»شهاب» تشکری آرانی
آن بیت که افلاک نشسته است به بامش
خورشید کنیزش بود و ماه غلامش
آن بیت که آراسته از نور نبی شد
صد مهر پدیده آمده از ظلمت شامش
آن بیت که از بنت خویلد شده نامی
آویزه ی سر منزل خلد آمده نامش
آن بیت که لبیک به آئین خدا داد
آیات حق آویخته اند از در و بامش
آن خانه که میخانه ی عشاق جهان است
سر مست شدند اهل حق از جرعه ی جامش
صد طعنه به آذین زر و زیب گهر زد
این خانه که آراسته اند از گل خامش
آن قائمه ی خیمه ی اسلام که تا حشر
اسلام گرفتست از او فر و قوامش
هر خشت گلینش به تواضع بنشاند
صد کاخ که بالد به خود از سنگ و رخامش
این خانه بود خاص به تبلیغ پیمبر
زآن پیش که ابلاغ شود دعوت عامش
شد حکم خدا باقی از این خانه و دارد
از صاحب این خانه به سر تاج دوامش
نسلی است پدیدار در این خانه ز دختی
کز نسبت او فخر تمام است به مامش
آن روز که هم آوای رسول عربی بود
مسموع جهان صوت خدا شد ز کلامش
آن زن که غنی بود به دنیا و به عقبی
موقوفه ی جاوید خدا گشت حطامش
آن زن که به فرمان جهانگیر الاهی
جبریل به کرات فرستاد سلامش
در مزرع دین بود به اخلاص مددکار
شد باغ ولا بارور از سعی مدامش
از او چه سرایم که سخنهای فراوان
فرموده پیمبر همه در شأن و مقامش
از او چه سرایم که گرفتند به اخلاص
ایثارگران معرفت از مشی و مرامش
از او چه سرایم که به هنگامه ی تبلیغ
آئین خدا تکیه به او داشت قیامش
گر جلوه نمی یافت از او رمز ره حق
کی داشت جهان روشنی از برق سهامش
ایمان قوی داشت به خورشید و از آن روی
روشن همه جا شد ز دل آینه فامش
او محرم اسرار پیمبر شد و زآن پس
بگرفت جهانی خبر از صدق پیامش
الطاف خدا در ره خدمتگریش برد
صد جاریه چون جفت رسولان عظامش
در برج حیا دید جهان اوج کمالش
در چرخ وفا خواند خرد ماه تمامش
ماه رمضان ماه ضیافت ز خدا بود
شد گاه سفر سوی خدا ماه صیامش
با جامه و با دست پیمبر به کفن رفت
سرخط شکوهی است دگر حسن ختامش
در روز قیامت همه داریم «شهابا«
چشمی به عنایات ز ابنای کرامش