علاقه مند ساخت و خدیجه را نیز به آن بزرگوار علاقه مند کرد. خداوند با حکمت خویش این محبت والا را ماندگار ساخت و خدیجه را برگزید تا همراه، پشتیبان، یاور و غمخوار ایشان باشد. خدیجه نخستین تصدیق کننده، نخستین همسر، نخستین مومن و نخستین محبوب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود، او از محبت فراوان پیامبر بهره مند شد.

محبتی که بانوی زنان، خدیجه از آن بهره مند شد در نوع خود بی نظیر است، چرا که هیچ زنی در هیچ زمانی به آن دست نیافته است.

خدیجه در زمان جاهلیت و اسلام مورد احترام جامعه ی خود بود. او در زمان زندگی و پس از وفاتش، از محبت فراوان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم برخوردار بود و پیامبر درباره ی او فرمود: (إنی قد رزقت حبها(: «من از محبت او بهره مند شدم.» و می بینم که پیامبر محبت خود را شامل افرادی می کند که خدیجه را دوست داشتند، پیامبر فرمود: (إنی لأحب حبیبها(: «من دوستان خدیجه را دوست می دارم.»

این علاقه به اندازه ای قوی بود که هیچ زن دیگری نتوانست جای خدیجه را در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پر کند و یا این که سبب شود آن حضرت خدیجه را از یاد ببرد: (لا والله ما أبدلنی الله خیراً منها(: «نه، به الله سوگند، پروردگار جایگزینی بهتر از خدیجه را به من ارزانی نداشت.» هر چند که الله بلندمرتبه پس از خدیجه، همسرانی گرامی و پاکدامن برای ایشان برگزید.

در کنار این محبت فراوان، خدیجه از زمان خود تا امروز از احترام و محبت تمام مومنان برخوردار بوده است. این افراد به او و تمام فرزندانش علاقه ی فراوانی دارند.

محبت نسبت به خدیجه از سوی محبوب او، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شکلی عملی به خود گرفت. پیامبر به خدیجه برای همیشه وفادار بود، از او یاد می کرد، پیوسته درباره ی کارهای او و احترام او سخن می گفت. پس از وفات خدیجه، پیامبر با خویشاوندان و دوستان او برخورد بسیار خوبی داشت و از وفاداری او یاد می کرد؛ این چیزها سبب شد تا خدیجه و تمام افرادی که به او نزدیک بوند در دل های صحابه از جایگاه بسیار ارزشمندی برخوردار گردند. امکان دارد این پرسش مطرح شود که چرا شاعران زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند شاعران معاصر، شعری در مورد خدیجه نسروده اند؟

پاسخ این است که: شاعران زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی هیچ کدام از زنان شعری نسروده اند، به این دلیل که مرحله ی دعوت در مکه که خدیجه آن هنگام در کنار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زندگی می کرد با رخدادها و درگیری هایی همراه بود که فکرها و زبان ها را از پرداختن به این مسائل بازمی داشت، همچنین در آن دوره شاعران مسلمانی وجود نداشتند که به این موضوع بپردازند. نقش شاعران مسلمان فقط در مرحله ی دعوت در مدینه آشکار شد، جایی که مسلمانان توانسته بودند در جامعه ی جدید با رهبری رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به برتری دست یابند.

به دلیل رخدادهایی که در آن جامعه پدید می آمد سبب می شد تا استعداد شاعران شکوفا شود. در آن جامعه غزوه ها و سریه ها شکل می گرفت و مناقشه هایی با سران مشرکین و شاعران و سخنران های آن انجام می شد، شاعران مسلمان نیز بر اساس نیاز آن دوره به پاسخ گویی می پرداختند. در آن دوره چراغ درخشنده ای که تمام ذهن ها را به خود جلب می کرد، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ خدیجه طاهره- در آن زمان – در بین مردم حاضر نبود. باید توجه داشت که این بانو مورد توجه و احترام تمام مسلمانان بود، چرا که پیامبر

همواره از کارها و نیکی های خدیجه سخن می گفت. برای تأیید این موضوع می توان به حساسیت مادر بزرگوارمان، عایشه اشاره کنیم. او می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته از خدیجه یاد می کرد تا جایی که حساسیت او به عنوان هوو و زن دوم برانگیخت- با این که خدیجه در آن هنگام در زیر خاک آرمیده بود. این حساسیت همسری است که می بیند شوهر محبوبش همیشه هنگام آمدن به منزل و خارج شدن از منزل، از خدیجه ی مرحوم به نیکی یاد می کند- این حساسیت از روی کینه نسبت به خدیجه شکل نمی گرفت، بلکه تلاشی بود تا خیلی بیش تر مورد توجه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار گیرد. و در تلاش های یک زن که همسرش را دوست دارد این نکته روشن است که او خواستار محبت بیش تر همسرش نسبت به خود است و با این کار می خواهد بگوید: من نیز در این جا وجود دارم. در روایتی که در مورد این موضوع از عایشه نقل شده است، او بیان می کند که سخنی گفته است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به سبب آن بسیار ناراحت شده و از این رو همیشه در تنهایی اش دعا می کرده تا پروردگار ناراحتی پیامبر را نسبت به او از بین ببرد و با الله پیمان بسته که دیگر در این باره سخنی نگوید. عایشه سخن خود را در مورد خدیجه نقل می کند و اعتراف می کند که در گفتن این جمله که: «الله برای شما [ای پیامبر] جایگزینی بهتر از خدیجه برگزیده است«، اشتباه کرده است. همین موضوع خود دلیل روشنی بر بزرگواری عایشه است، چرا که به برتری خدیجه اعتراف دارد و او را بالاتر از خود می داند و به همین دلیل عایشه این روایت را نقل می کند.هر چند که بازگفت این موضوع برای عایشه دشوار بود اما این روایت را بیان کرد تا افتخار بیان آن تا روز قیامت نصیب او باشد. عایشه می توانست سکوت اختیار کند و چیزی درباره ی این روایت نگوید تا برای همیشه به صورت رازی سرپوشیده باقی بماند اما او این اخلاق را نداشت، زیرا او عایشه صدیقه دختر ابوبکر صدیق است. این زن آسمانی از جایگاه پراهمیتش در نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آگاه است و می داند که پس از خدیجه محبوب ترین همسر پیامبر می باشد.

با این کار، تمام دنیا از کمال اخلاق همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و از کمال اخلاق یاران ایشان آگاه می شوند. کسانی که گرامی ترین افراد بهترین امت می باشند.

ما در کتاب های قدیم و جدید، شاهد ادامه یافتن این توجه و احترام و محبت نسبت به بانو خدیجه طاهره می باشیم. مطالبی که درباره ی این بانو در کتاب های سیرت و تاریخ نوشته شده است و یا کتاب هایی که فقط به زندگی ایشان پرداخته، بسیار فراوان است. اگر بخواهیم کتاب هایی که در دسترس هستند به شمار آوریم به دهها کتاب می رسد و ده ها کتاب دیگر از نظر دور می ماند که در نهایت جمع همه ی این ها به صدها کتاب می رسد.

اما در زمینه ی شعر، اگر بخواهیم شنیده ها و شعرهای دیوان های دوره های مختلف را گردآوری کنیم می توانیم به شعرهای فراوانی دست یابیم. این شعرها به دو دسته ادبی شیوا و عامیانه ی طرب انگیز تقسیم می شود. شاید قدیمی ترین شعری که در این باره وجود دارد شعری با وزن رجز باشد که زنان در هنگام عروسی خدیجه می خواندند:

لا تزهدی خدیج فی محمد

نجم یضی ء کشهاب الفرقد

»ای خدیجه، نسبت به محمد کناره گیری نکن، چرا که او ستاره ای است که مانند ستاره ی «فرقد» می درخشد.»

در این بخش سعی می شود با اشارهای گذرا به بررسی شعرهایی بپردازیم که درباره ی خدیجه کبری سروده شده است.

بسیاری از شعرهایی که درباره ی خدیجه خوانده می شود به بخشی از تاریخ و فرهنگ تبدیل شده است. این شعرها خوانده می شود و نامی از سراینده ی آن به میان نمی آید و ممکن است که سراینده ی بسیاری از این شعرهای شنیده شده ناشناس باشد. برخی از این شعرها به ویژه در دوره معاصر شاعر آنها شناخته شده است، مانند:

1. حدث عن الفضلی فأنت مصدق

فالفضل فیها ثابت و محقق

»درباره فضیلت آن بانوی بزرگوار سخن بگو، زیرا هر چه بگویی راست گفته ای. شایستگی برای او امری پایدار و قطعی می باشد.»

از شاعر: بدوی طیب الاسماء

2. شرقاً قد بلغت من مولاک

یا خدیج بالمصطفی قد حباک

»از سوی پروردگارت به رتبه ی بالایی دست یافتی، ای خدیجه، پروردگارت به وسیله ی مصطفی به تو نیکی کرد.»

از شاعر: طاها بن حسین سقاف

3. قف بالحجون سویعة یا حادی

واقر السلام أهیل ذاک الوادی

»ای ساربان، اندک زمانی در منطقه ی حجون بایست و بر ساکن آن دره درود بفرست.»

از شاعر: سید جعفر میرغنی

4. یا راحلاً إن جئت وادی المنحنی

فاحطط به و أنزل علی کنز المنی

»ای مسافر، اگر به دره منحنی [هم معنی با حجون] آمدی، در آن جا توقف کن و در کنار گنج آرزوها ساکن شو.»

از شاعر: سید حبیب عبدالله حداد

5. کرموا ذات العفاف

کرمو بنت خویلد

»به این بانوی پاکدامن احترام بگذارید، دختر خویلد را گرامی بدارید.»

از شاعر: سید فواد امین حمدی

6. از همین شاعر:

جمال قریش قد تجلی بطلعة

لجدة آل البیت بنت خویلد

»سیمای دختر خویلد، جده ی خاندان پیامبر، زیبایی قریش را جلوه گر نمود.»

7. یا شعب أهل المعلا

»ای مردم ساکن منطقه ی معلا….»

از شاعر: سید محمد بن علی محضار

8. بشراک سیدتنا بشراک

آل الرسول جمیعهم أبناک

ترجمه بیت: «مژده ای بانوی ما، مژده. خاندان پیامبر همه فرزندان تو اند.»

9. صلاة بالبکور و بالعشیة

علی المختار و الزهراء الرضیة

»صبحگاهان و شامگاهان بر پیامبر برگزیده و بر شکوفه ی خشنودی، درود باد.»

از شاعر: سید محمد بن علی محضار.

10. باالله یا بدرالتمام

»به الله سوگند، ای ماه کامل.» –

از شاعر: سید محمد امین کتبی

و قصیده هایی مانند:

11. یا خدرها کم کنت معراج الهدی

یا خدرها أو ما اهتززت ألی النداء

»ای خانه ی خدیجه، چه بسیار معراج هدایت بودی و چه بسیار در برابر ندای هدایت به جنبش درآمدی.»

از شاعر: شیخ سید محمد بدرالدین

12. و قصیده ی:

سعیت ألیک مبهوراً

و دربی یورق النورا

ترجمه بیت: «در حالی که از نفس افتاده بودم به سوی تو روی آوردم و در مسیرم نور شاخه شاخه می شد.»

13. و قصیده ی:

یسمو علاک و لیس أین

فسماک أعلی الجنتین

»از تو فراتر می رود و جایی نیست چرا که جایگاه تو بر فراز دو بهشت قرار دارد.»

14. و قصیده ی:

یا زوجة أحمدنا الهادی

و سراجاً من خیر سراج

»ای همسر پیامبری که راهنمای ماست و ای چراغی که از بهترین چراغی.»

