جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

موقعیت والای خدیجه در بارگاه خدا (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

با نگرش به قرآن، با انبوهی از آیات روبرو می شویم که دوستان خدا را معرفی می کند و درود و سلام خدا را نثار آنان می نماید، که در صف نخست، ایمان آوردگان، نواندیشان، کمال جویان، جهادگران و مبارزان راه آزادی، پاکیزگان، پاک سرشتان، پاک روشان، پاک منشان، نیکوکاران، پروا پیشگان و تلاشگران در راه اصلاح خویشتن و نوع و جامعه و دنیای خویش قرار دارند و بانوی خردمند و کمال طلب حجاز در صف مقدم دوستان خداست؛ به همین دلیل هم آن نمونه ی پرشکوه انسانیت در بارگاه خدا از شکوه و موقعیت پرفرازی بهره ور است؛ برای نمونه:

1. هنگامی که خداوند متعال پیام آورش را به سفر آسمانی معراج به پرواز در می آورد، آغاز اوج آن حضرت، خانه ی پرشکوه و پرمعنویت خدیجه علیهاالسلام است و فرودگاه او نیز سرای پر حرمت اوست؛ و این نشانگر شکوه و عظمت و معنویت آن بانوی نواندیش و توحیدگرا در بارگاه خداست، که پیام آور بزرگ او را در آن سفر ملکوتی و دیدار جهان های ناشناخته، هم بدرقه می کند و هم

پیشواز(1)

2. از پیامبر آورده اند که می فرمود: در سفر آسمانی و وصف ناپذیر معراج، به هنگام بازگشت، به فرشته ی وحی گفتم: اینک من به سوی زمین روان هستم، آیا سفارش و پیامی هست؟

فرشته وحی گفت: پیام تازه این است که درود و سلام خدا و فرشته ی فرمانبردارش را به خدیجه برسان.

به همین دلیل پیامبر پس از فرود و پیشواز خدیجه علیهاالسلام از آن حضرت، سلام خدا و فرشته ی وحی را به او رساند. و آن بانوی معنویت با دنیایی از ادب و عرفان چنین پاسخ داد:

»ان الله هو السلام، و منه السلام، و الیه السلام، و علی جبرئیل السلام؛«(2)

ذات بی همتای خدا و نام بلند او سلام و سلامت بخش است و سلام و سلامتی از سوی اوست، و به سوی او باز می گردد، و بر فرشته ی گران قدر او سلام و درود باد.

این بیان ظرف و لطیف نشانگر معنویت، عرفان و ژرف نگری «خدیجه» در شناخت خدا و صفات او و در پرستش و دین باوری و دین داری است.

3. و نیز آورده اند که در سال ششم از بعثت بود که این آیات بر جان تابناک پیامبر فرود آمد: «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین – انا کفیناک المستهزئین – ‌الذین یجعلون مع الله إلهاً آخر فسوف یعلمون«(3)

و بدین سان آن حضرت فرمان یافت تا پیام خدا را به طور آشکار به گوش ها برساند و برنامه ی تازه ای در برابر تاریک اندیشان و دشمنان رشد و پیشرفت جامعه در پیش گیرد. به همین جهت آن بزرگوار در راه انجام فرمان خدا، در موسم حج خود را بر فراز کوه صفا رساند، و با بهره وری شایسته از حضور انبوه طواف کنندگان و زائران خانه ی خدا و با درایت و فرصت سازی بسیار با صدای رسا مردم را ندا داد.

با ندای او مردم گرد آمدند و آن حضرت رو به آنان فرمود: هان ای مردم! من پیام آور خدا به سوی شما هستم… سپس با تسخیر دل ها و جان ها به تلاوت آیات و بیان درس های رشد و رستگاری پرداخت.

مردم غرق در سیمای درخشان و بیان گهربار او شدند، اما تاریک فکران بت پرست و محافظه کار که با هر دعوت و ندای جدیدی در ستیز بودند، و آن را بیدارگر مردم و برای سلطه ی ظالمانه ی خویش خطرخیز می دیدند، به جای منطق و خرد و بحث و گفت و شنود، با خشونت و دد منشی بر او یورش بردند و با سرکردگی «ابوجهل» آن نداگر یکتاپرستی و آزادی و برابری انسان ها را سنگباران نمودند.

