محمد بن حسام خوسفی (قرن نهم هجری(: 508
شب معراج کان خورشید آفاق
علم زد بر فراز نیلگون طاق
همای عرش با طاووس اخضر
برآمد تا برین پیروزه منظر
براق برق سیرش از روانی
ربوده سرعت از برق یمانی
چو وهم از چابکی می شد به تعجیل
عنانش بر جناغ و دوش جبریل
رکاب افکن رکاب افکن درین راه
رکاب افکند بر خورشید و بر ماه
چو جبریل از رکابش باز پس ماند
عنان بر دوش اسرافیل می راند
چو اسرافیل تا رفرف برآمد
بماند و خواجه بر بالاتر آمد
به تنهایی همی شد یک سواره
برو کروبیان یکسر نظاره
چو اندر نور و ظلمت شد حجابش
الی الی می آمد خطابش
به فیروزی برین فیروزه گون فرش
به صد رفعت جنیبت(1) راند تا عرش
همه حاجات او قاضی حاجات
قضا فرمود مبنی بر مرادات
خبر دادند دانایان اخبار
پیامی روشن از معراج مختار
که آن شب کز سرای ام هانی
برون رفت آفتاب آسمانی
ابوطالب که عم مهربان بود
به شب برگرد بامش پاسبان بود
چو شهباز از نشیمن کرد پرواز
بدان آیین که از چنگال شه باز
ابوطالب به گرد خانه بشتافت
محمد را همی جست و نمی یافت
دلش بهر محمد شد زبر زیر
کمر بست و حمایل کرد شمشیر
برون آمد به سان آتش از دود
شریفان عرب را جمع فرمود
رئیسان قریش آگاه گشتند
همه با او به هم همراه گشتند
ابوطالب زبان بگشاد چون تیغ
که پنهان است مه در سایه ی میغ
برادر زاده ی من ناپدید است
نمی دانم چه تیمارش رسیده است
کنون امشب شما هریک بپویید
محمد را به هر برزن بجویید
گر او امشب نیاید باز دیدار
نبینم امشب او را باز دیدار
سر شمشیر من در خون نشیند
عرب در مکه زین پس چون نشیند
سری اندر عرب بر تن نمانم
به جای آب، خون در جو برانم
گذشته ساعتی سلطان معراج
بیامد باز پس با افسر و تاج
سر فتنه فرو شد باز در خواب
که فتنه خفته بهتر در همه باب
ابوطالب به صد چندین کفایت
محمد را همی کرد این حمایت
همی تا زنده بود آن مرد پیکار
محمد را نبود ایذای کفار
کنون ابن حسام از راه ایجاز
سخنهای نسب نامه بپرداز
اگر گویی دلایل بر دلایل
درین معنی بباید صد رسایل(2)
1) جنیب: اسب کتل.
2) دیوان محمد بن حسام خوسفی (قرن نهم هجری(: 509.