15. و قصیده ی:

الشعر یزهر حین ینظم مدحها

والقلب یطهر حین یلزم حبها

»شعر هنگامی که ثنای او را به نظم می کشد، شوفا می گردد و دل هنگامی که دوستی او را به خود می گیرد، پاک می گردد.»

16. و قصیده ی:

و حقک ما فی القلب غیر هواک

و ما تقت ألا ألی لقیاک

»به راستی تو سوگند، در این قلب جز محبت تو چیز دیگری وجود ندارد و جز برای دیدار تو نتپیده است.»

17. و قصیده ی:

شع السنا فی روضها لألأء

و انظره فی المعلا یفیض بهاء

»نور در باغ او [خدیجه] درخشان شد. به نور نگاه کن که در معلاه از روشنایی لبریز می شود.»

18. و قصیده ی:

بنفسی من سمت فوق الثریا

و نالت أحمد الدنیا العلیا

»به جانم سوگند، کسی که از ثریا فراتر رفت و به پیامبر والای دنیا دست یافت.»

اینها برخی از قصیده های محمد بدرالدین بود و قصیده های فراوانی وجود دارد که شاعر آنها مشخص نیست:

19. و قصیده ی:

سلام الله قد سبق السلاما

لزوجة خیر من صلی و صاما

ترجمه بیت: «درود الله بر [تمامی] درودها پیشی گرفت [این درود] برای همسر بهترین انسانی است که نماز گزارد و روزه گرفت.»

20. و قصیده ی:

یا واهب العطایا

بأشرف البرایا

»ای ارزانی دارنده ی هدیه ها به گرامی ترین مردمان.»

قصیده های فراوانی وجود دارد که به مدح و راز و نیاز پرداخته و دربردارنده ستایش هایی درباره ی خدیجه کبری می باشند:

21. یا أهل الاسعاد

و العطا و الارفاد

»ای خوشبخت کنندگان و بخشندگان و حمایت کنندگان.»

22. سعدنا فی الدنیا

و فوزنا فی الاخرة

»در دنیا خوشبخت شدیم و در آخرت کامیاب شدیم.»

23. ربی سألتک بحرمته سیدتنا خدیجة

زوجة المصطفی عجل لنا بالفریجة

»پروردگارا، به پاس داشت بانوی ما، خدیجه، همسر مصطفی از تو خواستارم در گشایش شتاب فرما.»

24. یا أم فاطمه البتول تشفعی

لقرابة یسعون حول حماک

»ای مادر فاطمه پاکدامن، برای خویشاوندانی که گرد بارگاه تو می گردند، شفاعت کن.»

عبدالقادر گیلانی خرد، قصیده ای دارد که در آغاز آن می گوید:

علوت فلم تدرک مقاماتک الکبری

فغیرک لا تدعی- و أن عظت- کبری

و کم فی نساء العالمین عظیمة

و لکنها أن قورنت بک فالصغری

»به برتری رسیدی و جایگاه باارزش تو دست یافتنی نیست، جز تو فردی -اگر به بزرگی رسیده باشد- او را «کبری» نخوانند؛

چقدر زنان بزرگ در دو جهان هستند ولی اگر با تو مقایسه شوند، کوچک اند.»

شاعر در ادامه به تیزهوشی خدیجه اشاره می کند:

تفرست فی وجه النبی فراسة

عرفت بها ما کان من أمره سرا

رأیت به نور النبوة ساطعا

فأسرعت نحو النور فزت به مهرا

بمسیرة قد یسر الله کل ما

تریدینه فالیسر قادک للیسری

»با زیرکی به چهره ی پیامبر چشم دوختی و راز کار او را دریافتی؛

دیدی نور پیامبری به وسیله ی او درخشان است، پس به سوی نور شتافتی و به وسیله ی او مهریه ای دریافت نمودی؛

الله به وسیله ی «میسره» تمام چیزهایی که می خواستی آسان نمود، پس آسودگی تو را به سوی ایشان رهنمون ساخت.»

پس از این، شاعر به روشی اشاره می کند که خدیجه به وسیله ی آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را پس از دیدار نخستین با جبرئیل، آرام ساخت:

و أنت التی طمأنت طه بأنه

تلقی من الله الرسالة و الذکرا

و زملتة، دثرته و لورقة

ذهبت به یتلو علیه الذی یقرا

و لما أتی جبریل قمت بخلعک

النقاب فلم یمکث فأعلنتها بشری

کتبت حروفاً من حیاة محمد

فأصبحت فی أعلا صحائفها سطرا

و قد شکر المولی صنیعک انه

الشکور و هذا الفعل یستوجب الشکرا

فأهداک مولاک السلام سلامه

و أعطاک فی الفردوس من قصب قصرا

»تو همان فردی هستی که پیامبر را مطمئن ساختی که رسالت و قرآن را از جانب الله دریافت نموده است؛

پیامبر را در جامه ای پوشاندی و ایشان را به نزد ورقه بردی، پیامبر آنچه که [جبرئیل] برای او خوانده بود، برای ورقه بیان کرد؛

هنگامی که جبرئیل آمد، نقابت را برداشتی، پس او آن جا نماند، در نتیجه به پیامبر مژده دادی؛ کلماتی از زندگی پیامبر را نوشته اند که تو در سطر بالای آن صفحه ها جای داری؛

پروردگار از کار تو قدردانی کرد، چرا که او قدرشناس است و این کارهای تو سزاوار قدردانی است؛

پروردگار سالم از عیب، سلامش را به تو بخشید و کاخی از نی در بهشت به تو ارزانی داشت.»

مراتب لا یعلی علیها و رفعة

لکم خصصت فالله أعلاکم و قدرا

ترعوع هذا الدین فی بیتکم کأنه

التوأم الروحی لفاطمة الزهرا

»شأن و جایگاهی که از آن نمی توان فراتر رفت، به شما اختصاص یافته، پس الله مقام شما را بالا برده است؛

این دین در خانه ی شما رشد یافت، گویا برای فاطمه زهرا همراه روحی بود.»

سعی می شود با اختصار به روش های شاعران در مدح خدیجه کبری اشاره کنیم و به مسائلی بپردازیم که درباره ی جایگاه این بانو بیان نموده اند و در این باره از شعرهایشان نمونه هایی بیاوریم. شاعر عرب در گذشته کنار بقایای خانه ها می ایستاد و بر سرزمین ها و مکان های گوناگونی درود می فرستاد و از محبوبش یاد می کرد. همچنین بسیاری از شاعران این دوره چنین می کنند و به زودی خواهیم دید که آنها درباره ی منطقه های حجون و معلاه و مکان های اطراف آن سخن می گویند و به این دلیل که خانه خدیجه در آن نزدیکی ها قرار دارد و قبر ایشان در آنجا جای دارد، این افراد شیفته ی آن منطقه شده اند.

سید جعفر میر غنی چنین می سراید:

قف بالحجون سویعة یا حادی

واقر السلام أهیل ذاک الوادی

و أنخ رکاب الشوق فی سوح العلا

سوح الکرام السادة الأمجاد

»ای ساربان، اندک زمانی در منطقه ی حجون بایست و بر ساکن آن دره درود بفرست؛

و مرکب اشتیاق را در آن سرزمین والا فرو خوابان، سرزمین بزرگانی که پیشوای سرفرازی اند.»

و سید عبدالله حداد می گوید:

یا راحلاً أن جئت وادی المنحنی

فاحطط به و أنزل علی کنز المنی

واقر اسلام لجیرة حلوا به

وانشد فواداً ضاع فی ذاک الفنا

»ای مسافر، اگر به دره ی منحنی آمدی، در آن جا توقف کن و در کنار گنج آرزوها ساکن شو؛

و بر همسایگانی درود بفرست که در آن جا اقامت کرده اند و قلبی را بخوان که در آن فضا سرگردان شده است.»

و سید احمد بن محمد بن علی محضار می گوید:

یا أهل شعب المعلا

والذی فی أعلی

حیی بتلک المعلا

سیدتنا الکبری

»ای ساکنان دره ی معلاه، و ای کسی که بر بلندی ها جای داری؛

بر بانوی بزرگوار و ارجمندمان درود فرست.

و سید مصطفی احمد محضار می گوید:

خدیجة الصدق أم المومنین و من

حلوا بشعب الحجون الطیب الأرج

خدیجه ی راستگو، مادر مومنان و مادر افرادی است که در دره ی خوشبوی حجون ساکن شده اند.» در قصیده ی دیگری می گوید:

و قد هبت نسیمات المعالی

من المعلاه أرض الابطحیه

ریاض الخیر فی حرم شریف

هواطل جوده فیها مریه

أحب لها جیاد و ما یلیه

و زمزم و الصفا فیها معیه

سقی الله الأباطح و المصلی

و وادی الحی ما برقت سریه

»نسیم های خوشی از منطقه ی معلاه به سوی زمین های هموار، وزید؛

باغ های نیکی در مکان محترمی وجود دارد که باران فراوان این مکان محترم بر این باغ ها نمایان است؛

منطقه ی جیاد به همراه منطقه ی زمزم و صفا دوستدار آن می باشند؛

الله پاک سرزمین های هموار و منطقه های مصلی و دره ی «حی» را با ابرهای باران زای شبانه، سیراب گرداند.»

شاعر عبدالقادر خرد، سال اندوه پس از وفات خدیجه را توصیف می کند:

و لکن صدر المصطفی لم یضق بها

فقابلها بالحلم و أدرع الصبرا

و ظل وفیاً سید الرسل ذاکراً

ودادک فی الأصحاب حتی قضی العمرا

إذا ذکرت یوما خدیجه عنده

تنهد مشتاقا و أعجبه الاطرا

و عائشه لما ادعت أفضلیة

تغیر وجه المصطفی الطهر و احمرا

و شاهد فی بدر قلادة زینب

و قد أرسلتها تفدی الزوج فی الأسری

فرق لها، سالت من الدمع عینه

الشریفة لما حرکت قلبه الذکری

فحبک فی قلب النبی ممکن

هنیئاً فقد حزت السعادة و الفخرا

»اما مصطفی از این رخداد دل گیر نشد و با بردباری با آن روبه رو شد و شکیبایی پیشه کرد؛

سرور رسولان همواره به تو وفادار بود و تا پایان زندگی در بین یارانش از خوبی های تو یاد می کرد؛

اگر روزی نزد او از خدیجه سخنی به میان می آمد، از روی علاقه آهی می کشید و از ستایش او خشنود می شد؛

و هنگامی که عایشه ادعای برتری نمود، چهره ی پاک مصطفی دگرگون شد و قرمز گشت؛

پیامبر در بدر، گردنبند زینب را دید، زینب آن گردنبند را فرستاده بود تا همسر در بندش را آزاد کند؛

پس برای خدیجه دل سوزاند و هنگامی که قلبش از یاد او به تپش افتاد از چشمان گرامیش اشک سرازیر شد؛

بنابراین محبت تو ای خدیجه در دل پیامبر جای گرفته است، بر تو مبارک باد، که به خوشبختی و سربلندی دست یافتی.»

