جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ویژگی های این پیوند الهام بخش (1)

زمان مطالعه: 10 دقیقه

ازدواج پیامبر با خدیجه از آخرین نوع بود؛ چرا که آن دو انسان بزرگمنش، همان گونه که خود دو جوان بی نظیر و نمونه در سیما و منش و یا جمال و کمال بودند، پیوندشان نیز برای تاریخ و برای عصرها و نسل ها قالب شکن، آزادی بخش، درس آموز، تاریخ ساز، نمونه و زندگی بخش بود؛ برای نمونه:

الف) همواره و همه جا

پسر و خاندان پسر به خواستگاری دختر دلخواه و مورد نظر خویش می گردند و می روند، و تلاش می کنند تا او را به امضای زندگی مشترک دعوت کنند، اما از شگفتی های روزگار این است که در این پیوند مبارک و شگفت انگیز، ثروتمندترین و پرشکوه ترین دختر حجاز است که پیشگام می گردد و ضمن «نه» گفتن به فرزندان اشراف و ثروتمندان و بزرگان و امیران روزگار خویش، خود با اعتماد به خویشتن و به گونه ای ابتکاری برای خواستگاری از شکوه بارترین جوان تاریخ، پیشگام می شود و تدبیرهایی شرافتمندانه و تلاش هایی انسانی و اخلاقی و مقدس را برای ازدواج با محمد صلی الله علیه و آله و سلم سامان می دهد؛ برای نمونه:

1. او خواهر خوش فکر و با تجربه اش «هاله» را به عنوان سفیری به سوی جناب «عمار» می فرستد، تا با درایت و راستی از او بخواهد تا موانع پیوند او با محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به صورتی که صلاح می داند بر طرف ساخته و او را برای اقدام به این کار برانگیزد.

از «عمار» در این مورد آورده اند که می گفت: من «هاله«، خواهر

»خدیجه» را در راه صفا و مروه به همراه او دیدم و او از من خواست تا مراتب مهر و علاقه ی پاک و ارادت خالصانه ی خواهرش «خدیجه» را به محمد صلی الله علیه و آله و سلم به گونه ای شایسته و با رعایت ادب و خیرخواهی اعلام نموده و به هر صورتی که خود می پسندم و ممکن می نگرم، آن حضرت را برای این پیوند مبارک آماده سازم. من نیز با ارادت خالصانه ای که به محمد صلی الله علیه و آله و سلم داشتم و رابطه ی دوستانه ای که میان ما بود، مقدمات این کار را فراهم نمودم (1)

در بیان دیگری از او آورده اند که می گفت: من در مورد چگونگی پیوند پیامبر و بانوی خردمند حجاز از همگان آگاه ترم؛ چرا که با پیامبر گرامی از روزگار جوانی دوست و همنشین بودم، به همین جهت روزی در راه «صفا» و «مروه» بودم که خدیجه علیهاالسلام و خواهرش «هاله» را دیدم. هنگامی که چشم آنان به من افتاد، «هاله» از خواهرش جدا شد و به سوی من آمد و ضمن گفت و گویی خردمندانه و سنجیده، نظر مرا در مورد ازدواج محمد صلی الله علیه و آله و سلم با دخت خردمند مکه، خدیجه علیهاالسلام جویا شد.

من شگفت زده شدم، اما پاسخ مشخصی در این مورد نداشتم. سرانجام او از من خواست تا موضوع را به هر صورتی که شایسته می نگرم با محمد صلی الله علیه و آله و سلم در میان بگذارم و کار را به سوی سامان یافتن پیش برم.

به او پاسخ مساعد دادم و بی درنگ به سوی پیامبر رفتم و پیشنهاد

آنان را با آن حضرت در میان نهادم. او ـ که گویی در این مورد اندیشیده بود ـ پس از درنگی تفکرانگیز، فرمود: «عمار«! به سوی آنان برو و برای گفت و گو در این مورد، روز و ساعتی را مقرر دار.

