اغلب مورّخان شیعه و برخی مورّخان سنی، حوادث شهادت حضرت صدّیقه شهیده سلام الله علیها را نقل کرده اند. جا دارد مروری اجمالی بر آنها داشته باشیم:
1- آتش زدن در خانه. (1)
2- شکستن دندهی پهلوی آن حضرت. (2)
3- کتک زدن آن حضرت. (3)
4- سیلی خوردن و کبودی چشم آن حضرت. (4)
5- سقط جنین حضرت و شهادت حضرت محسن علیهالسلام. (5)
6- درباره اینکه آن حضرت شهیده شدند و به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند، فرمایش امام رضا علیهالسلام کافی است که میفرمایند:
«انها صدیقة شهیدة» (6)
» همانا فاطمه سلام الله علیها راستگو و شهیده است «.
مورّخان بسیاری از شیعه و حتی سنّی، این حقایق تلخ و اسف بار را نقل کردهاند. (7)
پس در » ایّام فاطمیّه «، یعنی از 13 جُمادَی الاُولیَ تا 3 جُمادَی الاُخرَی، شیعیان باید به عزاداری آن حضرت قیام نمایند و آن شهیدهی مظلومه را زیارت کنند و قاتلان و ظالمان و غاصبان حق او را نفرین و لعنت نمایند. «ألا لعنة اللهِ علی الظّالمین». (8)
«فاطمه» و «زینب» یادگاران خدیجه سلام الله علیهنّ چه ستمها که ندیدند:
در تواریخ آمده که پس از فتح مکه، در 20 رمضان سال 8 هجری، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
» همه در امانند به جز «هَبّار بن اَسوَد» »
و بعضی «معاویه» لعنة الله علیه را هم ذکر کرده اند. (9)
نیز نقل کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله امر فرمود تا هرکس «هبّار بن اسود» لعنة الله علیه را بیابد، او را به آتش بسوزاند… (10)
علت این برخورد شدید با هبّار آن بود که در یکی از جنگهای مسلمین با کفار قریش، عدهای اسیر از کفار گرفتند و داخل اسرا داماد بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله شوهر زینب دخترشان بود. حضرت فرمودند:
» هر کس فِدیَه بفرستد او را آزاد میکنیم «.
بین آنچه از مکه به عنوان فدیه فرستاده بودند » گردنبند حضرت خدیجه سلام الله علیها » به چشم میخورد که به دخترش » زینب » داده بود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله آن گردنبند را دیدند به یاد جناب خدیجه سلام الله علیها افتادند و گریستند. آنگاه از مسلمین خواستند آن فدیه را که یادگار «خدیجه سلام الله علیها » است، به آن حضرت ببخشند، و آنان قبول کردند. سپس قرار شد اسرا را آزاد کنند، در مقابل این که هر یک از زنان مسلمان که در مکه اسلام را پذیرفته، اگر خواست بیاید آزاد باشد.
قرار بر این شد که امیر المومنین علیهالسلام بروند و هَودَج (کَجاوَهی) فواطم را بیاورند. آن حضرت به تنهایی رفتند و زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر هاشمیات را آوردند. همینکه مقداری از مکه بیرون آمدند ابوسفیان لعنة الله علیه گفت:
«پسرعمویش محمد صلی الله علیه و آله جوانهای شما را گمراه کرد و مسلمان شدند! حال این جوان – یعنی علی علیهالسلام – در روز روشن آمده و بستگانش را میبرد! جلو او را بگیرید!».
آنها آمدند تا مانع آن حضرت شوند. امیرالمومنین علیهالسلام دفاع فرمودند. بعضی زخمی و بعضی به درک واصل شدند، در این اَثنا هَبّار بن اسود لعنة الله علیه به هودج هاشمیات حمله کرد و نیزهای حواله هودج زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله نمود.
امیرالمومنین علیهالسلام حملهای به هبّار کردند و او را فراری دادند. زینب در این حمله ترسید و چون ششماه حامله بود، هنگامی که وارد مدینه شدند بعد از زمانی بچه سقط شده و از دنیا رحلت کرد.
پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
» خون هبّار بن اسود هدر است، و هر کس هر جا او را دید بکشد «.
ابن ابی الحدید (سنی معتزلی) در شرح نهج البلاغه، پس از بیان اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله ریختن خون هبّار را – به خاطر ترساندن زینب و سقط جنین او – جایز دانست، به نقل از استادش چنین میگوید:
» لَو کانَ رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علیهِ [وَ آلِه] و سلّمَ حیّاً لَأباحَ دَمَ مَن رَوَّعَ فاطمة َ [علیهاالسلام] حتّی ألقـَت ذا بَطنِها » (11)
«اگر پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بود، حتماً ریختن خون آن کس (یعنی عمر) را نیز که فاطمه سلام الله علیها را ترساند وسبب سقط جنین او شد، جایز میدانست!».
