چرا رسول الله با خدیجه بنت خویلد ازدواج کرد؟ این پرسشی است که بسیاری از مردم آن را تکرار می کنند. با این وجود که خدیجه از نظر سنی بزرگ تر از پیامبر بود و دختران فراوانی در قبیله ی قریش و دیگر قبیله ها وجود داشتند که همه آنها به ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علاقمند بودند، پس به چه دلیل آن حضرت ترجیح داد با خدیجه ازدواج کند، و چرا پیامبر به خدیجه روی آورد و پذیرای او شد؟ برخی از مردم با پاکدلی و از روی علاقه ی درست برای شناخت حقیقت، این پرسش را مطرح می کنند و گروهی دیگر با خرده گیری و طعنه زدن این پرسش را بیان می کنند، به ویژه تعدادی از شرق شناسان مغرض و افرادی دیگر قصد دارند با این پرسش پیامبر را متهم کنند که او به دلیل طمعی که به ثروت خدیجه داشته، با او ازدواج کرده است.
این مسأله باعث شده که ما این موضوع را در نظر بگیریم و به بررسی آن بپردازیم تا بتوانیم واقعیت را مشخص کنیم:
اول این که: این ازدواج یک انتخاب الهی بوده و خداوند والامرتبه با علم و تقدیر قبلی خود خدیجه را برگزید تا در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار گیرد، در نتیجه این ازدواج پیش از هر چیزی تقدیر خداوند بوده است.
دوم این که: شخصی که رخدادهای تاریخی و سختی هایی را که پیش از این ازدواج وجود داشته، دنبال می کند متوجه می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این باره تلاشی نداشت و به نزد خدیجه نرفت و در واقع این خدیجه بود که برای رسیدن به پیامبر کوشش کرد و علاقه داشت با وی آشنا گردد و با او ازدواج کند؛ در ابتدای کار خدیجه تلاش کرد تا با پیامبر ارتباطی کاری و تجاری ایجاد کند که باعث شد علاقه ی او نسبت به پیامبر افزایش یابد و آشنایی بیشتری با بزرگ منشی و امانتداری و شهرت ایشان پیدا کند. به وسیله ی خبرها و کرامات
پیامبر در آن سفر تجاری که دلیلی بر شایستگی و نجابت ایشان بود، تمایل خدیجه به پیامبر زیادتر شد. به خاطر همین افزایش علاقه و تلاش برای نزدیک شدن و ارتباط پیدا کردن با پیامبر بود که خدیجه شخصی را به نزد ایشان فرستاد؛ او بود که از پیامبر خواستگاری کرد و خود را به ایشان معرفی نمود.
سوم این که: چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانست که خدیجه به او علاقه مند است و خواستار ازدواج با اوست، او هم چه زنی، یکی از زنانی که به نیک سرشتی، اصالت، نجابت، زیبایی و پختگی معروف بود و در بین اقوامش از احترام و جایگاه خوبی برخوردار بود. افزون بر این ها از درک بالا، فرزانگی و جایگاه والای او در بین قومش خبر داشت؛ هنگامی که ایشان صلی الله علیه و آله و سلم به همه ی این ویژگی ها نگریست و آنها را با هم سنجید، دریافت که این بانو می تواند همسر مناسبی برای او باشد؛ به همین دلیل زمانی که از علاقه ی خدیجه به ازدواج با خود آگاهی یافت، این پیشنهاد را پذیرفت، و با خانواده اش که از بزرگان و سرشناسان قوم خود بودند، مشورت کرد؛ آنها نیز از او پشتیبانی کردند و او را به این کار تشویق کردند، چرا که این انتخاب، انتخابی درست و مناسب بود. به همین دلیل بود که پیامبر، نخست به اراده ی خداوند و سپس به دلیل آگاهی یافتن از ویژگی های پسندیده ی خدیجه، اقدام به خواستگاری از او نمود و با وی ازدواج کرد. خدیجه در زندگی پیامبر از ارزش و احترام بالایی برخوردار بود و پس از آن که خداوند دین راستینش را آشکار ساخت و پیامبرش را یاری کرد، خدیجه در این زندگی و در راه این رسالت بهترین دوست، همسر و یاور برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، الله از او خشنود گشت و او را خشنود کرد….