محمد بدرالدین چنین می سراید:

بالمعلا قد جئت أناجی

کلهیف برحابک لاجی

قد جئت حماک بآثامی

لأعود بغفران الناجی

»نجواکنان به معلا آمده ام مانند دلسوخته ای که به بخشندگی تو پناه آورده است؛

با گناهانم به بارگاه تو آمده ام تا با آمرزش انسانی رهایی یافته، بازگردم،

و در قصیده ی دیگری می گوید:

سعیت دلیک مبهوراً

و دربی یورق النورا

بروضک فی ذرا المعلا

رأیت النور منظورا

علی جنباته شعب

تزف من السماء حورا

و صائف من جنان

الخلد فی أغظین توقیرا

یلذن بروضک المیمون

درن بقدسه سورا

»در حالی که از نفس افتاده بودم به سوی تو روی آوردم و در مسیرم نور شاخه شاخه می شد؛

بر بلندای معلاه، در باغ تو، نور خیره کننده ای دیدم؛

در اطراف آن نور، شهاب هایی بود که حورها را از آسمان می آوردند؛

ندیمانی از بهشت جاوید که از روی سنگینی و متانت چشم فرو بسته اند؛

به باغ خجسته ات رو می آورند و با سرعت در حرم آن می چرخند.»

و در جای دیگری می گوید:

یا قبرها ولدیک أکرم زوجة

أرضت شمائلها النبی محمدا

لو تملک الأفلاک فی آفاقها

سعیاً الجئن ألی رحابک سهدا

»ای قبر خدیجه، گرامی ترین همسر نزد تو می باشد که اخلاق او محمد مصطفی را خشنود ساخت؛ اگر ستاره ها در کرانه های آسمان می توانستند حرکت کنند، به حتم خواب را بر خود حرام می کردند و به بارگاه تو می آمدند.»

سید طاها سقاف می گوید:

و أتینا ألی الحجون و فیه النور

و الطیب قد سری من شذاک

»به حجون آمدیم و آن جا روشن بود، عطر از رایحه ی تو آرامش می یافت.»

تاکنون ما شاهد مسائل مختلفی بوده ایم که در بین بسیاری از شاعران مشترک می باشد، مانند: رفتن به حجون و معلاه، قدردانی از افرادی که به این مکان ها میروند، درود فرستادن، وصف بوی معطر و نسیمی که در آن جا وجود دارد، وابستگی قلبی به ان مکان، درخشش و نوری که آنجا را فرا گرفته، احساس مهربانی و دلسوزی ای که مرگ مانع آن نشده و جانبخشی به طبیعت که گویا تمام چیزهایی که در اطراف قبرستان وجود دارد مانند گروهی است که به پیشواز زیارت کنندگان می آیند. گویا همه چیز در جشنی بزرگ شرکت کرده، سنگ ها خندان اند، زمین شاد است، پرنده زبان به ستایش گشوده، شاخه ی درخت به سوی زیارت کنندگان در حرکت است و برای آنها سایه می گستراند. در آن جا از پروردگار امید آمرزش می رود، وجود آدمی احساس شادی دارد، زیرا آن جا مکانی است که درخشان و تابان است، حوریان آن را دربر گرفته اند، ندیمان بهشت بر وقار و سنگینی چشم فرو بسته اند و بر گرد این آرامگاه مبارک -که بهترین همسری را در خود جای داده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را از خود خشنود ساخته- حلقه زده اند و همچنین ستاره ها آرزو دارند تا به این مکان بیایند که نور و عطر و پرهیزگاری در آن گرد آمده است.

اگر بخواهیم به موضوع شرافت خدیجه کبری و جایگاه ایشان پیش از اسلام و پیش از ازدواج با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بپردازیم، متوجه می شویم که این موضوع در بین بسیاری از شاعران مشترک می باشد و آنها درباره ی جایگاه، خردمندی، پاکدامنی، بخشش و بی نیازی این بانوی بزرگوار سخن گفته اند. سید طاها سقاف چنین می سراید:

و قریش و هم حماة الأرض

قد أکبروک فی علیاک

عرفوا أنک الحکیمة عقلاً

حرة برة یعم نداک

قد جمعت الخلال نبلاً و طهراً

و سخاء والجود من یمناک

»قریش که خود از سران زمین اند به سبب بزرگواریت، تو را گرامی می دارند؛

آنها دانسته اند که تو بانویی خردمند، آزاده و نیکوکاری که بخشش هایت همه را دربر می گیرد؛ شرافت و پاکدامنی را در خود جمع نموده ای و گشاده دستی و بخشندگی از یمن و برکت توست.» سید مصطفی احمد محضار می گوید:

فی الجاهلیة قد علوت مکانة

والله بالمال الکثیر حباک

»در زمان جاهلیت از جایگاه والایی برخوردار شدی و الله به وسیله ی بخشش ثروت فراوان از تو پشتیبانی نمود.»

سید محمد بدرالدین می گوید:

کم سید قد جاء یطلب ودها

لکنها رضیت محمد سیداً

»چه بسیار سرورانی که به خواستگاری خدیجه آمدند اما او محمد صلی الله علیه وآله وسلم را به عنوان سرور خود پذیرفت.»

سید فواد أمین حمدی می گوید:

إنها أصل تسامی

إنها حسن تفرد

»خدیجه بانوی بااصالتی بود که برتری یافت، او نیکوکاری بود که بی همتا شد.» و در قصیده ی دیگری می گوید:

جمال قریش قد تجلی بطلعة

لجدة آل البیت بنت خویلد

حوت کل آیات الجمال بوصفها

و أخلاقها و الأصل أکرم محتد

و أمجاد أصل کم رأینا ثماره

تفرع من أصل النبی محمد

سبقت جمیع الأمهات أصالة

و حسناً و أخلاقاً و فزت بمقعد

»با سیمای جده ی خاندان پیامبر، دختر خویلد، زیبایی قریش جلوه یافت؛

خدیجه به وسیله ی ویژگی ها و اخلاق و نژاد پاکش از تمام نشانه های زیبایی بهره مند شد؛

بزرگان نژادی که چه بسیار ثمره های آنها را دیده ایم، از نسب محمد انشعاب یافته اند؛

ای خدیجه، از نظر پاک نژادی و زیبایی و اخلاق از تمامی مادران پیشی گرفتی و از جایگاه والایی برخوردار شدی.»

سید بدوی طیب الاسماء می گوید:

حدث عن الفضلی فأنت مصدق

فالفضل فیها ثابت و محقق

»از آن بانوی بافضیلت سخن بگو، زیرا تو تأیید شده هستی. فضیلت برای او امری پایدار و قطعی است.»

سید جعفر میر غنی می گوید:

حازت فضائل لم یحزها غیرها

فی عصرها من حاضر أو بادی

»به برتری هایی نایل شد که هیچ کدام از شهرنشینان و صحرانشینان زمانه ی او نتوانستند به آن دست یابند.»

سید عبدالقادر خرد می گوید:

ربحت رسول الله حین خطبته

فکنت له مأوی شدددت له أزرا

و أصبحت مهدا للرسالة حاضناً

تلقیت من حین ما نزلت إقرا

»هنگامی که از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم تقاضای ازدواج نمودی به پیامبر سود رساندی، پناهگاهی برای ایشان بودی که از وی پشتیبانی می کردی؛

آغوشی برای پرورش رسالت اسلام شدی و از هنگامی که سوره ی علق نازل شد این وظیفه را بر عهده گرفتی.»

همه ی شاعران بر این نکته ها تأکید دارند که خدیجه بانوی نیک سیرت، گرامی، بخشنده و ثروتمند است که بزرگان قریش خواستار ازدواج با او بوده اند و با تلاشی که خدیجه در راه خوبی ها داشته از تمامی زنان هم روزگار خود برتری یافته است.

شاعران از تیزهوشی خدیجه، سفر تجاری پیامبر به وسیله ی اموال خدیجه، خواستگاری خدیجه از پیامبر و رفتن خدیجه به نزد ورقه سخن گفته اند. سید محمد امین کتبی می گوید:

سعیت ألیه من قبل ارتقاباً

لیوم نبوة تمحو الظلام

»پیش از رسالت به سوی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شتافتی، زیرا منتظر روز نبوتی بودی که تاریکی را از بین می برد.»

سید محمد بدرالدین می گوید:

بنفسی من سمت فوق الثریا

تطالع أحمد الدنیا الأبیا

رأت فیه خدیجة نبل مجد

و شامت فی مکارمه نبیا

صدوق طاهر بر أمین

و کل الناس تعرفه وفیا

محیاه یلوح النور منه

کریم الجد وضاح المحیا

جفا الأوثان واستعصی علیها

و أمسی من ضلاتها قصیا

و کم نبأ أتاها مستفیضاً

بأن له غداً شأناً علیا

فسافر للشآم یقود عیراً

و میسرة یصاحبه حفیا

و لما عاد بالقدح المعلی

دعته لنفسها بعلاً صفیا

أبت أقیال مکة و اصطفته

فنالت فوق ما تصبو الثریا

و لما جاءه الوحی المرجی

رأی فی قولها عقلاً ذکیا

و شاورت ابن نوفل ثم عادت

بأحمد کی یحدثه نجیا

فبشر قائلاً یا لیت أنی

إذا أعلنتها کنت الفتیا

فناموس السماء أتاک فاثبت

فسوف تکون للأکوان ریا

»به جانم سوگند، کسی که از ثریا فراتر رود، می تواند پیامبری را که از دنیا روی گردان شده دریابد؛

خدیجه در ایشان نجابت بزرگواری را دید، و از ویژگی های اخلاقی او انتظار پیامبری داشت؛

او راستگو، پاکدامن، نیکوکار و امانتدار است و همه ی مردم او را انسانی وفادار می شناسند؛

از چهره اش نور می تابد، جد بزرگواری دارد و چهره اش درخشان است؛

از بت ها به خشم آمد، از پرستش آنها سر باززد و از گمراهی بت پرستی دور ماند؛

چه خبرهای فراوانی به گوش خدیجه رسید که در آینده محمد از جایگاه بلندی برخوردار خواهد شد؛ محمد به سرزمین شام مسافرت نمود در حالی که قافله ای را راهبری می کرد و میسره با علاقه او را همراهی می نمود؛

هنگامی که محمد با سود فراوان از سفر بازگشت، خدیجه به او پیشنهاد داد تا شوهر برگزیده اش باشد؛

خدیجه به گفته های مردم مکه توجهی نکرد و او را برگزید، پس به جایگاهی بالاتر از ثریا دست یافت؛

هنگامی که وحی مورد انتظار بر پیامبر نازل شد آن حضرت دید که خدیجه سخن های خردمندانه ای می گوید؛

خدیجه با ورقه بن نوفل مشورت کرد و سپس با پیامبر به نزد او بازگشت تا صمیمانه با او سخن بگوید؛

ورقه به پیامبر مژده داد و گفت ای کاش هنگامی که رسالتت را اعلام می داری، من جوان باشم؛ فرشته ی آسمان به نزد تو آمده پس پایدار باش، به زودی وجودها را سیراب خواهی نمود.»

سید عبدالقادر الخرد می گوید:

فأولیته حبا و صدقا و طاعة

و أحببته نهیاً و أحببته أمرا

و اول من صلیت خلف محمد

و غیرک لم یعرفن ظهراً و لا عصرا

و عاشرت خیر الرسل عشرین حجة

و بضع سنین لم یلاق بها عسرا

و کم لقی المختار بعدک من عنا

هموم بعام الحزن قد أقبلت تتری

»از نظر محبت، راستگویی و پیروی، او را سزاوار دانستی، و امر و نهی او را دوست داشتی؛

تو نخستین فردی می باشی که پشت سر محمد صلی الله علیه وآله وسلم نماز خواندی در حالی که دیگران با نماز ظهر و عصر آشنا نبودند؛

با بهترین پیامبر، بیست و چند سال زندگی کردی که در طول آن سال ها پیامبر با سختی روبه رو نشد؛

چقدر پیامبر پس از تو غمگین شد! در سال اندوه، ناراحتی ها پی در پی رخ می داد.»

