زمان مطالعه: < 1 دقیقه
»آشفته کاشانی» جعفر رسول زاده
امشب دل تنگ مرا اشکم روایت می کند
امشب خدیجه با تو ای اسماء وصیت می کند
ای آشنایم بشنو نوایم
جان تو و زهرای من
اسما ببر پیغام من بر خاتم پیغمبران
برگو کنار تربتم امشب بیا قرآن بخوان
جانم فدایت ای روح امت
جان تو و زهرای من
اسما بهار عمر من امشب به پایان می رسد
زهرا سرش بر سینه ام من بر لبم جان می رسد
ترسم که آهش باشد پناهش
جان تو و زهرای من
اسما ز ناموس خدا باید کنی غمپروری
از حال زهرایم بپرس در غربت بی مادری
در شادی و غم در اشک و ماتم
جان تو و زهرای من
آنشب که پیوند گل یاس و صنوبر می شود
آنشب که زهرا کوثر قرآن حیدر می شود
کن مهربانی تا می توانی
جان تو و زهرای من
آنشب که جسمش را علی شوید به اشک دیدگان
بر پیکر مجروح او اسما بریز آب روان
اسما علی را بنما تسلی
جان تو و زهرای من