خداوند پاک این بانوی محترم را انتخاب کرد تا همسری برای والاترین انسان سرورمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشد، و برای این زن، اصیل ترین پدران و مادران را برگزید و آن محیط را برای رشد او پسندید؛ بنابراین خدیجه، هدیه ای برآمده از یک نژاد و محیط ارزشمند، با اصل و نسب ریشه داری است. خداوند او را انتخاب نمود و او را برای پیامبر پروراند، و تمام عواملی که در طول زمان او را دربر گرفته بودند و نیز عوامل گوناگون و گسترده ی مکانی، با ویژگی های مشخص خود در شکل گیری شخصیت او موثر بودند.
تردیدی وجود ندارد که قوم عرب بیش تر از بقیه اقوام به نسب اهمیت می دهند و تأکید زیادی به حفظ و یادآوری آن دارند تا به اصالت خود افتخار کنند و به وسیله دایی های خود فخرفروشی کنند و پس از آن توجه فراوانی به نسب مادران دارند، هر چند که این نسب ها ریشه ی دوری داشته باشد. نسب شناسی نزد قوم عرب یک علم به شمار می آمد و حافظان به این کار اهتمام می ورزیدند. از جمله ی مشهورترین نسب شناسان مکه در دوره ی رسالت، ابوبکر صدیق و جبیر بن مطعم بن عدی بودند. اگر قبل از اسلام نگارش رواج داشت امروزه می توانستیم به قدری از داستان ها و افتخارات این قوم که چندین جلد را تشکیل می داد، بخوانیم که باعث غرور تاریخ شود. متأسفانه عصر نگارش به تأخیر افتاد و علم روایت و نقل باقی ماند و به وسیله ی حافظان مطمئن نسب نامه های صحیح را برای ما حفظ نمود و به نسب هایی که در آن ها شک و تردیدی وجود دارد اشاره کرده است. از آن جایی که قریش از اصیل ترین قبیله های عرب است، نسب نامه ی آن به گونه ی بسیار بی نظیر نگه داری شده است.
در روایت آمده است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تا «عدنان» خود را نسبت داده است و درباره ی نسبش پس از «عدنان» فرموده اند: (کذب النسابون(: (1) «نسب شناسان دروغ گفته اند.»
و در این باره حدیثی از ایشان روایت کرده اند که: «لا ترفعونی فوق عدنان أو لا تجاوزوا معد بن عدنان… و قرأ (و قروناً بین ذلک کثیراً(: (2) «[نسب] من را از عدنان بالاتر نبرید یا از معد پسرعدنان عبور نکنید… و این بخش از آیه ی 38 سوره ی فرقان را تلاوت فرمودند: (و قرن های زیادی بین آنها وجود دارد(.»
هنگامی که به شجره نامه ی ارزشمندی که حضرت خدیجه جزیی از آن است، بنگریم درمی یابیم که آن دربرگیرنده ی بهترین افردی است که به اصالت و آراستگی ظاهر و باطن مشهورند. سلسله نسب ایشان طبق تمامی منابع چنین است: خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب….
با این حساب نسب این بانوی گرامی با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در جدشان، «قصی بن کلاب«، به هم می رسد.
قصی از بزرگترین رهبران مکه در طول دوره ی پیش از اسلام به شمار می آید.
پدرش «کلاب بن مره» زمانی که قصی از شیر گرفته شده بود او را به همراه برادرش «زهره» ترک کرد و از دنیا رفت. مادرشان «فاطمه بنت سعد ازدیه» با «ربیعه بن حرام عذری» ازدواج کرد، ربیعه او را به سرزمین خودش برد فاطمه «قصی» را با خود برد و «زهره» را که در زمان وفات پدرش، مردی شده بود در مکه رها کرد.
قصی بیگانه وار در قبیله ی بنی عذره بزرگ شد و فقط می دانست که او پسر «ربیعه«، همسر مادرش می باشد، تا این که به مردی از قبیله ی «قضاعه» ناسزا
گفت و آن مرد به او طعنه زد که او خود را به قبیله ی بنی عذره چسبانده است و با آنها اصالت و پیوندی ندارد. قصی برای آگاهی یافتن از این موضوع، نزد مادرش رفت. مادرش به او گفت: آن مرد راست گفته است، تو از این قبیله نیستی، ولی قبیله ی تو خیلی بهتر از قبیله اوست و پدران تو شریف تر از پدران او هستند؛ تو قریشی هستی و «زهره» برادر توست و پسرعموهایت در مکه زندگی می کنند و آنها همسایگان خانه ی خدا هستند.