سید محمد بدرالدین می گوید:

شاهدت فیها ذرا الکمال

مع الجلالة رأی عین

و عرفت فیه طهارة

و تفرداً فی کل زین

فوهبته القلب الرؤوم

مبرأ من کل رین

تسعین فی مرضاته

لا عتب لا شکوی لبین

»ای خدیجه، تو شاهد اوج فرزانگی و شکوهمندی محمد بودی؛

بر پاکدامنی او آگاه شدی و دانستی که او در هر زیبایی بی همتاست؛

قلب مهرورزت را که از هر زنگاری پاک بود به پیامبر ارزانی داشتی؛

برای خشنودی اش تلاش کردی و از دوری اش سرزنش و شکایتی ننمودی.»

سید طاها سقاف می گوید:

وإلی ابن لعمها أخذته

و هو شیخ فقال هذا مناک

شأنه فی غد نبی عظیم

فاحفظیه عشیه و ضحاک

فهنیئاً بلغت مجداً کبیراً

لم تنله من النساء سواک

»خدیجه، محمد صلی الله علیه وآله وسلم را به نزد پسر عمویش، ورقه بن نوفل، برد، او مردی کهنسال بود و به خدیجه گفت: این سرنوشت تو می باشد؛

او در آینده پیامبر بزرگی خواهد بود، پس شبانه روز از او مراقبت کن؛

بر تو مبارک باد! به افتخار بزرگی دست یافته ای که جز تو هیچ کدام از زنان به آن نرسیده اند.»

خدیجه پس از ازدواجش با محمد صلی الله علیه وآله وسلم بر احترام پیشین او افزوده شد، شاعران نیز به این موضوع اشاره کرده اند.

سید جعفر میرغنی در این باره می گوید:

و أقصد هناک فریدة الحسن التی

حوت الفخار بسید العباد

و قل السلام علیک یا أم الهدی

زوج الرسول الهاشمی الهادی

»در آن جا به نزد نیک بی همتایی برو که به وسیله ی بهترین انسان به سرفرازی دست یافت؛

و بگو: درود بر تو ای مادر هدایتگر، ای همسر پیامبر راهنمای که از قبیله ی بنی هاشم است.» سید فواد حمدی می گوید:

قد حوت کل المزایا

حین زفت لمحمد

»خدیجه چون با محمد صلی الله علیه وآله وسلم ازدواج کرد از تمام امتیازها برخوردار شد.»

و همچنین می گوید:

علیک سلام الله أکرم زوجة

لأفضل مخلوق و أکرم سید

جمعت صفات قد تعذر عدها

و حسبک أن تحظی بحب محمد

»درود الله بر تو باد ای گرامی ترین همسری که در کنار بهترین آفریده و محترم ترین پیشوا، زندگی کردی؛

ویژگی هایی را گرد آوردی که نمی توان آن را به شماره آورد و همین برای تو کافی است که از عشق محمد بهره مند شدی.»

سید احمد محضار می گوید:

أنت العظیمة منزلاً و مکانة

و جلالة جلت عن الادراک

و علوت فی الاسلام وحدک رتبة

فاقت سمواً رفعة الأفلاک

»تو درجه و مقام والایی داری و از شکوهی برخورداری که قابل دسترسی نیست؛

و جایگاه تو به تنهایی تا آن جا بالا رفته است که از بلندای آسمان ها فراتر رفته است.»

و شاعر دیگری می گوید:

سلام الله قد سبق السلاما

لزوجة خیر من صلی و صاما

»درود الله بر تمام درودها پیشی گرفت، این درود برای همسر بهترین انسانی است که نماز گزارد و روزه گرفت.»

سید محمد امین کتبی می گوید:

فلها من الفضل الذرا

و لها من المجد السنام

والله شرفها و طهر

عرضها من کل ذام

»او بر قله ی فرهیختگی جای دارد و در بلندای افتخار قرار گرفته است؛

الله او را گرامی داشت و دامانش را از هر سرزنشی پاک گردانید.»

و در شعر دیگری می گوید:

سعیت ألیه من قبل ارتقاباً

لیوم نبوة تمحو الضلاما

فخرت الخیر و الاسلام جمعاً

و اول من بما أمر التزاما

»پیش از رسالت به سوی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شتافتی، زیرا منتظر روز نبوتی بودی که تاریکی را از بین می برد؛

پس نیکی و اسلام را در کنار هم به دست آوردی و نخستین فردی هستی که به آن چه که دستور داده شده پایبند شدی.»

سید محمد بدرالدین می گوید:

یا خدرها و غدومت معراج الهدی

لما استفاض النور فیک و غردا

»ای خانه ی خدیجه، هنگامی که نور تو را فرا گرفت و به نغمه سرایی پرداخت، معراجی برای هدایت شدی.»

و همچنین می گوید:

سلاماً روجة المختار مبعوثاً و منصوراً

»درود بر همسرانسان برگزیده ای که برانگیخته و یاری شد.»

و در قصیده ی دیگری می گوید:

یسمو علاک و لیس أین

فسماک أعلی الجنتین

»از تو فراتر می رود و جایی نیست، چرا که جایگاه تو بر فراز دو بهشت هست.»

و در جای دیگری می گوید:

یا زوجه أحمدنا الهادی

و سراجاً من خیر سراج

یا أماً شرفها ربی

بمحمد فی خیر زواج

و شرفت به فوق النسا

و حباک المنعم بالتاج

»ای همسر پیامبری که راهنمای ماست و ای بهترین روشنایی بخش؛

ای مادری که پروردگارم در بهترین ازدواج او را به وسیله ی محمد گرامی داشت؛

تو به وسیله ی پیامبر، فراتر از تمامی زنان جای گرفتی و پروردگار بخشنده تاجی به تو ارزانی داشت.»

شاعر دیگری می گوید:

بشراک باتصال

بالمصطفی الرسول

بشراک بالمیة

»پروردگار به تو مژده داد که به پیامبر برگزیده خواهی رسید؛

پروردگار به تو مژده ی همراهی با او داد.»

سید قاف در این باره می گوید:

شرفاً قد بلغت من مولاک

یا خدیجاً بالمصطفی قد حباک

نلت ما نلت رفعة و مقاماً

منة منه ربنا أعطاک

و حباک الاله فضلاً عظیماً

و بخیر الأنام نلت مناک

»ای خدیجه، از سوی پروردگارت به رتبه ی بالایی دست یافتی، او به وسیله ی مصطفی به تو نیکی نمود؛

به رتبه و جایگاه بسیار خوبی دست یافتی، پروردگار ما محبت پیامبر را به تو ارزانی داشت؛

و پروردگار نعمت فراوانی به تو هدیه کرد و به سبب بهترین انسان به سرنوشتت دست یافتی.»

می بینیم که همه ی شاعران بر این حقیقت تأکید دارند که خدیجه به سبب ازدواجش با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم از بالاترین افتخار برخوردار شده و با پیامبر به سرفرازی دست یافته است. هنگامی که با آن بزرگوار ازدواج کرد مالک تمام خوبی ها شد و همین افتخار برای خدیجه کافی است که پیامبر او را دوست داشت. خدیجه در بلندای احترام و سرافرازی جای دارد و از خانه ی او نور رسالت و وحی انتشار می یابد. خدیجه همسر پیامبر راهنما می باشد، او چراغی است که از بهترین سرچشمه ی نور استفاده می کند، پروردگار در مبارک ترین ازدواج او را به محبوبش رسانید و به این ترتیب از تمامی زنان، شریف تر شد.

از دیگر مضامین مشترکی که شاعران در قصیده هایشان به آن اشاره داشته اند چنین است که خدیجه، بانوی زنان و بهترین همسر است که از نظر احترام و پاکدامنی، هیچ زن دیگری با او مقایسه نمی شود. در شعر بدوی طیب الاسماء چنین آمده است:

هذی خدیجة لا تقاس بغیرها

إلا و کان لها المقام الأشهق

»خدیجه با هر زن دیگری که مقایسه شود، جایگاهش والاتر است.»

سید طاها سقاف می گوید:

أنت للطهر و الفضیلة رمز

و بعقل الحکیم فقت سواک

»تو نماد پاکی و فضیلتی و با خردمندی ات از دیگر زنان فراتر رفته ای.»

و در جای دیگر می گوید:

فهنیئاً بلغت مجداً کبیراً

لم تنله من النساء سواک

»بر تو مبارک باد، که به افتخار بزرگی دست یافته ای که جز تو هیچ کدام از زنان به آن نرسیده اند.»

شاعری می گوید:

یا أفضل النساء

حقاً بلا مراء

»ای آن که بی گمان بهترین زنانی.»

سید محمد بدرالدین می گوید:

ما مثل خدرک یا خدیجة رفعة

طهراً و تشریفاً و مجداً معرداً

»ای خدیجه از نظر ارزش، پاکی، شایستگی و افتخار پایدار مکانی همانند خانه ی تو وجود ندارد.» و در قصیده ی دیگری می گوید:

حبیبة خیر خلق الله

قد أعطیت تعبیراً

فأنت و فاطم أعلی

نساء الخلد تصدیراً

»ای محبوب نیک ترین آفریده ی الله، تو خود الگویی ارائه داده ای؛

پس تو و فاطمه بر فراز تمام زنان بهشت جای دارید.»

محمد امین کتبی می گوید:

و خدیجة الکبری التی

بالجود سابقت الغمام

فلها من الفضل الذرا

و لها من المجد السنام

»خدیجه بزرگواری که در بخشندگی از ابرها پیشی گرفته است؛

پس بر قله ی فرهیختگی جای دارد و در بلندای افتخار قرار گرفته است.»

سید احمد محضار می گوید:

أنت العظیمة رتبة و مکانة

و جلالة جلت عن الإدراک

فیخ بخ یا درة قرشیة

ما فی النساء من قد رقت مرقاک

»تو درجه و مقام والایی داری و از شکوهی برخورداری که قابل دسترسی نیست؛

آفرین بر تو ای مروارید قریشی، در بین زنان، شخصی نیست که از جایگاه تو فراتر رفته باشد.» سید فؤاد امین حمدی می گوید:

کرموا ذات العفاف

کرموا بنت خویلد

من سمت کل النساء

و علت عن کل فرقد

»به این بانوی پاکدامن احترام بگذارید، دختر خویلد را گرامی بدارید؛

کسی که از تمام زنان در گذشته و از ستاره ی «فرقد» فراتر رفته است.»

همچنین می گوید:

فأنتم منارات الهدی و رحابه

إلیکم تناهی کل عز و سوود

»شما گلدسته ها و بخشندگان هدایتید، هر افتخار و ریاستی به شما ختم می شود.»

بدوی طیب الاسماء در قصیده ی «حدث عن الفضلی» می گوید:

و أدر حدیث خدیجة الکبری أدر

فحدیثها بشذا الفضائل یعبق

مهما أفاض الواصخون لفضلها

و تسابقوا بالمدح فیها أخفقوا

لا تحصر الألفاظ غر صفاتها

بل لا یفی التعبیر مهما نمقوا

یا جدة الحسنین و الأشراف من

یعلو علاک و فی المفاخر یلحق؟

»از سخن خدیجه بزرگوار آگاه شو، زیرا سخن او به رایحه ی نیکی ها معطر شده است؛

هر قدر که ستایشگران از خوبی خدیجه سخن گفته اند و در ثنای او با یکدیگر رقابت کرده اند، در این راه ناکام مانده اند؛

کلمه ها ویژگی های درخشان او را دربر نمی گیرند و هر چند که شاعران به شیوایی سخن گفته اند، حق مطلب ادا نشده است؛

ای جده ی حسن و حسین و دیگر سرشناسان، چه کسی می تواند از تو فراتر رود و در شکوهمندی ها به تو برسد؟

سید جعفر میر غنی می گوید:

و علت علی هام السماک برتبة

و سمت علی الأمثال و الأنداد

یا من کرامتها کشمس ظهیرة

یا من إغاثتها کقدح زناد

»او از نظر جایگاه از ستاره ی «سماک» گذر کرد و از همانند و شریک ها فراتر رفت؛

ای انسانی که بزرگ منشی او مانند خورشید نیم روز آشکار است، ای انسانی که یاری رسانی او مانند سنگ آتش زنه است.»