چهارم این که: موضوعی که گروهی از شرق شناسان مغرض، آن را دست مایه ی کار خود قرار داده اند، این است که می گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط با این قصد با خدیجه ازدواج کرده که از ثروت او بهره مند شود؛ حقیقت این موضوع چنین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زندگی بزرگ منشانه ای داشت و به مال و ثروت اهمیتی نمی داد، و نسبت به هر چیزی که در اختیارش گذاشته می شد،
امانتدار بود. از مواردی که نشان می دهد پیامبر به خاطر اموال خدیجه با او ازدواج نکرده، حوادث و گفته های مستندی است که از قریش نقل شده است. هنگامی که آنها از دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ستوه آمده اند و خواستند تا او را از این کار منصرف کنند، به او پیشنهاد مال و مقام دادند. در این جا ما باید به این جمله ها نگاه عمیق و دقیق داشته باشیم: هنگامی که ابوطالب از دوری گزیدن قومش ناراحت شد و خودش نیز نمی خواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها بگذارد، به او گفت: برادرزاده ام! خویشاوندانت به نزد من آمده اند و به من چنین و چنان گفته اند، پس مرا و خودت را دریاب، و مسئولیتی که تحمل آن را ندارم بر دوش من نگذار. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گمان کرد که عمویش از پشتیبانی او دست برداشته و نمی تواند او را یاری و همراهی کند، به همین دلیل به ابوطالب گفت: «عموجان، به الله سوگند، اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند، تا دست از کارم بکشم، من آن را رها نخواهم کرد تا این که خداوند آن را پیروز گرداند و یا این که من در راه آن کشته شوم.» سپس اشک از چشمانش سرازیر شد و گریه اش گرفت و از جای خود برخاست. هنگامی که می خواست برود ابوطالب او را صدا زد و گفت: برادرزاده ام! نزدیک بیا. زمانی که به نزد او آمد، گفت: برو و هر چه که دوست داری بگو، به الله سوگند که تو را تسلیم آنها نخواهم کرد. (1)
کسی که به این جمله ها دقت کند، متوجه می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه اخلاق والایی داشته اند، و این که ایشان به مال و ثروت اهمیتی نمی داده اند. به یقین، اگر پیامبر علاقه ای به ثروت داشت، پیشنهاد قریش را می پذیرفت، زیرا این پیشنهاد برایش بهتر است از این که بخواهد آن را از طریق خدیجه به دست آورد، زیرا آن از سوی بزرگان و رهبران قریش بود، پیشنهادی که پست و مقام خوبی را به همراه داشت، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه ی آنها را رد کرد. به
همین دلیل اگر کسی بخواهد از ازدواج پیامبر با خدیجه عیبجویی کند، نمی تواند در این کار پیروز شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زندگی روشنی داشته است، تمام تلاش ها و خویشتن داری های ایشان همه این بدگویی ها را به صاحبان آن بازمی گرداند و او را از آنها پاکیزه می داند.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چگونه می توانست به مال و مقام دل ببندد و علاقه ای نشان دهد در حالی که وی به دستور خداوند عمل می کرد، مردم را به سوی کلام خداوند فرا می خواند و تلاش می کرد تا کلام خداوند برتر نشیند و گفته ی کافران، پست تر گردد.
اگر بخواهیم چیزهایی را نام ببریم که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدیه داده و به وسیله آنها آن حضرت را از تمام ثروت ها بی نیاز ساخته، به این موارد می توان اشاره داشت:
اول این که: خداوند به او اختیار داد تا همزمان پیامبر و پادشاه باشند و یا این که بنده و رسول خدا باشد، و ایشان انتخاب کردند تا بنده و رسول باشد(2) و در این جا بندگی خداوند را ترجیح داد.
