نام پدر آن دخت خرد و کمال، «خویلد» بود و او نیز به مفهوم دقیق کلمه در روزگار خویش از چهره های برجسته ی شعور و خرد، شهامت و شجاعت، استبداد ناپذیری و آزادی خواهی، استقلال طلبی و مبارزه ی با وابستگی و اسارت به شمار می رفت؛ برای نمونه:
تاریخ جهان عرب، به ویژه مکه شهامت و ایستادگی دلیرانه و شجاعانه ی او در برابر شاهان فزون خواه و انحصارگر «یمن» را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ چرا که در آن روزگار، یکی از استبدادگران جهان عرب ـ که بر «یمن» حکومت می راند ـ برآن شد تا مکه را تسخیر کند، در این راه دست به لشکرکشی زد و با سپاهی گران وارد شهر گردید، و بر آن شد تا برای جابه جایی اعتبار معنوی و مذهبی و تاریخی «کعبه» و نام بلند آوازه ی ابراهیم و اسماعیل، «حجرالأسود» را از آنجا به «یمن» انتقال دهد.
در آن شرایط بحرانی ـ که منطق خشونت و اشتغال یک نیروی مهاجم و فاتح اجازه ی دم زدن به کسی را نمی داد ـ پدر شجاع بانوی بزرگ حجاز بود که پرچم آزادی خواهی و استقلال طلبی را به دوش کشید و با طنین افکن ساختن ندای آزادی و برافراشتن پرچم مقاومت در برابر
اشغال و دفاع از استقلال و آزادی و میراث معنوی ابراهیم، مردم را به حرکت درآورد و راه گستاخی و بیداد و تعرض به دین و آیین و فرهنگ و افتخارات مردم خویش را مسدود ساخت و اجازه ی جابه جایی «حجرالأسود» را نداد. این کار او به گونه ای پرشکوه بود که شیرینی داستان ها شد و باعث گردید که زبان آشنا و بیگانه و دوست و دشمن به ستایش پدر شجاع و استقلال طلب خدیجه علیهاالسلام گشوده شود و عصرها و نسل ها او را به خاطر آن شهامت و درایت و تلاش و جهاد ملی بستایند (1)
از تاریخ و روایات رسیده چنین دریافت می گردد که وقتی «خویلد» پدر شجاع بانوی خردمند جهان عرب از نقشه ی تجاوزکارانه ی پادشاه «یمن» آگاه شد، از سویی دلیرانه نزد او رفت و با او به گفت و گو نشت و به او هشدار داد که مباد به چنین کاری دست یازد که مورد خشم خدا قرار خواهد گرفت؛ چرا که پروردگار کعبه، از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز و بیداد پیشه را به کیفر بیدادش، به لعنت و بدنامی ابدی گرفتار خواهد ساخت:
»و ان رب البیت لن یترکه، بل ستحل علیه اللعنة اللتی تؤدی به الی التهلکة» و از دگر سو بزرگان قریش و چهره های بانفوذ منطقه را فرا خواهد، و با تشکیل شورای امنیت ملی با آنان به مشورت و رایزنی پرداخت که برای مقاومت در برابر تجاوز و اشغال، چه باید کرد؟ و سرانجام در برابر آن قدرت خشن و استبداد پیشه و اشغالگر به پا خاست و
خروشید که: مرگ پرافتخار از این ذلت پذیری و حقارت بسی نیکوتر است: «الموت احسن من ذلک«.
از پی آن شمشیر خود را برگرفت و به میدان دفاع گام نهاد، و از پی او، «قریش» و دیگران برای دفاع به میدان آمدند: «ثم اخذ سیفه و خرج و خرجت معه قریش بسیوفهم…» (2)
و بدین سان، با درایت و فرصت سازی و شهامت تحسین برانگیز خویش، بذر مقاومت و ایستادگی در برابر اشغالگر را در دل ها افشاند و با روشنگری و تلاش، آبیاری نمود و به میوه نشاند و جلو تجاوز و بیداد را گرفت.
این بزرگ مرد شجاعت و فضیلت، پدر «خدیجه» بود، و شهامت و درایت، دین داری و آزادگی، ذوق و ابتکار و رفتار آزادمنشانه و مشارکت جویانه ی او در مدیریت و ساماندهی دفاع ملی، در دنیای وجود آن بانوی شهامت جریان داشت.
یکی از نویسندگان در این مورد می نویسد: پدر این بانوی خردمند مردی به نام «خویلد» است. او مردی بود که سرشت دینی و مذهبی داشت و از این رهگذر است که تاریخ نگاران در شهامت و فداکاری او آورده اند که وقتی فرمانروای خودکامه ی «یمن» در آن روزگاران تصمیم گرفت تا معبدی بسازد و برای رونق بخشیدن به آن، نیرویی گسیل داشت تا «حجرالأسود» را از دیوار کعبه برگیرند و به «یمن» انتقال دهند، این مرد شجاع از کسانی بود که مردم را به قیام و مقاومت در
برابر آن تهاجم و تجاوز گستاخانه برانگیخت و در پرتو پایداری و شجاعت و دمیدن روح همت بر جان ها، فرمانروای دیکتاتور و سالوس «یمن» راـ که در اندیشه ی بهره وری ابزاری از مذهب و نام و نشان خدا و خانه ی او بود، از تصمیم شرربارش منصرف ساخت.
1) الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة / ص 8؛ الروض الانف / ص 213.
2) الأنوار السعاطعة من الغراء الطاهرة / ص 9.