شاعران صفت ها و کنیه های فراوانی برای خدیجه ذکر کرده اند ما در نمونه های پیش بیان کردیم که شاعران می گویند: خدیجه با هیچ زنی قابل مقایسه نیست؛ او نماد پاکدامنی و بزرگواری است، او به جایگاهی رسید که زنی جز او به آن دست نیافت. او و دخترش فاطمه برترین زنان بهشت می باشند و واژگان نمی توانند ویژگی های او را در بگیرند. اکنون به کنیه ها و تعبیرهای احترام آمیزی می پردازیم که شاعران برای خدیجه نام برده اند:

سید جعفر میر غنی می گوید:

و قل السلام علیک یا أم الوری

زوج الرسول الهاشمی الهادی

أم البتول خدیجة ذات التقی

من بشرت بالفوز و الإسعاد

یا جدة الحسنین و السبطین

یا بحر الندی و الجود و الامداد

»و بگو: درود بر تو ای مادر موجودات، ای همسر پیامبر راهنمایی که از قبیله ی بنی هاشم است؛

مادر فاطمه، خدیجه پرهیزگار، شخصی است که مژده ی پیروزی و خوشبختی به او داده شد؛

ای جده ی حسن و حسین، نوه های رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، ای دریای بخشش و سخاوت و یاری.»

بدوی طیب الاسماء این ویژگی ها را برای او ذکر می کند:

یا أم فاطمة البتول و أم من

ولد الرسول الهاشمی المعرق

یا جدة الحسنین و الأشراف من

یعلو علاک و فی المفاخر یلحق؟

»ای مادر فاطمه پاکدامن، ای مادر فرزندان پیامبر نجیبی که از قبیله ی بنی هاشم است؛

ای جده ی حسن و حسین و دیگر سرشناسان، چه کسی می تواند از تو فراتر رود و در شکوهمندی ها به تو بپیوندد؟»

خدیجه در نزد سید مصطفی محضار این صفت ها را دارد:

خدیجة الصدق ام المؤمنین و من

حلوا بشعب الحجون الطیب الأرج

»خدیجه راستگو، مادر مومنان و مادر افرادی است که در دره ی خوشبوی حجون ساکن شده اند.» و در جای دیگری می گوید:

یا أم فاطمة البتول تشفعی

لقرابة یسعون حول حماک

یا جدة السبطین یا خیر النساء

یا أم آل البیت و النساک

»ای مادر فاطمه پاکدامن، برای خویشاوندانی که گرد بارگاه تو می گردند، شفاعت کن؛

ای جده ی حسن و حسین، ای بهترین زنان، ای مادر اهل بیت و ای مادر پارسایان.»

سید محمد امین کتبی درباره ی خدیجه می گوید:

و خدیجة الکبری التی

بالجود سابقت الغمام

أم البتول و أم

إخوتها کدر فی نظام

بالله أم المومنین

تذکری هذا الغلام

»خدیجه بزرگواری که در بخشندگی از ابرها پیشی گرفته است؛

مادر فاطمه و مادر برادران اوست، او مانند گوهری مرتب است؛

ای مادر مومنان، تو را به الله سوگند می دهم که این خدمتگزار را به یاد آوری«.

سید فواد حمدی می گوید:

فهی أم المؤمنینا

إنها زوج محمد

»او مادر مومنان، او همسر محمد صلی الله علیه وآله وسلم است.»

و در جای دیگری می گوید:

جمال قریش قد تجلی بطلعة

لجدة آل البیت بنت خویلد

»به وسیله سیمای جده ی خاندان پیامبر، دختر خویلد، زیبایی قریش جلوه یافت.»

و در ادامه می گوید:

هی الدوحة الکبری تمد غصونها

علی خیر أهل الأرض أحفاد أحمد

فیا جدة الآل الاکرام تحیة

من القلب أهدیها بحب مجدد

أیام أم زهراء الوجود تفضلی

علینا بفیض من حنانک مسعد

أیام أم فاطمة و جدة نسلها

زهوراً علی هذا الادیم الممهد

»خدیجه مانند درخت تنومندی است که شاخه هایش بر سر بهترین ساکنان زمین، نسل پیامبر، گسترده شده است؛

ای جده ی خاندان نیک سیرتان، از صمیم قلب بر تو درود می فرستم و این درود را با علاقه ای تازه به تو هدیه می دهم؛

ای مادر شکوفه های هستی، به وسیله ی آشکار ساختن مهربانی سعادت بخشت، ما را گرامی بدار؛

ای مادر فاطمه و ای جده ی تبار او، آنها شکوفه های این زمین پهناورند.»

سید محمد بدرالدین، خدیجه را این گونه معرفی می کند:

والعترة الغر الکرام جمیعهم

من نسلها أعلام صدق للهدی

ترجمه بیت: «تمام این خاندان سرشناس گرامی از تبار او هستند، آنها نشانه های راستین هدایت می باشند.»

و می گوید:

سلام أم ال البیت

مبذولاً و منثورا

سلام أم فاطمة

علی مثواک منشورا

سلام أمنا الغراء

لا أحصیه تقدیرا

»ای مادر اهل بیت، درودی صمیمانه و همه جانبه بر تو باد؛

ای مادر گرامی مان، درودی بی شمار بر تو باد!

اما در مورد پیشگامی های خدیجه نسبت به دیگر زنان، شاعران چنین گفته اند: سید سقاف در این باره گفته است که خدیجه نخستین فردی است که ایمان آورد و پایدار بود و نخسیتن فردی است که به او مژده داده شد:

أنت من أنت، أنت أول شخص

صدق النور إذ دعا یا هناک

عندما قال عائداً من حراء

زملونی زملتة بکساک

کنت نعم الحنون خففت عنه

کلما جاء منه نحوک شاک

لا تخف سیدی حبیبی کلا

کیف تخزی و أنت فوق السماک

کنت تولی الجمیل تصنع عرفا

أنت تحنو علی الیتیم الباکی

أنت تقری الصیف أنت کریم

صادق القول طاهر کاملاک

لست تخزی و أنت خیر أمین

لن تجازی بشقوة و هلاک

و أمین السماء جاء ببشری

و سلام یهدیه من مولاک

و البشارات جمة و کثیر

و بیت فی جنة قد حباک

»تو کیستی؟ تو نخستین فردی هستی که با دعوت پیامبر به نور اسلام ایمان آورد؛

هنگامی که پیامبر از آغاز حراء بازگشت و فرمود: مرا بپوشانید، تو با لباست وی را پوشاندی؛

تو بهترین مهروزی بودی که هر بار که پیامبر با ناراحتی به نزدت می آمد از ناراحتی اش می کاستی؛

و می گفتی سرورم، چنین نیست که می پنداری، نگران مباش؛ چگونه خوار می شوی حال آن که تو در برتری و روشنایی چون ستاره ی سماک هستی؛

تو کار زیبا و نیک انجام می دهی و بر یتیم گریان دست نوازش داری؛

تو مهمان نواز و بخشنده ای، تو راستگو و همچون فرشته پاکیزه ای؛

تو بهترین امانت داری، خوار نخواهی شد، جزای تو بدبختی و نابودی نیست،

ای خدیجه، امانتدار آسمان به همراه مژده و درودی که از جانب پروردگارت ارمغان آورده بود، نازل شد؛

مژده ها بسیار و بی شمار بودند و به خانه ای در بهشت هدیه یافتی.»

شاعر دیگری می گوید:

قد فزت بالسلام

من ربنا الرحیم

»درود پروردگار مهرورزمان را به دست آوردی»

و در جای دیگری می گوید:

و جنة النعیم

فی غرفة بهیة

غرفتها عظیمة

من قصب کریمة

و هبتها کرامة

بشراک بالعطیة

آمنت بالبشیر

والناس فی کفور

رزقت بالذراری

فاحظی بهم سنیة

»و مژدةی باغی پرنعمت و اتاقی باشکوه یافتی؛

اتاق آن وسیع است و از جنس نی گرانبهاست؛

به پاس احترامت به تو ارزانی شد [جبرئیل] به تو مژده پاداش داد؛

به پیامبر مژده دهنده ایمان آوردی، در حالی که مردم کفر می ورزیدند؛

خداوند به تو فرزندانی بخشید از روشنایی اینان بهره مند شو.»

محمد بدرالدین از این مسائل سخن می گوید: خدیجه در پایداری و همراهی با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بی همتا بود. پیامبر در کنار او با زن دیگری ازدواج نکرد و در مورد بزرگی او هیچ تردیدی به خود راه نداد. او نخستین زنی است که جبرئیل در خانه ی او به نزد پیامبر آمد، نخستین فردی است که پروردگار بر او درود فرستاد و به او مژده داد که خانه ای از جنس نی، ویژه ای او خواهد بود. خدیجه نخستین همسر پیامبر بود و با وی همراه بود، او با جان و مالش در راه اسلام مبارزه کرد. محمد بدرالدین در مورد منزل خدیجه می گوید:

فی کل یوم غدوة أو روحة

للروح إذ یلقی لدیک محمدا

لولا حراء لکان منزلک الذی

أهدی إلی الدنیا الرسالة و الهدی

»هر روز، صبح گاهان یا شامگاهان، جبرئیل نزد تو محمد را دیدار می نمود؛ اگر حراء نبود، یقینا خانه ی تو این دعوت و راهنمایی را به دنیا تقدیم می کرد«.

و در مورد تأیید و همراهی خدیجه با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

أما البطولة إذ رأته مفزعا

یرجو الدثار فما أجل و أمجدا

و حدیثها و الله لن تخزی سری

فی نفسه کالری فی أثر الصدی

والحب تبذله کریماً طیباً

و تعینه بالمال حتی یصمدا

کانت لدیه وحدها و کفی بها

ینضو لدی أحضانها ما أجهدا

لم یشک منها مرة أو تجفه

یوماً و کان هناؤها أن یسعدا

و یجیء جبرئیل الأمین محییا

من ربة یحکی السلام مرددا

و مبشراً بالبیت من قصب لها

فی قمة الفردوس ربی شیدا

»این بانوی قهرمان هنگامی که دید پیامبر هراسان است و انتظار دارد او را بپوشانند، تأخیر نکرد و این کار را به خوبی انجام داد؛

و این سخن خدیجه که به الله سوگند خوار نخواهی شد، همانند سیرابی پس از تشنگی، روح پیامبر را فرا گرفت؛

محبتی سخاوتمندانه و پاک به پیامبر ارزانی داشتی و با دارایی ات به او کمک کردی تا پایدار بماند؛ فقط خدیجه نزد پیامبر بود و آن حضرت به این بانو بسنده کرد و در کنار این بانو سختی هایش را از بین می برد؛

پیامبر حتی برای یک بار، از خدیجه شکایت نکرد و خدیجه هیچ گاه با پیامبر بدرفتاری ننمود. خوشحالی اش این بود که پیامبر، کامروا باشد؛

و جبرئیل امین نجیبانه از سوی پروردگارش می آمد تا آن درود را ابلاغ کند؛

و به خدیجه مژده ی خانه ای از نی دهد که پروردگارم در بلندای بهشت آن را بنا نهاده است.»

