ای مهر به داغ تازه بنشین
ای چرخ بریز اشک پروین
از داغ خدیجه بانوی دین
سوزد دل خاتم النبیین
گلخانه ی وحی شد سیه پوش
فانوس وجود گشته خاموش
بانوی بزرگوار عصمت
گنجینه گوهر رسالت
دلگیر از این جهان محنت
طاووس بهشت کرده رحلت
رفت آنکه پناه احمدش بود
جان همنفس محمدش بود
مفهوم فضیلت و وفا بود
او بانوی عصمت و حیا بود
او زن نه فرشته ی خدا بود
آرامش جان مصطفی بود
از عرش، خدا دهد سلامش
تکریم کند ملک مقامش
توحید چراغ محفلش بود
سرمایه عشق قابلش بود
آن مهر که همدم دلش بود
مقبوله ی عشق قابلش بود
در راه خدا هر آنچه بودش
بخشید و به رتبه حق فزودش
سالی که به حزن و غم برآمد
غم بهر نبی مکرر آمد
روزیکه اجل ز در، درآمد
خونابه ز چشم کوثر آمد
گم کرد زمانه شادمانی
پژمرد بهار زندگانی
ذرات وجود شد مکدر
از غربت حضرت پیمبر
زهرا چه کند به داغ مادر
از گریه بیقرار دختر
آفاق گرفته رنگ ماتم
پوشید سپهر جامه ی غم
جعفر رسول زاده
آشفته