جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نمونه ی شجاعت و شهامت (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

بانوی خردمند حجاز، نمونه ی شجاعت بود و سمبل صلابت در راه عدالت. بانوی پایداری قهرمانانه بود، و یکه تاز میدان دفاع از حقوق انسان ها. در استواری بسان کوه سر به آسمان ساییده و استوار بود و در شکوه، همچون صخره ی محکم و استوار. در تزلزل ناپذیری چون ستون نامریی و استوار آسمان بود، و در توفندگی چون اقیانوس مواج و

بی کرانه. در روشنگری بسان درخشش برق بود، و در غرش بر ضد ستم و تاریک اندیشی بسان رعد.

اگر پیامبر در برابر تاریک اندیشی و استبداد و انحصار ایستاد و مسیر نکبت بار تاریخ را تغییر داد، و در برابر تهدید و ارعاب و تطمیع و شگردهای رنگارنگ آنان، استوار و پرشهامت خروشید که: نه، به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند تا از ابلاغ پیام و تحقق عدل و داد و آزادی انسان چشم پوشم چنین نخواهد شد؛ «یا عماه! والله لو وضعوا الشمس فی یمینی و القمر فی شمالی علی ان اترک هذا الأمر حتی یظهره الله او أهلک فیه ما ترکته«(1)

و اگر علی علیه السلام جان بر کف و پرشهامت، از «یوم الدار» تا هجرت، از خفتن بر جای پیامبر تا «بدر«،‌ «احد«، «خندق» و «حنین» همه جا، سایه به سایه ی پیامبر عدالت، نستوه و قهرمانانه از آزادی و حقوق بشر دفاع کرد و نهراسید، بانوی آزادی، خدیجه علیهاالسلام نیز همراه و همپای پیامبر آزادی در گذر زمان پیش رفت، ‌دردها و رنج ها را شهامتمندانه به جان خرید، پایداری ورزید، شجاعانه ایستادگی نمود و از روز آشنایی با پیامبر تا بعثت و از بعثت تا گرایش به اسلام، و از آغاز مخالفت زورمداران با پیامبر و پیام او تا اوج فشار و ددمنشی دشمن و تا محاصره ی همه جانبه و تبعید به دره های مکه، همیشه و همه جا از مال و جان و اعتبارش مایه نهاد و از پشتیبانی نهضت و پیشوای آن دریغ نورزید و لحظه ای از برق شمشیرها نهراسید و با همه ی وجود نشان داد

که در راه عدالت خالصانه و شهامتمندانه در برابر بیداد می ایستد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ی فریب کار و ستم پیشه ای نمی هراسد؛ «یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم.«(2)

به نمونه هایی از جلوه های شهامت و فداکاری هایش می نگریم:

1. شهامت او در شکستن رسوم خرافی در انزواگزینی دختران و زنان و پذیرش زندگی طفیلی، با گزینش راه استقلال به همراه پاک منشی.

2. شهامت اداره ی بزرگ ترین شبکه ی تجارت داخلی و خارجی، آن هم روزگاری که زن، نه انسان به حساب می آمد و نه صاحب حقوق.

3. شهامت تاریخی انتخاب برترین شریک زندگی و پیشنهاد ازدواج به او، آن هم با نه گفتن به زرداران و زورداران و هیچ انگاشتن ملامت همنوعان ناآگاه.

4. شهامت همراهی با یک انسان تاریخ ساز و تحول آفرینی که روند تاریخ را از بیراهه ی انحطاط به شاهراه رشد و پیشرفت تغییر داد.

5. حمایت همه جانبه از پیامبر آزادی در برابر تاریک اندیشان خشونت کیش، که تنها به نمونه ای بسنده می شود:(3)

در آغازین ماه های دعوت پیامبر، مردی از «یمن» وارد مکه شد تا در مورد خبرهایی که پیرامون ظهور اسلام شنیده بود پژوهش نماید. در دروازه ی شهر به ابوسفیان رسید و از رویدادهای تازه پرسید. او گفت کار جامعه ی ما در مدار درست بود که به ناگاه محمد به پا خاست و

خدایان ما را به باد نقد و ناسزا گرفت و آیین ما را به خرافه وصف کرد، به افکار و باورهای ما خندید و پدران ما را در بیراهه شمرد و نسل جوان و زنان ما را با افکار خویش تباه ساخت.(1)

آن مرد برای شنیدن سخن پیامبر، به در خانه ی او و خدیجه رفت، اما هنگامی که در زد، با صدای شیرآسای آن بانوی شجاع ـ که نگهبانی از جان پیامبر را در آن شرایط پرخطر و در برابر یورش آدمکشان به عهده گرفته بود ـ رو به رو شد. خدیجه با در زدن آن مرد، پنداشت که او از دشمنان و مهاجمان است، به همین جهت بر او خروشید که: از پی کار خود برو، تاریک اندیشان و ظالمان، محمد صلی الله علیه و آله را آرام نمی گذارند تا در خانه اش بیارامد. شما که او را از خود راندید و در برابر منطق عادلانه ی او به خشونت روی آوردید، دیگر از جان او چه می خواهید؟ «اذهب الی عملک ما تذرون محمدا یأویه ظل بیت قد طردتموه… اذهب الی عملک؛«

آن مرد به آرامی گفت که دشمن نیست، و آن بانوی شجاع پس از مشورت با پیامبر، درب را گشود، و او شرفیاب شد و اسلام آورد.(4)

راستی که در وصف تدبیر و شجاعت او و حمایت اش از اسلام و پیامبر و مردم نواندیش، چه زیبا و سنجیده گفته اند که: خدیجه وزیر راستین اسلام و مشاور خرسند و شجاع پیامبر بود، و او به یاری و حمایت بی دریغ و شجاعانه ی وی بر انبوه مشکلات و موانع چیره می شد و با صفای وصف ناپذیر او آرامش خاطر می یافت؛ «و کانت خدیجة

وزیره صدق علی الإسلام، و کان رسول الله یسکن الیها.«(5)


1) سیره ی ابن هشام / ج 1 / ص 265.

2) مائده / 54.

3) فروغ آسمان حجاز خدیجه علیهاالسلام / ص 464.

4) تلخیص از بحار / ج 18 / ص 98 ـ 100؛ ارشاد مفید / ص 181 ـ 183.

5) بحار / ج 16 / ص11.