و در قصیده ی دیگری می گوید:

سلام ساقه جبرئیل

من مولاه مأمورا

یزجی البیت من قصب

بدار الخلد معمورا

»جبرئیل مامور بود تا سلام پروردگارش را برساند؛

و خانه ای را که از نی بود و در بهشت جاوید ساخته شده بود تقدیم کند.»

و در جای دیگری می گوید:

قد کنت درع جهاده

و معینه فی الأزمتین

و خدیجة من جاء ها

جبریل یحمل بشریین

بشری السلام من السلام

مبرأ من کل غین

والبیت من قصب بلا

نصب و أقراراً لعین

»تو لباس رزم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بودی و در سختی ها به او یاری می رساندی.»

و خدیجه شخصی است که جبرئیل با دو مژده به نزد او آمد؛

مژده ی سلام از جانب خدای سالم از عیب؛

و خانه ای از نی که خستگی در آن نیست و سبب شادمانی می شود.»

سید احمد محضار در این باره می گوید:

بادرت من دون النساء بیعة

لم ترض بالأوثان و الاشراک

»بدون دیگر زنان به بستن بیعت شتافتی، و به بت ها و چند خدایی، خشنود نشدی.»

و شاعر دیگری می گوید:

سلام الله قد سبق السلاما

لزوجة خیر من صلی و صاما

و قصر فی الجنان لذات حسن

یفوق جبینها البدر التماما

فکم جاء الحبیب الیک یسعی

فکنت له السکینة و السلاما

حلفت لشد عزمته یمیناً

بأن الله لا یخزی الکراما

و صدقت النبوة فی بکور

و فی الایمان لم تخشی ملاما

»درود الله بر [تمام] درودها پیشی گرفت [این درود] برای همسر بهترین انسانی است که نماز گزارد و روزه گرفت؛

و برای زیبارویی که چهره اش از ماه کامل روشن تر است در بهشت قصری هست؛

چه بارها که پیامبر محبوب به تو روی می آورد، و تو برای ایشان مایه ی آرامش و امنیت بودی؛

برای یاری او سوگند یاد کردی که الله، نیک سیرتان را ناامید نمی سازد؛

در همان ابتدا رسالت را پذیرفتی و در ایمان آوردن از هیچ سرزنشی نترسیدی.»

سید مصطفی محضار می گوید:

و کمال هذا السعد ما قد نلته

فی جنة المأوی بها مأواک

والقصر من قصب ساج بلا صخب

هان بلا نصب رب السماء أعطاک

»کمال این خوشبختی آن چیزی است که در منزلگاه بهشت- که خانه ات در آن جاست- به آن دست یافتی؛

پروردگار آسمان، قصری از نی به تو بخشید که در آن آرامش هست و هیاهو و خستگی در آن نیست.»

سید محمد امین کتبی می گوید:

والله بشرها بما

ترجو من الرتب السوام

و بمنزل قصب بجنته

علی طرف التمام

قصب هو الدر المجوف

من یتیم أو توأم

»والله به او مژده ی مقام های باارزشی داد که امید آن را داشت؛

و مژده ی منزلی از نی در بهشت پرورگار که کامل است؛

جنس نی از مروارید میان تهی است که تک تک و یا پی در پی می باشد.»

سید فواد حمدی به بیان این می پردازد و می گوید:

زملته دثرته

صدقت قول الرسالة

حینما عاد ألیها

خائفاً مما جری له

لا تخف أنت نبی

مرسل من ذی الجلاله

اول الناس جمیعاً

صدقت بشری محمد

قبلها ما قا انس

خلف طه للصلاة

بشرت دون سواها

أن بیتاً من قصب

بین جنات نعیم

و خلود مرتقب

و هی شدت أزر طه

حینما اشتدت مواقف

فی حصار الشعب قامت

لا تبالی بالعواصف

[خدیجه] پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را پوشاند و سخن نبوت را پذیرفت؛

آن گاه که هراسان از آنچه برایش رخ داده بود به نزد او آمد؛

گفت: نترس، تو پیامبری هستی که از سوی پروردگار بزرگوار برانگیخته شده ای؛

او نخستین انسانی است که سخن بشارت محمد را پذیرفت؛

پیش از او هیچ انسانی پشت سر پیامبر نماز نخوانده بود؛

جدا از دیگر زنان به او مژده داده شد که خانه ای از نی خواهد داشت؛

که در میان باغ های پربرکت و جاویدانی است که انتظار آن می رود؛

هنگامی که اوضاع سختی به وجود آمد، او از پیامبر پشتبانی کرد؛

در شعب ابوطالب پایدار بود و به تندبادهای سختی ها توجهی نداشت.»

در قصیده ی دیگری می گوید:

و قد أرسل الله العلیم سلامه

إلیک فیا مرحی بهذا التفرد

و فی قمة الفردوس فزت بمنزل

سعدت به بین النعیم المخلد

و کنت بهذا المجد أول فائز

بما نلت من حب النبی المؤید

»الله دانا سلامش را تنها بر تو فرستاد، پس آفرین باد بر این یگانگی؛

و بر بلندای بهشت در میان نعمت های جاویدان به خانه ای دست یافتی که به وسیله ی آن خوشبخت گشتی؛

تو به سبب این بزرگواری نخستین کسی بودی که از محبت پیامبر یاری شده برخوردار شدی.»

بدوی طیب الاسماء می گوید:

فی السابقین إلی الهدایة فذة

فی رأس قائمة الهداة تحلق

کم هونت صعباً و حلت معضلاً

لتثبت المختار فیما یقلق

لم تدخر وسعا لدفع ملمة

عنه و ترأم بالحنان و تغدق

قد صدقته و آمنت و ترفقت

والناس عنه تباعدوا و تفرقوا

»در میان نخستین آیمان آوردندگان، زن بی همتایی وجود دارد که در پیشاپیش هدایت شدگان جای دارد؛

چه سختی های فراوانی را آسان نمود و چه دشواری های فراوانی را برطرف نمود تا پیامبر برگزیده را در نگرانی اش، یاری رساند؛

برای از بین بردن نگرانی های پیامبر، هیچ نیرویی برای خود باقی نگذاشت؛

به پیامبر عشق می ورزید و در حق او سخاوتمند بود؛

خدیجه او را تأیید نمود، به او ایمان آورد و با او خوش رفتار بود در حالی که مردم از پیامبر دوری گزیدند و جدا شدند.»

و در جای دیگری می گوید:

جبریل ینزل بالسلام مبلغاً

عن ذی الجلال و بالتحیة ینطق

و مبشراً لک فی الجنان بمنزل

قصب دعائمه تضیء و تشرق

»جبرئیل برای سلام رساندن پروردگار بزرگوار از آسمان فرود می آید و از شادباشی سخن می گوید؛

به تو مژده می دهد که در بهشت خانه ای از نی خواهی داشت که ستون های آن نورانی و درخشان است.»

سید جعفر میر غنی می گوید:

فخر بقصر أی قصر مثله

فی جنة جلت عن التعداد

جادت علی خیر الأنام بما لها

فأنا لها الحسنی و خیر مراد

نصرت حبیب الله فی أعدائه

ظفرت بکل جمیلة و أیادی

شرفت بتصدیق و صدق طاهر

سبقت باسلام علی الأجواد

و تزمل المختار حتی یسکن

الروع المثار بإذن مولی هادی

و تثبت المحمود فی عزماته

بمقالة تدنی من الاسعاد

»به قصری افتخار کن که بی نظیراست، کدام قصر در بهشت همانند آن است!

خدیجه ثروتش را به بهترین انسان بخشید. پس خداوند، نیکی ها و بهترین خواسته ها را به خدیجه تقدیم نمود؛

محبوب الله را در میان دشمنانش یاری کرد، او بر تمام زنان زیبا و قدرتمند برتری یافت؛

به وسیله ی تأیید و راستگویی اش گرامی گشت و در پذیرفتن اسلام بر سخاوتمندان پیشی گرفت؛

و پیامبر برگزیده را پوشاند تا ترس او- که با اجازه ی پروردگار هدایتگر بود- آرام گرداند؛

با سخنی امیدبخش پیامبر را بر تصمیم هایش پایدار ساخت.»

اما در مورد اخلاق، خوبی ها، پرهیزگاری و بردباری خدیجه و دیگر ویژگی های او شاعران چنین گفته اند:

سید طاها سقاف می گوید:

أنت حوریة و رمز فخار

أنت طهر و الطهر من أسماک

قمر لوجود أشرق نوراً

کوکب قد أضاء من علیاک

»تو حور و نماد سرفرازی هستی، تو پاکدامنی، و پاکی از ویژگی های توست؛

ماه جهانی، که نور می تاباند، ستاره نورش را از بلندمرتبگی تو گرفته است.»

محمد بدرالدین چنین می سراید:

یا صبرها والناس حول حبیبها

رصد یذیب الشامخ المتشددا

یا آیة الاخلاص کیف رضاؤها

بذها به للغار کی یتعبدا

یا للبطولة فی الزمان تفرداً

والصبر و الاخلاص فیک تجسدا

»چه بردباری ای دارد! در حالی که مردم به گونه ای در کمین محبوبش نشسته اند، صبری که انسان استوار و سرسخت را ذوب می کند؛

برای اخلاص عجب نمادی است! چگونه می پسندید که پیامبر به دور از او در غار حراء به عبادت بپردازد؛

چه قهرمانی که در زمانه ی خویش بی همتا بود؛ بردباری و راستی در وجود تو شکل گرفت«.

در جای دیگری می گوید:

فهوی الحبیب هو الذی

تسعین فیه و تغرمین

و بذا الوفاء بلغت أرفع

من سماء الفرقدین

»عشق پیامبر همان چیزی بود که برای آن تلاش می کردی و بار سنگینی را به دوش کشیدی؛

با وفاداری به جایگاهی فراتر از آسمان دو ستاره ی «فرقدین» دست یافتی.»

و می گوید:

أحبیبة أحمد و سراجاً

یهدینی فی اللیل الداجی

یا باب الهادی و حناناً

یتلقی المحزون الشاجی

»ای محبوب پیامبر و ای چراغی که در شب تاریک مرا راه می نمایی؛

ای دروازه ی هدایت و ای انسانی که در برابر غمگین و نگران مهربانی.»

سید احمد بن محمد محضار می گوید:

لا بدت فی برجها شمس الضحی

و تبلجت بجمالها عیناک

»هنگامی که در آسمان او، خورشید بامدادی نمایان شد، و چشمانت از زیبایی او روشن گشت.

سید مصطفی محضار می گوید:

خدیجة الصدق أم المومنین و من

حلوا بشعب الحجون الطیب الأرج

»خدیجه راستگو، مادر مومنان و مادر افرادی است که در دره ی خوشبوی حجون ساکن شده اند.»

سید محمد امین کتبی می گوید:

و خدیجة الکبری التی

بالجود سابقت الغمام

»خدیجه بزرگواری که در بخشندگی از ابرها پیشی گرفته است.»