قصی در حالی که مردی بلند همت شده بود به مکه بازگشت، و متوجه شد که دو قبیله ی «خزاعه» و «بکر» اختیار امور خانه ی خدا را در دست دارند. در آن زمان نیز خدمت به کعبه و سرپرستی کارهای آن، شرافتی بود که همه برای به دست آوردن آن با یکدیگر رقابت می کردند. قصی ملاحظه کرد که برای سرپرستی کعبه سزاوارتر از قوم های خزاعه و بکر است. به این دلیل که قریشی است و قریش فرزند خالص اسماعیل است.
جنگ سختی به رهبری قصی بین قریش و هم پیمانانشان با خزاعه و بکر درگرفت و در نهایت مجبور شدند که با هم صلح کنند و به قضاوت تن دردهند. آنها «یعمر بن عوف» را به عنوان قاضی انتخاب کردند و حکم او نیز این بود که قصی برای سرپرستی امور مکه و خانه ی خدا سزاوارتر و برحق تر از خزاعه است.
پس از آن قریش، حتی همه ی مکه با «قصی» عهد جدیدی بستند که بزرگی های خزاعه و جرهم در برابر آن کمرنگ می نمود.
قصی به نسبت گذشته، وظایف دینی بیش تری را اضافه کرد و اموری مانند پرده داری، آب دادن به حجاج و جمع آوری هدایا و مجلس شورا و پرچم داری را یک جا خود به دست گرفت. قصی مجلس شورا (دارالندوه) را تأسیس کرد و درب ورودی آن را در طرف کعبه قرار داد، قریش در این محل جمع می شدند و در مورد کارهای خود مشورت می کردند و تصمیم می گرفتند. پرچم مکه در این محل نصب شده بود و تمام عروسی ها در آن جا صورت می گرفت، همچنین مراسم پوشیدن لباس زره برای بچه های کوچک در این محل انجام می شد، در
این مراسم کودک به سنی رسیده بود که شایستگی پوشیدن زره را داشت. مردم به این دلیل که قصی امور قریش را یک جا جمع کرده بود به او «پیوند دهنده» می گفتند. مردم مکه به او احترام می گذاشتند و قریش با تمام قدرت از او حمایت می کرد و اعتراف داشت که او رهبری است که کسی توانایی رقابت با او را ندارد. پس از وفات او آن مسئولیتهای دینی در بین فرزندانش تقسیم شد و تا زمان ظهور اسلام ادامه داشت.
اما پدر خدیجه رضی الله عنها، خویلد بن اسد، از نظر نسب، شرف و منزلت در میان قریش در بالاترین مرتبه قرار داشت. او که از بزرگان و سرشناسان قریش بود، به خاطر شرافت، کهنسالی و نیز به دلیل کارهایی که انجام داده بود از جمله پیش کسوتان قریش به شمار می آمد.
از چیزهایی که درباره ی او نقل می شود این است که او در برابر آخرین بازمانده ی پادشاهان یمن قرار گرفت و از تصمیم این پادشاه که بردن سنگ «حجر الاسود» به یمن بود، جلوگیری کرد. خویلد از دوستان عبدالمطلب جد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. مورخان می گویند که او از جمله گروهی بود که با رهبری عبدالمطلب به یمن رفت تا به «سیف بن ذی یزن» به خاطر پیروزی اش بر حبشه و راندن آنها از سرزمینش تبریک بگویند.
نام مادر خدیجه رضی الله عنها، فاطمه بنت زائده است. و نسب او به «عامر بن لؤی» می رسد و مادربزرگ او «هاله بنت عبدمناف» است که به «لؤی بن غالب» می رسد. بنابراین والدین خدیجه از اصیل ترین و ریشه دارترین خانواده های قریش به شمار می آیند.