دوم این که: هنگامی که اموال قبیله های بنی نضیر و بنی قریظه را به نزد پیامبر آوردند که شامل بهترین اندوخته های آنان از قبیل زینت آلات و کالاهای مرغوب بود، این اموال هیچ تغییری در رویکرد او به مال به وجود نیاورد. به ویژه زمانی که همسرانش علاقه مند شدند تا قسمتی از آن غنیمت ها را صاحب شوند، تا جایی که با خواهش و اصرار از ایشان خواستند تا بخشی از آن کالاها را بردارد و خرجی و امکانات زندگی آنها را بیش تر کند، این موضوع بر او سخت و گران آمد، از این رو خداوند در این باره آیاتی را نازل کرد که در آن به همسران پیامبر حق انتخاب داده شد: یا أیها النبی قل لأزواجک إن کنتن تردن الحیوة
الدنیا و زینتها فتعالین أمتعکن و أسرحکن سراحاً جمیلا- و إن کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخرة فأن الله اعد للمحسنات منکن أجراً عظیماً (3) «ای پیامبر، به زنانت بگو: اگر زندگانی دنیا و تجمل آن را خواسته باشید، پس بیایید تا شما را بهره مند کنم و به رها کردن نیک رهاتان سازم. و اگر خداوند و رسول او و سرای آخرت را خواسته باشید [بدانید که] خداوند برای نیکوکارانتان پاداشی بزرگ فراهم دیده است.»
پس از آن اموال دو قبیله ی هوازن و ثقیف را که بیش ترین غنیمتی بود که مسلمانان به دست آورده بودند، به نزد ایشان آوردند، وی تمام آنها را در بین افراد نیکوکار، بدکار، مسلمان و فاجر تقسیم کرد و پس از این که اصرار آنها را در خواستن بیش تر دید، فرمود: (یا أیها الناس، و الله لو کان لکم عدد شجر تهامة نعما لقسمته علیکم، و ما الفیتمونی بخیلاً و لا جباناً و لا کذاباً، ثم أخذ و برة من سنام بعیره فرفعها و قال: و الله مالی من فیئکم و لا هذه الوبرة الا الخمس و الخمس مردود علیکم(: «ای مردم، به الله سوگند می خورم که اگر غنیمتی به اندازه ی درختان منطقه ی تهامه به دست آورده بودید، من همه ی آنها را در میان شما تقسیم می کردم، و شما مرا انسانی بخیل و ترسو و دروغگو نمی دید. سپس کرکی از کوهان شترش را جدا کرد و گفت: به الله سوگند، سهم من از این غنیمت شما این کرک هم نیست، جز خمس، که آن خمس هم به شما برگردانده می شود.»
سوم این که: کوه ها بر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم عرضه شدند تا برای ایشان به طلا تبدیل گردند، پیامبر این پیشنهاد را رد کرد، زیرا که از دنیا و زینت های آن کناره گیری می نمود. پیامبر زندگی بسیار ساده ای داشت و زمانی که به ملکوت
اعلی پیوست، زره ی ایشان برای نفقه ی خانواده اش گرو گذاشته شده بود. ایشان هیچ درهم و دیناری به ارث نگذاشت.
اگر با دقت به این موضوع نگاه کنیم درمی یابیم که این ادعای شرق شناسان که قصد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ازدواج با خدیجه دست یافتن به ثروت او و یا طمع استفاده از مال او بوده است- به جز بدگویی نسبت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و پیام اسلام راستین، چیز دیگری نیست که این کار از روی کینه و حسادت انجام می شود و این عادت دیرینه ی آنهاست که پوچ و بیهوده می باشد.
دشمنان اسلام برای نسبت دادن حرف های بیهوده و تهمت هایشان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اسلام، هیچ گونه دلیل و مدرکی ندارند و هیچ نمونه ای ندارند که درستی ادعای آنها را ثابت کند.
آنها مادی گرا هستند و به معجزه ها و کرامت هایی که خداوند به دوستان برگزیده اش می دهد، ایمان نمی آورند. از نمونه های این دوستان برگزیده ی خداوند می توان به مریم دختر عمران اشاره کرد که: کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم أنی لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب-(4) «هرگاه زکریا در محراب بر او وارد می شد به نزد او رزقی می یافت. می گفت: ای مریم، این روزی برایت از کجا آمده است؟ [مریم] می گفت: آن از نزد خداست، خداوند هر کس را که بخواهد بی شمار روزی می دهد.»
و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: (إنما أبیت عند ربی یطعمنی و یسقینی…((5) «من نزد پروردگارم بیتوته می کنم، او به من غذا می دهد و مرا سیراب می گرداند.»
شاعری گفته است:
و من یعترض و العلم عنه بمعزل
یری النقص فی عین الکمال و لا یدری
»کسی که مخالفت می ورزد، در حالی که از دانش به دور است، نقص را در عین کمال می بیند بی آنکه خود بداند.»