من نیز به خانه ی آنان رفتم و پس از مشورت با آنان، روزی را برای نشست و خواستگاری مقرر نمودم، و در آن روز مقرر بود که از سوی خدیجه علیهاالسلام عموی او، «ورقه» و از سوی محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز جناب ابوطالب و دیگر عموهایش در آن نشست، حضور یافته و پس از گفت و گو و هماهنگی های لازم، خطبه ی عقد به وسیله ی فرزانه ی عرب، ابوطالب خوانده شد و آن پیوند مبارک سامان یافت (2)

2 / 1. دخت خردمند حجاز خدیجه علیهاالسلام برای رسیدن به آرزوی بزرگ خویش، همواره از اندیشه و دانش عموی خویش «ورقه» ـ که یک دانشمند آگاه و درست اندیش مذهب مسیح بود ـ بهره می گرفت و در این مورد با او به مشاوره و گفت و گو و چاره اندیشی می نشست و از او راه چاره می جست؛ برای نمونه:

1 / 2. روزی به هنگام مشاوره و چاره اندیشی در این مورد، «ورقه» برای آزمون علاقه و آمادگی او در این مورد، از ناهمگونی اقتصادی و تفاوت مالی بسیار او با محمد صلی الله علیه و آله و سلم سخن به میان آورد، که دخت اندیشمند حجاز گفت: عمو جان! اگر من به آرزوی خویش در پیوند به آن جوان ارجمند و با فضیلت نائل آیم، همه ی ثروت و امکانات خویشتن

را فدای او می سازم؛ چه که ثروت و امکانات باید وسیله ی آسایش و زندگی در خور شأن انسان، شناخته شود و در راه رشد و اوج او هزینه گردد و نه هدف تصور شود!

»ورقه» که تشویق گر او در این راه بود، گفت:

»اذن والله تسعدین و ترشدین و تحظین ببنی کریم؛»

در این صورت و با این اندیشه و ملاک، به خدای سوگند که به نیک بختی و رستگاری نائل آمده و به اوج کمال راه یافته ای؛ چرا که به همنشینی پیام آوری گران قدر مفتخر و بهره ور گشته است (3)

2 / 2. در روایت دیگری آورده اند که: «خدیجه» در اوج شیفتگی و دلدادگی به منش زیبا و روش پرجاذبه و جمال و کمال محمد صلی الله علیه و آله و سلم، نزد عموی دانشمند خویش «ورقه» رفت و گفت: عمو جان! من چگونه می توانم به سعادت پیوند با او نائل آیم؟ شما در این مورد چاره ای شرافتمندانه و خداپسندانه بیندیشید.

عمویش به او امید بخشید و از آموزه های کتاب های آسمانی پیشین یاری جست و برای او دعایی هم نوشت و از او خواست تا ضمن راز و نیاز با خدای ابراهیم، تحقق خواسته ی خویش را با اخلاص و اصرار از او بخواهد. پس از آن بود که دیگر آن دخت کمال شب و روز و در خواب و بیداری در این اندیشه بود و تحقق آرزوی خود را از بارگاه خدا می جست، و از هیچ تدبیر خردمندانه و انسانی در این راه فروگذار نبود (4)

3. بیشتر تاریخ نگاران بر این باورند که خدیجه برای رسیدن به آرزوی بزرگ وصال، بانویی هوشمند و با تجربه به نام «نفیسه» را به عنوان سفیر خویش به سوی محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد، و او ضمن گفت و گو با آن حضرت، پرسید که چرا محمد شبستان زندگی خویشتن را با چراغ همسر و همراه زندگی روشن نمی سازد؟ آن گاه بی آن که در انتظار پاسخ بماند، افزود: اگر از سوی او اجازه داشته باشد می تواند وی را به پیوند با پاکی و پروا، زیبایی و ثروت، شرافت و عزت، شکوه و خرد و دانش و بینش دعوت کند.