سید فؤاد حمدی می گوید:

حوت کل آیات الجمال بحسنها

و أخلاقها و الأصل أکرم محتد

إذا أسفرت عن وجهها کان حسنها

یغیب نور النیرین بمرصد

هی الوحة الکبری تمد عصونها

علی خیر أهل الأرض أحفاد أحمد

فأنم منارات الهدی و رحابه

إلیکم تناهی کل عز و سؤدد

»خدیجه به وسیله ی خوبی ها و اخلاق و نژاد پاکش از تمام نشانه های زیبایی بهره مند شد؛

هنگامی که نقاب از چهره اش بردارد، زیبایی او در مقابل دیدگان، نور ماه و خورشید را پنهان می کند؛

او مانند درخت تنومندی است که شاخه هایش بر سر بهترین ساکنان زمین، نسل پیامبر گسترده شده است؛

پس شما گلدسته ها و بخشندگان هدایت هستید که هر افتخار و ریاستی به شما ختم می شود.» بدوی طیب الاسماء می گوید:

لا تحصر الألفاظ غر صفاتها

بل لا یفی التعبیر مهما نمقوا

اختارها الله الحکیم لنصرة

الدین الحنیف تحوطه و تصدق

»کلمه ها ویژگی های درخشان او را دربر نمی گیرند و هر چند که سخن دانان به شیوایی سخن گفته اند، حق مطلب ادا نشده است؛

الله فرزانه او را برای یاری دین راستین برگزید تا آن را حمایت و تأیید کند.»

سید جعفر میرغنی می گوید:

یا من لها الجاه العریض و من لها

الفیض المفیض لکل قلب صادی

»ای انسانی که از مقام والایی برخوردار است و ای انسانی که برای هر قلب تشنه، بخشش فراوانی دارد.»

اما در مورد مسأله ی محبت تمام مومنان به خدیجه و محبت خدیجه به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و محبت فراوان پیامبر به خدیجه، شاعران قصیده های فراوانی سروده اند. سید عبدالله حداد چنین گفته است:

وارع الذمام لجیرة حلوا به

و انشد فؤاداً ضاع فی ذاک الفنا

واقر السلام أهیله عنی و صف

ما حل بی بعد البعاد من الضنی

و استعطف الأحباب کیما یعطفوا

حب المحب المستهام و ان جنی

و أری الحیاة إذا خلت من وصلکم

أن الممات أسر منها و الفنا

أنتم مرادی لا أبالی بعد ما

ترضون عنی من أحب و من ثنا

بودادکم تحیا القلوب و حبکم

نور السرائر خیر شیء یقتنی

و بقربکم و وصالکم تنعم

الأرواح فی روض المسرة و الهنا

»ای مسافر، برای همسایگانی که در آنجا (منطقه ی حجون) اقامت کرده اند مدتی صبر کن و قلبی را بخوان که در آن مکان سرگردان شده؛

و از سوی من بر ساکنان آن جا درود بفرست و حالت نزاری و ضعفی را برایشان شرح بده که پس از دوری از آنها برای من به وجود آمده؛

و از عزیزان، محبت بخواه تا مهر بورزند، زیرا فقط آنها دارنده ی ویژگی های پسندیده می باشند و شایسته ی تمجید اند؛

در آغاز آنها را به الله سوگند بده که از دوستدار دلباخته شان حتی اگر جرمی مرتکب شود، مهرشان را برنگیرند؛

زندگی تهی از وصل شما را چنین می بینم که مرگ و نابودی، شادی بخش تر از آن است؛

شما خواسته ی من هستید، چون از من خشنود گشتید اهمیتی نمی دهم که چه کسی دوست دارد و چه کسی بیزار است؛

با دوست داشتن شما، دل های زنده می گردد و محبت شما روشنی بخش جان هاست و بهترین چیزی است که کسب می شود؛

با نزدیک شدن و رسیدن به شما، جان ها در باغ های شادمانی و خرسندی خوش می گذرانند.»

بدوی طیب الاسماء می گوید:

أنی المثلی أن یقوم بمدحها

و بضاعتی فی سوقها لا تنفق

أنی لأخجل أن أقوم ببابها

و صحائفی سود و فعلی موبق

لولا المحبة ثم أنی مومن

و هی الرؤوم و من سواها یشفق

لثنیت عزمی عن زیارة قبرها

خجلا و قلبی مستهام یخفق

لکنها أمی أجن لبیتها

مهما حییت فبابها لا یغلق

»انسانی همانند من چگونه می تواند او را ستایش کند، در حالی که کالای من در بازار او رونقی ندارد؛

من شرمگین می شوم که در بارگاه او حاضر گردم، در حالی که رخسارم سیاه و کارم نکوهیده است؛

اگر محبت من به او نبود، و این که من مومنم و او مهربان است و کسی جز او دلسوزی نمی کند؛

به یقین شرمسارانه، از زیارت مزار او منصرف می شدم، در حالی که قلب دلباخته ام به سختی می تپد؛

اما او مادر من است و هر اندازه که شرمنده باشم باز هم شیفته ی خانه ی اویم، زیرا بارگاه او هیچ گاه بسته نیست.»

و شاعر دیگری می گوید:

فیا أم البتول أتیت أسعی

و قلبی عند روضکمو أقاما

و کیف یضام من وفدوا الیکم

ومن فیکم – علی البعد استهاما

»ای مادر پاکدامن، شتابان آمده ام و قلبم در باغ شما جای گرفته است؛

چگونه امکان دارد کسانی که از راه دور به سوی شما آمده اند و یا در کنار شما جای دارند با آنها بدرفتاری شود!»

فؤاد حمدی از محبت نوگشته ی خود سخن می گوید:

فیا جدة الآل الکرام تحیة

من القلب أهدیها بحب مجدد

و کل قلوب المؤمنین تشوقت

لتنعم بالرضوان فی طهر مشهد

»ای جده ی خاندان گرامی، از صمیم قلب بر تو درود می فرستم و این درود را با محبتی نوگشته به تو هدیه می کنم؛

تمام دل های مومنان، علاقه دارند تا با خشنودی در بارگاه پاک تو زندگی خوبی داشته باشند.»

در ادامه از محبت میان خدیجه و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سخن می گوید:

بقلب حبیب الله ما حاز مثله

ولا قال عن أخری کبنت خویلد

»هیچ شخصی مانند او قلب پیامبر را به دست نیارود و پیامبر درباره ی هیچ شخصی مانند خدیجه دختر خویلد سخن نگفته است.»

محمد بدرالدین در مورد محبت خدیجه پیش از ازدواجش با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین می گوید:

سبحت خدیجه فی خواطر أمسها

والشوق فی طی الضلوع توقدا

من ذا یبلغه بأن فؤادها

أرق الخواطر قد أحب محمدا

»خدیجه در خاطره های گذشته اش شناور گردید و آتش اشتیاق در درون سینه اش برافروخته شد؛

چه کسی به محمد خبر می دهد که قلب خدیجه با خاطره هایی لطیف به او مشتاق شده است.»

و از محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به خدیجه و تلاشش برای خشنودی او و اندوهش در فراق این بانو، چنین سروده است:

عام من الأحزان عام فراقها

لا شیء ینسیه و أن یک قد بدا

کانت لدیه وحدها و کفی بها

ینضو لدی أحضانها ما أجهدا

لم یشک مها مرة أو تجقه

یوماً و کان هناؤها أن یسعدا

و لئن تعددت الحلائل بعدها

فلقد تذکرها علی طول المدی

و یحن إذ یلقی صواحبها کما

لو کان یلقاها و یشجیه الصدی

»اللهم هالة» یا حناناً دافقاً

من قلبه یحکی الوفاء مجردا

و حدیث عائشة و غیرتها و ما

قال النبی، معالم لن تجحدا

ینهال و الدمعات ملء حدیثه

أن لیس أکرم من خدیجة محتدا

آوت و أهدت مالها و تحملت

والشر فی الوادی علیه تمردا

»از سال های اندوه، سالی است که خدیجه دنیا را ترک گفت، هر چند که این موضوع آشکار است ولی چیزی سبب فراموشی آن نمی شود؛

فقط خدیجه نزد پیامبر بود و آن حضرت به این بانو بسنده کرد و در کنار این بانو سختی هایش را از بین می برد؛

پیامبر حتی برای یک بار، از خدیجه شکایت نکرد و خدیجه هیچ گاه با پیامبر بدرفتاری ننمود. خوشحالی اش این بود که پیامبر، کامروا گردد؛ هر چند که پس از خدیجه، پیامبر چندین همسر اختیار نمود اما همیشه از خدیجه یاد می کرد؛

پیامبر هرگاه که دوستان خدیجه را می دید چنان مشتاق می شد، که گویا خدیجه را می دید، و یادآوری خدیجه او را به هیجان می آورد،

این سخن پیامبر، «خدایا، هاله» گویای چه محبت جوشانی از قلب اوست که حاکی از محبت خالص اوست؛

سخن عایشه، رشک بردن او و آن چه که پیامبر فرموده، نشانه هایی است که هرگز انکار نمی شود؛ پیامبر ناراحت شد و در طول سخنانش، اشک از چشمانش جاری شد و فرمود که گرامی تر از خدیجه وجود ندارد؛

خدیجه، پناه داد، مالش را بخشید، بردباری نمود و در شعب ابوطالب سختی بر او هجوم آورد.»

و از محبت خدیجه که رفتار او را شکل می داد و گرمابخش زندگی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود، چنین می گوید:

یا حب احمد فی الوری

و وزیره فی الأبطحین

یا دفء عمر محمد

أوفی نساء العالمین

فوهبته القلب الرؤوم

مبرأ من کل رین

تسعین فی مرضاته

لاعتب لا شکوی لبین

و أذا أوی للغار قمت

لعونه بکلا الیدین

فهوی الحبیب هو الذی

تسعین فیه بغیر مین

»ای عشق پیامبر در میان مردم، و ای وزیر ایشان در سختی و آسودگی؛

ای گرما بخش زندگی محمد، و ای وفادارترین زن جهان.»

قلب مهرورزت را که از هر زنگاری پاکیزه بود به پیامبر بخشیدی؛

برای خشنودی او کوشیدی و از دوری او سرزنش و شکایتی ننمودی؛

و چون پیامبر به غار حراء روی آورد با تمام نیرو به ایشان یاری ساندی؛

پس عشق پیامبر همان چیزی که بدون هیچ دروغی به آن شتافتی.»

و در قصیده ی دیگری می گوید که توان بیان محبت قلبی اش را نسبت به خدیجه ندارد و این دوست داشتن سبب پاکی دل و آرامش در قبر می گردد:

حبیبة خیر خلق الله

قد أعییت تعبیرا

یهطر حبکم و الآل

قلب المرء تطهیرا

و حبکموا أنیس القبر

یملأ جوفه نورا

رأیت هواکمو فی الآی

متلواً و مذکورا

و حبکم و شفاعتنا

رواه الکل مسطورا

»ای محبوب نیک ترین آفریده ی الله، از بیان محبت شما ناتوان شده ام؛

عشق به شما و خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سبب پاکی دل آدمی می گردد؛

عشق به شما همدم قبر است و درون آن را روشن می کند؛

دیدم که در آیه ها دوست داشتن شما بیان شده و خوانده می شود؛

و عشق به شما ما را شفاعت می کند، همه ی این چیزها، به صورت نوشته شده نقل شده است.» طاها سقاف از محبتی که میان خدیجه و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وجود داشته و از وفاداری آن حضرت به خدیجه چنین می گوید:

اختضنت الرسول أعظم هاد

حبه حل فی صمیم حشاک

لک منه الحب العظیم و ود

دائم الفیض لم تنله سواک

أنت للمصطفی الحبیبة حقاً

و أتاه البنون من أحشاک

حفظ الود فی صحابک أما

جئت أذری الدموع فی ذکراک

»پیامبر را که بزرگ ترین راهنماست، دربر گرفتی، عشق به او در عمق وجودت جای داشت؛

از عشق فراوان و مهر همیشگی پیامبر برخوردار گشتی که جز تو کسی به آن دست نیافت؛

تو محبوب واقعی مصطفی بودی و فرزندان آن حضرت از تو به دنیا آمدند؛

پیامبر با دیدن دوستانت، محبت تو را نگه داشت، و من اشک ریزان به یادکرد تو آمده ام.»