این افراد مادی گرا چنانکه خداوند درباره شان فرموده اند، هر دلیلی که برایشان آورده شود، ایمان نمی آورند: ولو نزلنا علیک کتاباً فی قرطاس فلمسوه بأیدیهم لقال الذین کفروا إن هذا الا سحر مبین -(6)
»و اگر نوشته ای[مکتوب] در ورقی بر تو نازل می کردم و آن را با دستانشان لمس می کردند، قطعاً کافران می گفتند: این جز جاویی آشکار نیست.»
شرق شناسان به وسیله ی این گفته ها می خواهند جلوه ی بدی از اسلام را نشان دهند و به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بی احترامی کنند. آنان تا آن جا پیش رفته اند که از چند همسری در اسلام به ویژه از همسران پیامبر بدگویی می کنند و مجازات های اسلامی را مانند: قطع دست دزد و سنگسار زناکار را بهانه ای کرده اند تا نسبت به اسلام بدگویی کنند.
کسی که درباره ی زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بررسی می کند متوجه می شود که آن حضرت هنگامی که به سن جوانی رسید با سختی های زندگی روبه رو شد و خیلی زود مسئولیت ها را پذیرفت. ایشان برای به دست آوردن خرجی خود با مبلغ بسیار کمی برای اهل مکه چوپانی می نمود؛ سپس با عموهایش در جنگ فجار شرکت کرد و در آن جا تیرها را به دست عموهایش می رساند؛ سپس با مال دیگران به تجارت می پرداخت و سهمی می گرفت. این تلاش پیامبر برای به دست آوردن روزی، تا بعد از ازدواج با خدیجه نیز ادامه داشت.
همین تلاش او برای کسب روزی موضوعی شده بود که کفار قریش به سبب آن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایراد می گرفتند که پیامبری او باید سبب گردد که او همانند بزرگان از کسب روزی در بازارها خودداری کند: و قالوا مال هذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق لو لا أنزل الیه ملک فیکون معه نذیراً – أو یلقی الیه کنز أو تکون له، جنة یأکل منها…(7) «و گفتند: این پیامبر را چه شده است که خوراک می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا بر او فرشته ای فرستاده نشده است تا با او هشداردهنده باشد؟ یا چرا گنجی [از آسمان] بر او افکنده نشده است و یا چرا باغی ندارد که از [میوه های] آن بخورد؟»
بنابراین آیا خداوند نمی توانست روزی او را خود به عهده گیرد، به این گونه که گنجی از آسمان برایش بفرستد و یا باغی به او بدهد که بدون هیچ زحمتی روزی اش را به دست آورد و لازم نباشد در بازارها کار کند؟ اگر پیامبر روزی اش را از راه کار کردن در بازارها به دست نمی آورد، آیا کفار دیگر به او اعتراض نمی کردند؟
این مسأله این موضوع را نفی نمی کند که خدیجه و نیز ابوبکر صدیق از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمایت مالی می کرده اند و موردی که بر نیت بد و دسیسه چینی شرق شناسان نسبت به اسلام تأکید می کند، این گفته ی آنهاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط به دلیل دستیابی و استفاده از اموال خدیجه، با او ازدواج کرده است.
مسأله ای که این گمان ها را باطل می کند این است که در آغاز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای رسیدن به خدیجه اقدام نکرد، بلکه آن چیزی که روایت ها بر آن تأکید دارند چنین است که خدیجه علاقه مند شد تا با ایشان ازدواج کند و برای رسیدن به این خواسته، تلاش هایی انجام داد، از جمله:
اول این که: خدیجه از ایشان خواست تا با دارایی او به تجارت بپردازد. او به غلامش میسره مأموریت داد تا ایشان را زیر نظر بگیرد تا حقیقت اخلاق، صداقت، امانتداری و شهامتی که در بین قریش به داشتن آنها مشهور شده بود، به او اطلاع دهد؛ میسره خدیجه را از این موضوع مطمئن کرد؛ از این گذشته، بعضی از معجزات مانند ابری که بر سر ایشان سایه انداخته بود و درختی که به سایه ی آن پناه برد و گفته های آن راهب را به خدیجه خبر داد.
