از جامع ترین و عطرآگین ترین ارزش های اخلاقی و انسانی، راستی در گفتار، و اخلاص و درستی در اندیشه و عمل کرد است.
می توان این ویژگی را ریشه و بنیاد همه ی ویژگی های انسانی و ارزش های والای اخلاقی شمرد؛ چرا که در جهان هستی، هیچ ویژگی انسانی و اخلاقی را نمی توان یافت که بسان راستی در گفتار و درستی در کردار و اخلاص در اندیشه و نیت و منش، تضمین گر ثبات و آرامش فردی و اجتماعی و باعث ایجاد اعتماد و اطمینان در میان مردم و موجب نزدیکی دل ها و پیوند قلب ها گردد، و فقدان آن در خانواده و جامعه، فاجعه ای از بی اعتمادی و عمومی و هرج و مرج اخلاقی و فروپاشی ملی و دینی به بار می آورد، که هیچ جایگزینی برای آن نشاید.
پژوهش در زندگی تاریخ ساز دخت خردمند حجاز و یار و مشاور اندیشمند پیامبر، به خوبی نشان می دهد که خدیجه علیهاالسلام سمبل نواندیشی و حق جویی، نمونه ی راستی و درستی، تبلور صداقت و صفا، و سرمشق
حق گویی و درست اندیشی در همه ی میدان های فردی، خانوادگی و اجتماعی بود.
هنگامی که لب می گشود تا سخنی بر زبان آورد و یا به اندیشه و باروی پای فشارد، و یا موضوعی را نفی و یا اثبات نماید، گویی این درس جاودانه ی قرآن راهنمای راه و آویزه ی گوش و حاکم بر گستره ی جان خداجو و یکتاپرست اوست که: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین.» (1) و هنگامی که به بینش و منش، رفتار و کردار، زندگی فردی و اجتماعی و اقتصادی و مدیریت او می نگریستند، نه با زبان تنها که با عمل کرد و موضع گیری شایسته و خداپسندانه اش درس راستی و درستی می داد.
این آراستگی به ویژگی راستی و اخلاص و صداقت و صفا بدان جهت بود که خدیجه علیهاالسلام، آن بانوی پیشتاز در نوگرایی و نواندیشی و آن انسان پیشگام در ایمان و اسلام و آن نمونه ی عدالت خواهی و ظلم ستیزی با همه ی وجود، خدا و معاد، مقررات و نظارت و محاسبه ی او و پاداش پرشکوه و کیفر سهمگین اش را باور داشت و باور داشت که انسان مسئول گفتار و عمل کرد خویش است و یقین داشت که اثر طبیعی راستی و ناراستی و درستکاری و ناخالصی، بسان سیاهی و سپیدی، نور و ظلمت، سلامت و بیماری و نیک بختی و نگون ساری بلکه بازهم بیشتر با هم فاصله دارند.
او ویژگی راستی را هماهنگ با سرشت انسانی خویش می دید و به طور فطری بر این راه بود که آن چه بر زبان می آورد باید سنجیده و راست و درست و هماهنگ با دل و عمل باشد، و سخنانی را هم که از دیگران می شنود، باید همان گونه بیابد و دروغ و نارواگویی و خروج از شاه راه راستی را انحراف از فطرت و طبیعت و منش مترقی انسانی می نگریست.
او گویی پیش از آشنایی با پیامبر راستی و عدالت، با آگاهی از مفاهیم و معارف آیین ابراهیم و کتاب های موسی و مسیح شنیده بود و باور داشت که: دروغگویی و دروغ بافی، به ویژه از رهبران فکری و دینی باعث انهدام کاخ ایمان و عامل فروپاشی اخلاقی جامعه و سبب گریز مردم از مذهب می گردد: «ان الکذب هو خراب الایمان؛» (2)
و نیز باور داشت که:
»ایاک والکذب فانه یسود الوجه؛» (3)
از دروغ بافی و دروغگویی بپرهیزید که بلای دروغ، فرد و جامعه و رژیم دروغ پرداز را روسیاه و رسوا می کند.
و نیز این بیان پیامبر راستی را از جان و دل باور داشت که:
»اجتنبوا الکذب و ان رأیتم فیه النجاة فان فیه الهلکة؛» (4)
از دروغ گویی، حتی در موردی که آن را کلید نجات می پندارید بپرهیزید، و بدانید که اشتباه می کنید و نابودی شما در دروغ است، نه نجات و آبرومندی شما.
و نیز گویی یقین داشت که:
»ان العاقل لایکذب و ان کان فیه هواه؛» (5)
انسان خردمند و درست اندیش دروغ نمی بافد، اگرچه دروغ را وسیله ی رسیدن به هواهای دل بنگرد.
و در زندگی همواره بر این روش و منش مترقی و خداپسندانه پایبند بود و هم فکران و هم رزمان و همراهان راه شاگرد خود را با منطق و منش می آموخت و می پرورد که:
»اتقوا الکذب الصغیر منه والکبیر فی کل جد و هزل، فان الرجل اذا کذب فی الصغیر اجترأ علی الکبیر؛» (6)
از دروغ بافی و نارواگویی ـ خواه بزرگ و یا کوچک، به شوخی یا جدی ـ سخت بپرهیزید، چرا که انسان هنگامی که به دروغ کوچک آلوده شد، به دروغ بافی بزرگ نیز جرئت می یابد.
1) هان ای کسانی که ایمان آورده اید، پروای خدا را پیشه سازید و از نافرمانی او بترسید و با راستگویان و راستی پیشگان باشید. توبه / 19.
2) کافی / ج 2 / ص 339.
3) مستدرک / ج 2 / ص 100.
4) همان مدرک.
5) تحف العقول / ص 391.
6) وسائل / ج 3 / ص 233.