خدیجه یکی از چهار زن کامل جهان است. فواد حمدی در این باره می گوید:

و هی إحدی سیدات

کاملات فاضلات

فاطم ثم خدیج

تاج کل الصالحات

مریم منهم تاج

ثم آسیة لدات

قد أتی عنهن نص

قاله الهادی محمد

»او یکی از بانوان کامل و فاضل است؛

فاطمه سپس خدیجه، تاج تمام زنان درستکارند؛

مریم، تاج زنان است و سپس آسیه همراه آنان است؛

در مورد آنان حدیثی آمده است که محمد هدایتگر آن را فرموده است.»

در مورد اندوه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و وارد شدن ایشان به قبر خدیجه، چنین گفته است:

بعد ستین و خمس

ودعت ختم الرسول

کم بکی طه علیها

ثم فی القبر نزل

هذه إحدی المزایا

بعد ما وافی الأجل

خصها الله بهذا

بین زوجات محمد

»پس از شصت و پنج سال، آخرین پیامبر را وداع گفت؛

پیامبر چقدر بر او گریست! سپس وارد قبر خدیجه شد؛

پس از آن که خدیجه درگذشت، این یکی از برتری های اوست؛

الله در میان همسران محمد صلی الله علیه وآله وسلم این ویژگی را تنها به او ارزانی داشت.»

بدوی طیب الاسماء از جایگاه خدیجه در بین چهار زن کامل چنین می گوید:

یا أخت آسیة و مریم فی العلا

و بصحبة المختار فضلک أسبق

ما زال یمدحها و یذکر فضلها

وعلی قرابتها یحن و ینفق

»ای بانویی که در والامرتبگی خواهر آسیه و مریم هستی و به وسیله ی همراهی ات با پیامبر برگزیده برتری ات پیشی جسته است؛

پیامبر همواره او را می ستود و خوبی های او را یاد می کرد و با دوستان او مهربان بود و به آنها کمک می کرد.»

در قصیده ی محمد بدرالدین از مژده ی آسودگی و شفاعت در روز قیامت، سخن گفته شده است:

الشعر یشرف حین ینظم مدحها

والقلب یطهر حین یلزم حبها

أما اللسان فقد نجا من لغوه

لما حکی عنها و ردد ذکرها

من حب ربی قد حبینا حبها

و بفضل ربی قد منحنا قربها

»شعر هنگامی که او را می ستاید، شرافت می یابد و دل هنگامی که عشق او را به خود می گیرد، پاک می گردد؛

و زبان هنگامی که درباره ی او سخن می گوید و یاد او را تکرار می کند، از بیهوده گویی رهایی می یابد؛

به خاطر محبت پروردگارم محبت به او را دوست داشته ایم، و به فضل پروردگارم، از همجواری با او بهره مند شده ایم.»

بوصیری در قصیده ی مشهور همزیه اش از مادر گرامی مان خدیجه کبری گفته است:

واستبانت خدیجة أنه

الکنز الذی حاولته و الکیمیاء

ورأته خدیجة و التقی و الزهد

فیه سجیة و الحیاء

و أتاها أن الغمامة و السرح

أظلته منهما أفیاء

و احادیث أن وعد رسول الله

بالبعث حان منه الوفاء

فدعته الی الزواج و ما أحسن

ما تبلغ المنی الأذکیاء

و أتاه فی بیتها جبرئیل

و لذی اللب فی الأمور ارتیاء

فأماطت عنها الخمار لتدری

أهو الوحی أم هو الاغماء

فاختفی عند کشفها الرأس جبرئیل

فما عاد أو أعید الغطاء

»خدیجه متوجه شد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همان گنج و اکسیری است که برای به دست آوردن آن تلاش کرده است؛

خدیجه دید که پرهیزگاری و خویشتن داری در سرشت پیامبر جای دارد؛

و به او خبر داده شد که ابر و درخت هر دو بر آن حضرت سایه افکنده اند؛

و سخن هایی به او رسید که زمان بعثت رسول الله فرا رسیده است؛

از این رو پیامبر را برای ازدواج فرا خواند و چه زیباست که افراد فهمیده به آرزوهایشان می رسند؛ جبرئیل در خانه ی خدیجه به نزد پیامبر آمد؛ خردمند برای کارها چاره اندیشی می کند؛

از این رو چون خدیجه روسری اش را برداشت، جبرئیل ناپدید شد و بازنگشت تا هنگامی که روسری را بر سر گذاشت.»

این فصل را با قصیده ی شاعر جوانی که از خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است به پایان می رسانیم. وجه تمایز این قصیده عبارت های صادقانه ای است که بیانگر محبت و اشتیاق است و از زبان هر انسانی که دوستدار خدیجه و خاندان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هست، سخن می گوید:

دخلت بالجاه

منک البشائر یا أماه فاستلمی

هذا القصید فإنی صرت و فی الخدم

ما کنت أکتبه بل کان یکتبنی

هذا القریص مرایا الجود و الکرم

یا رب صل علی الهادی و عترته

عد الخلائق من عرب و من عجم

یا رب صل علیهم دائماً أبداً

واغفر خطایا محب مذنب سقم

نور من الغیب بین اللوح و القلم

طوی الزمان فالقی الرحل بالحرم

مذحلت الشمس فی دار لکم طهرت

و أنت فی الوجد حال الظامیء النهم

فالعقل ینشد حظاً لا مثیل له

والقلب یرقب نور الشمس من أمم

والسر یجمع حباً لا حدود له

مقام قلب تقی عارف فهم

و کان ذا السر یا اماه أن سلمت

منک السیرة بالتسلیم لم تجم

أبصرت معراج قرب لا نظیر له

فبعت من أجله الدنیا بلا ندم

و کنت خیر محب عاشق و له

ختمت بالبدء معنی البدء بالختم

بادرت بالحب یا خیر النساء هوی

فکت قدوة من یهوی و من یهم

والحب کالزرع إن ترویه تحصده

والذکر للحب حکم الماء فاغتنم

یم خدیجاً و قارب فی معیتها

لعل شوقک بلاخلاص یستقم

یا رب صل علی الهادی و عترته

هدا لخلائق من عرب و من عجم

یا رب صل علیهم دائماً أبداً

واغفر خطایا محب مذنب سقم

أم البتول و یا کنز الوراثة یا

خیر الشقائق من عرب و من عجم

یا صنو مریم یا صدیقة شرفت

بالحلم و الطهر و الایثار و الکرم

یا أسبق الناس اذ صلی محمدنا

فکنت اول من فی الخلق یأتمم

یا أعظم الناس یوم الشعب تضحیة

حاشاک ما ضقت من شکوی و لا برم

بشراک لما وصلت المصطفی وصلت

ألیک رحمة رب واصل الرحم

بشراک أماه أن أهداک سیده

سلام جبریل وصلاً غیر منفصم

أهدی ألیک سلاماً منه متصلاً

أنعم بمستلم منه و مستلم

دخلت بالجاه یا أماه ملتمساً

یا باب أحمد اکراماً لملتزم

نفسی فداک و أهلی والحیاة معی

هلاً شفعت لدی المختار فی القسم

وارد بارگاه شده ام!

ای مادرم، مژده ها از سوی توست، پس این قصیده را بپذیر، که من از خادمان تو شده ام؛ / من این قصیده را ننوشته ام، بلکه تصویرهای بخشش و سخاوت، این شعر را برای من می نوشت؛ / ای پروردگار، به تعداد انسان های عرب و غیر عرب بر پیامبر راهنما و خاندانش درود بفرست؛ / ای پروردگار، همیشه بر آنها درود بفرست و لغزش های عاشقی که گناهکار و ناتوان است بیامرز؛ /

در میان کاغذ و قلم، روشنایی ای وجود داشت که زمان را پیمود و در حرم ساکن شد؛ / از هنگامی که خورشید در خانه ی شما جای گرفته است آن خانه پیراسته گشته است، و تو مانند انسانی تشنه و سیری ناپذیر تلاش می کردی؛ / اندیشه، بهره ای بی مانند می خواهد و دل در ملت های مختلف به دنبال روشنایی خورشید می گردد؛ / و نهان، همانند قلب پرهیزگاری که کاردان و زیرک است در درون خود محبت بی پایانی گرد آورده است؛ / ای مادرم، این نهان چنین بود که با فرمانبرداری، مهربانی تو را حفظ کرد و در این راه دلسرد نشد؛ / شاهد معراج خویشاوندی بودی که بی مانند است، به همین دلیل بدون هیچ پشیمانی دنیا را به خاطر او فروختی؛ / تو بهترین دوستدار شیفته و دلباخته ای بودی که معنی آغاز و پایان را [در این راه] در اختیار داری؛ / ای بهترین زنان، با دلدادگی، عشق ورزیدی، پس برای کسی که عشق می ورزد و دلباخته می شود بهترین الگویی؛ / عشق مانند کشتزار است اگر آبیاری اش کنی آن را درو خواهی نمود، یادآوری عشق مانند آب است بنابراین از آن استفاده کن؛ / به خدیجه روی آور و در همراهی او شرکت کن، شاید با اخلاص، علاقه ی تو پایدار بماند؛ /

ای پروردگار، به تعداد انسان های عرب و غیر عرب بر پیامبر راهنما و خاندانش درود بفرست؛ / ای پروردگار، همیشه بر آنها درود بفرست و لغزش های عاشقی که گناهکار و ناتوان است بیامرز؛ /

ای مادر پاکدامن، ای گنجینه ی وراثت، ای بهترین خواهر در میان عرب ها و غیر عرب ها؛ / ای همزاد مریم، ای پاکدامنی که به سبب بردباری، پاکی، از خودگذشتگی و بخشش، سرشناسی گشتی؛ / ای پیشگام ترین مردم در زمانی که پیامبرمان نماز خواند، پس تو در میان مردم نخستین شخصی بودی که به او اقتدا کردی؛ / ای انسانی که در روزگار شعب ابوطالب بزرگترین جان فشانی را داشتی، هرگز چنین نبود که شکایت کنی و بیزار گردی؛ / به سبب آن چه که [از خوبی ها] به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسانیدی، بر تو مژده باد که مهربانی پروردگار مهرورز، تو را دربر گرفت؛ / ای مادرم، بر تو مژده باد که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم درود جبرئیل را به شکل مستقیم و بدون فاصله به تو ارزانی داشت؛ / [پیامبر فرمود] درودی مستقیم از جانب او به تو هدیه می کنم. چه درود فرستنده و درود گیرنده خوبی!

ای مادرم، خواهش کنان به بارگاه وارد شده ام، ای دروازده ی پیامبر، به [این انسان] پایبند نیکی کن؛ / جان و خانواده و زندگی ام فدای تو باد، می شود نزد پیامبر برگزیده شفاعت کنی؟»

اینها نمونه ای از شعرهایی بود که در مورد این بانوی بزرگوار سروده شده بود. بانویی که مردم در زمان جاهلیت و اسلام به او احترام می گذاشتند و ارج می نهادند و پس از ازدواجش با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم محبت او در دل های مسلمانان بیش تر شد. مسلمانان از کارهای نیکی که او برای پیامبر انجام داده بود قدردانی کرده اند و به وسیله ی شعر و نوشتار و روش های دیگر بیان، از علاقه و احترامشان به او سخن گفته اند. خدیجه بنت خویلد از میان مسلمانان رفت و به دیدار پروردگارش شتافت و محبت او در جان های مسلمانان جاوید ماند.

پروردگار، خدیجه را گرامی دارد و از سوی مسلمانان بهترین پاداش را به او ارزانی کند!