خدیجه در جد سومش عبدمناف به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رسد، و همان گونه که «حافظ بن حجر» گفته است: «از لحاظ نسبی، خدیجه نزدیک ترین نسب را با پیامبر دارد، و پیامبر از بین خاندان قصی پس از خدیجه فقط با «ام حبیبه» ازدواج کرد»
عموی خدیجه «عمر بن اسد» پس از این که پدر خدیجه در جنگ «فجار» کشته شد، فرمانده و رهبر قومش بود.
خواهر خدیجه «هاله بنت خویلد» شوهرش «ربیع بن عبدالعزی بن عبد شمس بن عبد مناف» بود.
و پسر خواهر خدیجه «ابوالعاص بن ربیع» با زینب دختر خدیجه و فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد، او ملقب به «امین» بود و درباره ی اسم او اختلاف نظر وجود دارد؛ گفته شده که اسم او لقیط و یا زبیر و… است، او از جمله معدود اشخاص مهم مکه بود.
برادرزاده ی خدیجه «حکیم بن حزام بن خویلد» است. مادر او «صفیه» است و گفته شده مادرش «فاخته» است و یا این که زینب بنت زهیر بن حارث بن بن اسد بن عبدالعزی مادرش بوده است. حزام و خویلد که پدر و پدربزرگ حکیم بودند در جنگ «فجار» کشته شدند. گفته می شود که حکیم در داخل کعبه به دنیا آمد. او از بزرگان قریش بوده و پیش از بعثت، با پیامبر دوستی داشت. او از رخدادها و شجره نامه ها خبر داشت. فردی عاقل، وارسته و محترم بود. مسلمان شد و این افتخار را پیدا کرد که از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد و از ایشان حدیث روایت کند. او سرپرستی کعبه را به دست آورد. معلوم است که حکیم بن حزام اسدی این مسئولیت را به وسیله ی قصی به دست آورد، زمانی که قصی دید بزرگ ترین فرزندش «عبدالدار» صلاحیت این کار را ندارد و به نسبت بقیه برادرانش همت کمتری دارد و انسان ضعیفی است او را گرامی داشت، و مسئولیت پنج وظیفه ی مهم یعنی پرده داری کعبه، آب دادن به حجاج، سرپرستی کعبه، پرچم داری و مجلس شورا بر عهده ی «حکیم بن حزام» قرار داد تا آنها را اداره نماید و برادران عبدالدار را بر مسئولیت خود ثابت نگه داشت. ولی زمانی که فرزندان عبدمناف به قدرت رسیدند تصمیم گرفتند که با زور این وظایف مهم را از فرزندان عبدالدار بگیرند. به همین منظور با چهار قبیله ی اصیل قریش به نام های: تیم، زهره، بنوأسد و بنو حارث که با اسم «مطیبین» شناخته می شدند، هم پیمان شدند؛ در مقابل فرزندان عبدالدار نیز با قبیله های مهمی مانند: هصیص، مخزوم، بنوعدی و بنوعامر بن لؤی پیمان بستند، و اما حکیم بن حزام مجلس شورا (دارالندوه) به
وسیله ی خریدن آن از فرزندان عبدالدار و فروختن آن به معاویه به او برگشت.(3) برای اثبات شرف و بزرگی اش این فرموده ی پیامبر به او کافی است: (أسلمت علی ما أسلفت من خیر(: «بنا بر سابقه ی خیری که داشتی مسلمان شدی.»
و پسر عموی خدیجه «ورقة بن نوفل بن أسد بن عبدالعزی بن قصی» است. او از پرستش بت ها بیزار بود و برای یافتن دین واقعی مسافرت های مختلفی داشت، کتاب ها را مطالعه می کرد و خدیجه رضی الله عنها درباره ی پیامبراز او سئوال می کرد، ورقه نیز به او می گفت: من مطمئنم که او پیامبر این امت است که موسی و عیسی مژده ی او را داده اند. گفته اند که ورقه در این باره شعری سروده که قسمتی از آن چنین است:
هذی خدیجه تأتینی لاخبرها
و ما لنا بخفی الغیب من خبر
بأن احمد یأتیه فیخبره
جبریل أنک مبعوث الی البشر
فقلت عل الذی ترجین ینجزه
له الاله فرجی الخیر و انتظری
»خدیجه به نزد من می آید تا او را خبردار سازم، در حالی که ما از راز پنهان باخبر نیستیم؛
تا این خبر را به او بدهم که جبرئیل نزد محمد می آید و به او خبر می دهد که تو برای [هدایت] بشریت برانگیخته شده ای؛
پس به او گفتم چه بسا کسی که به او امید بسته ای خداوند [پیامبری] او را محقق سازد، بنابراین به خیر و نیکی امید داشته باش و صبر کن.»