محمد صلی الله علیه و آله و سلم منظور او را پرسید، و او نام «خدیجه» را با حرمت بسیار به میان آورد.

محمد صلی الله علیه و آله و سلم پرسید آیا خدیجه با آگاهی از تفاوت عمیق شرایط اقتصادی من و او، بر این پیوند خشنود می گردد؟

»نفیسه» پاسخ داد: او دوست من است و من می توانم او را برای این پیوند مبارک آماده سازم، شما ساعتی را برای مراسم خواستگاری مقرر کنید تا من مقدمات کار را فراهم کنم.

محمد صلی الله علیه و آله و سلم آمادگی خود را اعلام نمود و رفت تا موضوع را با عموها و عمه ها و بستگانش در میان گذارد و آنان را برای خواستگاری به اقامتگاه دخت خردمند حجاز بفرستد.

4. پاره ای آورده اند که پس از آن مرحله، خدیجه علیهاالسلام خود با درایت و نجابتی وصف ناپذیر با محمد صلی الله علیه و آله و سلم به گفت و گو نشست و پس از آگاهی بیشتر از اندیشه ی عمیق و بینش و دانش ژرف و وسیع و منش والای آن

حضرت از او پرسید چرا ازدواج نمی کند؟

محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر خدا یاری کند در این اندیشه هستم.

او گفت: سرورم! آیا دوست داری برای تو دختری شایسته از دختران حجاز را خواستگاری کنم؟

او پاسخ داد: چرا؟

خدیجه گفت: برای شما دختری از خاندان «قریش» در نظر گرفته ام، که وقتی او را معرفی کنم، خود بپذیرید که در جمال و کمال، پاکی و پروا، سخاوت و کرامت، شجاعت و آزادگی، نواندیشی و خردورزی، ثروت و امکانات و مدیریت و درایت برترین زنان و دختران روزگار خویش است. او از جامعه و روزگار خویش بیگانه و ناخشنود و با شما هم اندیش و همگرا است، و حاضر است تو را در راه هدف های والای انسانی یاری کند، و به جمال و کمال و معنویت و شکوه انسانی تو دل بسته است و از نظر ارزش های ظاهری، پارسایی و قناعت را به همراه تو می پسندد.

پیامبر ـ که از سخنان او به راز درونش راه یافته بود ـ با دنیای وقار و حیا پرسید: آن دختری که برایم در نظر گرفته اید، کیست؟

خدیجه علیهاالسلام گفت: او کسی است که فرزندان امیران و صاحبان قدرت و ثروت به خواستگاریش آمده اند و به همه ی آنان «نه» گفته است، اما دل در گرو معنویت و کمال تو دارد! کسی است که اگر با او پیمان زندگی مشترک ببندی، بسیاری به خاطر موقعیت تو و او حسادت خواهند ورزید. او از خویشاوندان و نزدیکان توست و ریشه و تبارش از سوی

پدر و مادر ـ اگر پی جویی شود ـ به ریشه و تبار تو می رسد (5)

آن حضرت فرمود: او کیست؟

خدیجه غرق در حیا گردید و سکوت کرد، آن گاه به آرامی پاسخ داد:

»هی مملوکتک خدیجة؛»

او خدمتگزار تو جوان نمونه و پرفضیلت، «خدیجه» است.

محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز چون او غرق در حیا و آزرم گردید، سر مبارک را به زیر افکند و در دریای اندیشه فرو رفت، و دانه های درشت عرق نجابت و پاکی از پیشانی بلندش بسان دانه های مروارید بر دامانش غلطید.

او نتوانست پاسخ دخت جمال و کمال و درایت را بدهد، به همین جهت دقایقی در سکوت و دلهره سپری شد و خدیجه علیهاالسلام دیگر باره با درایت و شهامت گفت: سرورم! چرا پاسخ مرا نمی دهی؟ حقیقت این است که من دل در گرو عشق پاک تو دارم، و حاضرم در صورت تمایل شما در همه ی زندگی مشترک، یار و مشاور و فرمانبردار شما در راه هدف های بلندتان باشم، بنابراین هر آن چه دوست داری و می پسندی همان را بگو که قلب من جز در اندیشه ی خشنودی تو نیست؛

»فاحکم بما شئت و ما ترضی فالقلب ما یرضیه الا ر‍ضاک.»