دوم این که: خدیجه دوستش نفیسه بنت منیه را به نزد ایشان فرستاد. او به پیامبر گفت: آیا می خواهی از ثروت، زیبایی، شکوه و شرافت برخوردار شودی؛ او می خواست نظر پیامبر را در مورد موافقت با ازدواج با خدیجه جویا شود.
سوم این که: خدیجه از پیامبر دعوت کرد و رو در رو با او صحبت کرد و به او گفت: پسر عمویم،…
این واقعیت ها نشان می دهد که علاقه ی ازدواج در آغاز از سوی خدیجه بوده و او بوده که اخبار و کارهای پیامبر را دنبال می کرده است. زمانی که از زندگی ایشان آگاهی یافت، در اعماق وجودش احساس کرده که این انسان با چنین ویژگی های اخلاقی و کرداری، شایسته ی پیامبری است. به همین دلیل چندین مرتبه با تأکید به پیامبر گفته است: به الله سوگند که شما پیامبر این امت هستید. و در مرحله ی دیگری گفته است: تو از مهمان پذیرایی می کنی و به نیازمند فایده می رسانی و در هنگام سختی های روزگار[به مردم] کمک می کنی، به الله سوگند که او هیچ گاه تو را سرافکنده نخواهد کرد.(8) خدیجه از نجابت و امانتداری و تیزهوشی پیامبر آگاهی داشت و زندگی او برایش کاملاً روشن و واضح بود، زندگی ای که بر پایه ی مبارزه و تلاش صادقانه استوار بود تا روزی کسب کند، حال چه از راه چوپانی باشد و یا تجارت. به همین دلیل خدیجه علاقه مند شد تا با ایشان داد و ستد کند، این داد و ستد در این مرحله متوقف نشد بلکه تا پس از ازدواجشان ادامه یافت و پیامبر در کارهای تجاری
به خدیجه کمک می کرد. آن حضرت با مردی قریشی که خدیجه او را برای تجارت به خدمت گرفته بود، به بازار «حباشه«- در منطقه ی تهامه- می رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی خدیجه چنین می فرمود: من هیچ کارفرمایی بهتر از خدیجه ندیده ام، هر زمان که من و همراهم باز می گشتیم او بسته ای از غذا که برای ما کنار گذاشته بود به ما هدیه می کرد. خداوند پاک در قرآن این نکته را تأیید کرده اند: و قالوا مال هذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق لو لا أنزل الیه ملک فیکون معه نذیراً- أو یلقی الیه کنز أو تکون لو جنة یأکل منها…-(7) «و گفتند: این پیامبر را چه شده است که خوراک می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا بر او فرشته ای فرستاده نشده است تا با او هشدار دهنده باشد. یا چرا گنجی [از آسمان] بر او افکنده نشده است و یا چرا باغی ندارد که از [میوه های] آن بخورد؟»
همچنین فرموده اند: و وجدک عائلاً فأغنی- (9) «و تو را تنگدست یافت و توانگر ساخت.»
قرطبی در تفسیر این آیه ها گفته است: کافران به ایشان می گفتند: «از پروردگارت بخواه تا به تو باغ و قصر و گنجینه هایی از طلا و نقره بدهد تا به وسیله ی آنها از چیزی که ما می بینیم به دنبال آن هستی، بی نیاز شوی؛ چرا که تو به بازارها می روی و مانند ما به دنبال روزی هستی، اگر پروردگارت این کار را انجام دهد ما به ارزش و جایگاه تو در پیشگاه او آشنا می شویم.» (10)
درود و سلام خداوند بر پیامبر و خاندان پاک و گرامیش باد!
1) »سیدنا محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الأسوة الحسنة» شیخ اسعد محمد سعید صاغرجی ص 180، 181.
2) این مطلب در حدیث های صحیح دیگری ذکر شده است: مجمع الزوائد 9 / 19، 10 / 315 و بیهقی در السنن الکبری 7 / 48 و مسند ابویعلی 8 / 318.
3) احزاب: 28-29.
4) آل عمران: 37.
5) روایت بخاری (1961-1965) و مسلم ج 2 ص 774-776 (55-61) به نقل از أنس، ابن عمر، عایشه و ابوهریره.
6) انعام: 7.
7) فرقان: 7-8.
8) بخاری 2: 804، 3: 1417.
9) ضحی: 8.
10) تفسیر قرطبی 10 / 329.