در آن میان سنگی که از دست یکی از هواداران جریان تاریک اندیش و خشونت کیش رها شد، میان دو دیده ی حق نگر و آینده ساز محمد صلی الله علیه و آله را هدف گرفت. پیشانی شکافته شد و پیامبر بر اثر فشار بارانی از سنگ های دژخیمان استبداد با سرعت به سوی بلندی کوه صفا شتافت، و غریب و تنها در نقطه ای دور از تیررس خشونت طلبان بر سنگی بزرگ تکیه کرد تا بر تنهایی خویش و تعصب و تاریک فکری قربانیان استبداد و تعصب بیندیشد، و به حال جامعه و مردم خود بگرید.

علی علیه السلام که آن زمان نوجوانی در آغازین سال های دهه ی دوم زندگی بود ـ

سراسیمه در جستجوی آن حضرت بود که مردی فریاد برآورد که: محمد صلی الله علیه و آله را کشتند!

او به سوی خانه ی یار و مشاور دلسوز و پراعتبار پیامبر، خدیجه علیهاالسلام شتافت و در خانه را به صدا درآورد و خبر هجوم ددمنشان، به مجلس سخنرانی پیامبر را به آگاهی بانوی حجاز رساند. آن بانوی شهامت و آزادگی، شیرآسا با برداشتن آب و غذا و وسائل کمک های ابتدایی، به سوی کوه صفا شتافت، و در آنجا به جست و جوی پیامبر پرداخت. او از دامنه ی کوه،‌ شیر آسا ندا می داد که:

»من احس لی النبی المصطفی؟ من احس لی الربیع المرتضی؟ من احس لی المطرود فی الله؟ من احس لی اباالقاسم؟…«

آیا کسی هست که از حال پیامبر برگزیده آگاهم ساز و از سلامتی او برایم خبر آورد؟

آیا کسی هست تا از آن بهاران زندگی پسندیده و زیبا برایم سخن گوید؟

آیا کسی هست تا از حال آن پرچمدار بزرگ توحید وتقوا – که به جرم دعوت به حق و عدالت از خانه و کاشانه اش رانده شده است ـ‌ مرا آگاه سازد؟

در این لحظه های دشوار و طافت فرسا پیامبر بر پرفرازترین نقطه ی کوه بود که فرشته ی وحی فرود آمد. آن حضرت با دیدن او، باران اشک از دیدگان فرو بارید و فرمود: می بینی این مردم با من چه می کنند و نمی اندیشند که چرا؟ مگر من چه گفتم که دروغگویم انگاشتند و دعوت را دروغ شمردند؟

درست در این لحظه ها بود که فرشته ی وحی به دامنه ی کوه اشاره کرد و خدیجه را نشان داد که در جستجوی پیامبر، سر از پا نمی شناسد و دشت و دمن، صحرا و چمن و سنگ و صخره را در می نوردد و ندای محمد! محمد! او به آسمان بلند است.

فرشته ی وحی به پیامبر گفت: آیا به این بانوی کمال جو و فداکار نمی نگری که

فرشتگان از گریه ی او می گریند؟ ندای او را پاسخ ده و او را به سوی خود بخوان، و سلام مرا به او برسان و به او نوید ده که خدا سلامش می رساند و در بهشت زیبا، سرایی پرشکوه و بلورین و آراسته ی به زر و زیور ماندگار ـ که در آن هیچ رنج و نگرانی نیست ـ برایش فراهم ساخته است.(4)


1) الخرائج و الجرائح: 1 / 84؛ بحارالأنوار: 18 / 387.

2) تفسیر عیاشی: 2 / 279؛ بحارالأنوار: 16 / 7؛ ج 18 / ص 385؛ کشف الغمة / ج 2 / ص 133.

3) پس آنچه را بدان فرمان داده می شوی آشکارا بیان کن و از شرک گرایان روی بگردان. بی گمان ما تو را از شرارت و آسیب تمسخرکنندگان بسنده ایم؛ همانان که با خدای یکتا خدایی دیگر قرار می دهند، اما به زودی خواهند دانست که به چه گمراهی هولناکی در افتاده اند. حجر / 94 ـ 96.

4) بحارالأنوار: 16 / 8 و 18 / 243؛ کفایة‌الطالب: 359.