ابن عدی در کتاب «الکامل» حدیثی از طریق اسماعیل بن مجالد از پدرش از شعبی از جابر نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: (رأیت ورقة فی بطان الجنة علیه سندس(: «ورقه را در وسط بهشت دیدم در حالی که ابریشمی نازکی به تن داشت.» برادرزاده ی خدیجه «زبیر بن عوام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزی بن قصی» است. او حواری و یاور پیامبر بود، و مادرش صفیه بنت عبدالمطلب، عمه ی پیامبر است. زبیر یکی از ده نفری است که پیامبر به آنها بشارت بهشت داده است؛ در وصیت نامه ی عمربن خطاب، او یکی از اعضای شش نفره ی شورا بود. در دوازده سالگی مسلمان شد و دو هجرت داشت. اولین مردی است که در راه خدا شمشیر زد،(4) و در جنگ بدر با یک عمامه ی زرد مشخص بود؛ (5) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: (إن الملائکة نزلت علی سیماء الزبیر(: «فرشتگان در شکل زبیر نازل شده اند.» و در جنگ بنی قریظه درباره ی او فرمودند: (إن لکل نبی حواریاً و إن حواری الزبیر(:(6) «هر پیامبری یک یاور دارد و زبیر یاور من است.»
آری، خدیجه دختر خویلد چنین شخصیتی دارد و شجره نامه ی پاک و ارجمند او این است و از این اصالت معتبر برخوردار است، او با گرامی ترین اصل و نسب با پیامبر پیوند خورد و از خاندانی بود که پشت در پشت هم داشتند، آنها شاخه ها و بخش هایی وارسته از درختی پاک اند که ریشه اش استوار است و شاخه هایش سر در آسمان دارند. خداوند از همگی آنان خشنود باد!
1) روایت ابن سعد در کتاب «الطبقات» از ابن عباس ج 1، ص 56، «جامع الصغیر» سیوطی ج 1 ص 100، «فیض القدیر» ج 5 ص 109 و «طبقات» ابن خیاط، ج 1 ص 3.
2) ن. ک «تحفة الأحوذی» ج 10 ص 54، به نسب ایشان در صحیح بخاری مراجعه شود که به این جا ختم شده است 3 / 1398.
3) به کتاب «تحفة الالباب فی شرح الانساب» ج 1 ص 76-79 مراجعه شود. دلیل نام گذاری این فرد به «قصی» این است که مادرش پس از فوت پدرش ازدواج نمود و در حالی که او خردسال بود با خود به سرزمین همسرش برد. از این رو او را «قصی» نامیدند. قصی زمانی که بزرگ شد به مکه بازگشت و قریش را که در جای جای آن سرزمین پراکنده شده بودند در یک جا جمع کرد و دست قوم خزاعه را از خانه ی خدا کوتاه کرد و آنها را از مکه دور کرد و حق اجدادش را به آنها بازگرداند و رئیس بی چون و چرای قریش گردید و در همان سن و سال توانست سرپرستی مکه، آب دادن به حجاج، پرده داری کعبه، پرچم داری و ریاست مجلس شورا (دارالندوه) را به دست آورد. برگرفته از کتاب «محمد رسول الله» تألیف شیخ اسعد صاغرجی ص 108.
4) روایت حاکم در کتاب «المستدرک» ج 3 ص 360-361 حاکم و ذهبی در این باره سکوت کرده اند، و در این سند «ابن لهیعه» وجود دارد، و حافظ در کتاب «الاصابه» این روایت را به «زبیر بن بکار» نسبت داده است.
5) روایت ابن سعد با سند صحیح ج 3 ص 103.
6) روایت بخاری از حدیث جابر (3719(، و روایت ابن سعد از حدیث علی ج 1 ص 105.