امشب زمین و آسمان را غم گرفته
زهرا برای مادرش ماتم گرفته
ای آسمان خون گریه کن در ماتم او
زیرا که امشب گریه کرده همدم او
امشب شب هجران دو دلداده باشد
شام وداع همسری آزاده باشد
گرد یتیمی بر رخ زهرا نشیند
از بعد مادر رنگ شادی را نبیند
آئینه مهر و وفا و عشق بشکست
امشب علی گویا که مادر داده از دست
امشب خدیجه می رود از خانه وحی
تاریک شد در ماتمش کاشانه ی وحی
چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر
خون جگر از دیده می بارد پیمبر
یارب خدیجه عاشق و همراز من بود
در راه قرآن چون علی جانباز من بود
ای در غریبی آشنایم ای خدیجه
ای جان نثار باوفایم ای خدیجه
در موج طوفانها فداکاری نمودی
با ما و جان خود مرا یاری نمودی
در راه من زخم زبانها را شنیدی
هر درد و محنت را به جان و دل خریدی
ای هر نگاهت در خزان غم بهاران
در حفظ جانم پیکرت شد سنگباران
لرزانده اشک دخترت عرش خدا را
سوزانده تنهایی او دلهای ما را