و بدین سان با فرصت سازی خردمندانه کوشید تا اندیشه و احساس قلبی خویش را با ظرافت و نجابت بیان نموده و نظر برترین جوان

عصرها و نسل ها را به سوی هدف و آرزوی بلند خویش جلب، و با شنیدن نظر موافق محمد صلی الله علیه و آله و سلم، راه را برای آن پیوند سعادت ساز و تاریخی و وصف ناپذیری که طلیعه اش از افق نمایان می گشت، بگشاید (6)

محمد صلی الله علیه و آله و سلم سر بلند کرد و با متانت و وقاری وصف ناپذیر گفت: دخت ارجمند عمو! درست است که تو از نظر جمال و کمال و سیما و منش آزاده ای و پاک روش و پاک منش و آراسته ی به ارزش های انسانی و ویژگی های اخلاقی؛ اما از نظر اقتصادی با من همگون نیستی، از این رو من ترجیح می دهم با دختری پیمان زندگی مشترک امضا کنم که از این زاویه نیز با من هماهنگ و همگون باشد، و بتواند با ساده زیستی و پارسایی و قناعت زندگی کند، و تو از این زاویه، ملکه ای هستی که شاهان و فرمانروایان می توانند با او همگون باشند، نه جوانی چون من، که از نظر اقتصادی نمی توانم هم پای شما زندگی کنم!

او سخن پیامبر را با دقت تمام شنید، و در پاسخ او گفت: آن چه نه در راه عزیزان بود، بار گرانی است به تن داشتن! و بدین سان اعلام نمود که حاضر است همه ی ثروت و امکانات و اعتبار و موقعیت خویش را نیز در راه هدف های بلند و آزادی بخش محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار دهد؛ چرا که او در اندیشه ی پیوند دو دل، دو قلب، دو اندیشه، دو روح، دو روان و دو جان است، نه دو جسم؛ به همین جهت است که ازدواج آن دخت جمال و کمال با برترین جوان تاریخ بشر، یک ازدواج بی نظیر و برتر از

پیوندهای انسانی و اخلاقی و یک پیوند درس آموز، الهام بخش، نمونه و تاریخ ساز می گردد.

یکی از دانشمندان در این مورد می نویسد: ازدواج پیامبر با «خدیجه» شباهتی به ازدواج های شناخته شده نداشت، بلکه در نوع خود بی نظیر و دارای ویژگی هایی بی مانند بود؛ چرا که این پیوند مبارک و مقدس، نه ثمره ی عشق زودگذر و دوستی بی پایه و اساس بود، و نه برخاسته ی از انگیزه های مادی یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج، که در ازدواج چهره های مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد.

و نیز هدف های سیاسی نیز در شکل گیری این زندگی مشترک و ساختار آن نقشی نداشت.

افزون بر این ها، زندگی و شرایط اقتصادی پیامبر و «خدیجه» نیز با یکدیگر تناسبی نداشت و میان آنان فاصله ی بسیاری بود، چرا که پیامبر گرامی خود دارای امکانات اقتصادی نبود، و همان گونه که دوران کودکی را تحت سرپرستی و مدیریت عموی گران قدر خویش زندگی کرده بود، بازهم با او می زیست، اما «خدیجه» ثروتمندترین و بی نیازترین زن در مکه و جهان عرب بود؛ به همین جهت فاصله ی زیادی میان سطح زندگی پیامبر و ثروتمندترین دخت حجاز می نگریم، اما آن بانوی خردمند و کمال جو شنیده بود و خوب می دانست که آینده ی درخشان و بسیار امیدبخشی در انتظار محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