میرزا یحیی مدرّس اصفهانی (متوفای 1349ق) در رابطه با » شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها » و سقط جنین مبارکش » محسن علیهالسلام » در شعری سوزناک، چنین میگوید:
پهلویــش را بشکـستند چــو بـا ضـربهی در
«محسنش» سقط شد وکرد روی خاک، مَقرّ
این همان طفل صغیر است که روز«سُئِلـَت»
عرش را گیرد وگوید«به چه جرمی قـُتِلـَت؟» (12)
1) عوالم، ج 11، ص 343 – 400 – 404 – 441. الغدیر، ج 6، ص391.
2) بحار الانوار، ج 97، ص 200؛ ج 28، ص 268 -270. عوالم، ج 11، ص 400 – 404.
3) مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 209. اَعلام النساء، ج 4، ص 124. فرائد السِّمطین، اسماعیل بن مجد جوینی، موسسه محمودی- بیروت، ج 2، ص 34 و 35. کتاب سُلَیم بن قیس، تحقیق: محمدباقر انصاری، موسسه الهادی- قم: 1415ق، ج 2، ص 585، 586، 587، 674، 675، 907. بحار الانوار، ج 28، ص 297، 299.
4) مأساة الزهراء، همان چاپ، ج 1، ص 164 و 193. الاسرار الفاطمیة، محمد فاضل مسعودی، موسسه زائر- قم: 1420ه. ق، ص 135.
5) اثبات الوصیه، مسعودی، دارالاضواء، ص 143. تراجم اَعلام النساء، محمد حسین اعلمی حائری، موسسة الاعلمی- بیروت، ج 2، ص 317. فرائد السِّمطین، همان چاپ، ج2، ص34و35.
6) اصول کافی، ج 2، ص 475.
7) بحار الانوار: ج 25، ص 373، و: ج 28، ص 268،261، 270، و: ج 29، ص 192، و: ج 43، ص 170، 197، 200، و: ج 53، ص 23، و: ج 97، ص 197. و امّا برخی از معروف ترین مورّخین عامّه (اهل سنت) که این فجایع را نقل کرده اند:تاریخ الخلفاء، أو: الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة، چاپ مصر، ج1، ص13و20؛ أنساب الأشراف، البَلاذُری، چاپ مصر، ج1، ص278 و586؛ العِقد الفرید، ابن عبد ربّه، چاپ لَجنه مصر، ج2، ص176 و 205؛ السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، چاپ مصر، ص14؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، چاپ مصر، ج1، ص134، و: ج2، ص19؛ الوافی بالوَفیات، الصَّفَدی، ج6، ص17 – و در آن تصریح به اسم «محسن» علیهالسلام نیز شده است؛ رجوع شود به کتاب «مِن حیاة الخلیفة عمر بن الخطّاب»، عبدالرّحمن احمد البَکریّ، نویسندهی سعودی وهّابی معاصر، چاپ الإرشاد – بیروت، صص 305 إلی 309؛ و مثل چنین اعترافاتی حقاً از اهل سنت – با آن همه تعصّب – بسیار عجیب است ! ! . . ..
8) بحارالانوار، ج95، ص375. تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، صص 161-168. آیه متن: سوره هود، آیه 18.
9) التعجب من اغلاط العامة، ابوالفتح کراجکی، مکتبة المصطفوی – قم، ص 106. نهج الحق و کشف الصَّدق، علامه حِلّی، نشر دارالهجرة – قم، ص 310.
10) الأعلام زِرِکلی، ج8، ص70. دایرة المعارف تشیّع، ج14، ص355 – مقاله»گلستان فوزی».
11) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 193، چاپ قدیم مصر، ج3، ص351. دایرة المعارف تشیّع، ج14، ص355. تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، صص 288-290، حوادث 20 رمضان.
12) دایرة المعارف تشیّع، ج14، ص355- مقاله «گلستان فوزی»- از: دیوان یحیی، ص418.- اختلاف نُسَخه بَدَل ها: 1- خ ل: «چه از تختهی در» … ؛ 2- خ ل: «به چه ذَنبی قُتِلَت؟».- توضیح: مصراع آخر اشاره است به آیات 8 و 9 سوره تکویر، که در مورد اطفال زنده به گور شده (المَوءُودَة) توضیح میفرماید که در قیامت زنده شوند و به سخن آیند و زبان به شکایت بگشایند که: «خدایا ما چه گناهی کرده بودیم که ما را کشتند؟! . . .».