شاید این واقعیت را از کارگزار هوشمند خویش «میسره» دریافته بود که در سفر اقتصادی پیامبر با کاروان تجارتی «خدیجه» به سوی

دمشق، همسفر پیامبر بود و نشانه های بسیاری از شکوه و عظمت و درایت و امانت و معنویت را در او دیده و همه را ضمن تقدیم گزارش کار، به بانوی خردمند حجاز گزارش نموده بود؛ یا این که پیش گویی آن راهب و عابد دیر «بصری» در منطقه ی شام، در مورد آینده ی شکوهبار محمد صلی الله علیه و آله و سلم به گونه ای به گوش «خدیجه» رسیده بود، و او نیز در پرتو ژرف نگری و الهام قلبی خویش به آن آینده ی درخشان و نوید بخش دل بسته بود.

بر این اساس بود که دخت پرشرافت حجاز، برنامه ی پیوند با پیامبر را تهیه نمود، و خود با قداست و هوشمندی ویژه اش سخن را در مورد آن، با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا نمود که گام به پیش نهد و از راه پدرش «خویلد«، یا عمویش «ورقه» از او خواستگاری نماید؛ اما پیامبر با وجود پیشگامی بهترین و ثروتمندترین بانوی جهان عرب برای پیوند با او، بهتر می دید که با بانویی که از نظر اقتصادی و مادی با او هماهنگ باشد، زندگی مشترک را آغاز کند و به همین دلیل هم از «خدیجه» پوزش خواست و به او پاسخ مثبت نداد.

اما از آنجایی که «خدیجه» بانویی خردمند و دوراندیش و آگاه و با فضیلت بود، در برابر پاسخ منفی پیامبر و دلیل عدم تمایل او به ازدواج با او گفت: آیا کسی که تصمیم گرفته است خویشتن را به پیامبر ببخشد و جان ناقابل را فدای او کند، برای او مشکل است که ثروت و دارایی خویش را نیز بر آن وجود ارزشمند ببخشد و هرآن چه دارد همه را نثار قدم دوست کند؟

و با این دیدگاه بود که از پیامبر تقاضا نمود تا عموهای خویش را به خانه ی پدرش «خویلد» گسیل دارد و به طور رسمی از او خواستگاری کند (7)

4 / 1. هنگامی که «صفیه» دخت خردمند «عبدالمطلب» و عمه ی پیامبر خبر شیفتگی خدیجه علیهاالسلام به محمد صلی الله علیه و آله و سلم را شنید و برای ارزیابی شرایط، به سرای او رفت، آن دخت جمال و کمال، ضمن احترام بسیار به آن بانو و ارائه ی نشانه های شیفتگی و دلدادگی، هدیه هایی ارزشمند نیز به عمه ی آن حضرت داد و به هنگام خداحافظی او، به نشان دوستی و صفا و پاسخ مثبت به این پیوند مبارک و انسانی، با صداقت و صراحت گفت: «یا صفیة! بالله علیک الا اعنتنی علی وصال محمد صلی الله علیه و آله و سلم؛» (8)

هان ای بانوی بزرگ! تو را به خدای فرزانه سوگند می دهم که مرا در راه وصال محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امضای پیمان زندگی مشترک با او یاری کنی.


1) تاریخ یعقوبی / ج 2 / ص 16.

2) گفتنی است که در این مورد روایات دیگری نیز آمده است، اما به باور ما این سبک و این روایت، جالب به نظر می رسد. تاریخ یعقوبی / ج 2 / ص 16.

3) بحار / ج 16 / ص 60؛ ج 35 / ص 93.

4) بحار / ج 16 / ص 23 ـ 24.

5) سیره ی ابن هشام / ج 1 / ص 204.

6) بحارالأنوار / ج 16 / ص 53 ـ 55.

7) فاطمه ی زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت / ص 76 / ترجمه و نگارش به همین قلم.

8) بحار / ج 16 / ص 57 ـ 58.