به گونه ای که بیشتر تاریخ نگاران و محدثان آورده اند، بانوی بزرگ حجاز در دهمین روز ماه خدا، به سال دهم از بعثت، پس از آزادی از تبعیدگاه، بر اثر فشارهای جسمی و روحی از سوی استبداد، در حالی که دست در دست پیامبر مهر و آزادی داشت، جهان را بدرود گفت و پیامبر و مردم را در اندوه رحلت جانسوزش فروبرد.
فرود این فاجعه ی سهمگین بر پیامبر و رهروان آزادیخواه او بدان جهت گران تر، و شکننده تر می نمود، که آنان هنوز از غم بزرگ رحلت فرزانه ی قریش و حجاز یا یکی از دو پشتیبان پراعتبار پیامبر «ابوطالب» نیاسوده و هنوز در سوگ او دیدگان پیامبر، خدیجه، علی، فاطمه ـ که در خردسالی اش شاهد هوشمند حمایت بی دریغ آن مرد بزرگ از پدر و آرمان بلندش بود ـ همچنان اشکبار بود؛ همانسان که دل های آزادیخواهان داغدار بود.
پیامبر که در آن شرایط دشوار، افزون بر تدبیر امور آیین جدید، به خاطر حق شناسی و گرامیداشت حرمت همسری و همراهی، پرستاری یار مهربان و همرزم اندیشمندش خدیجه را به عهده گرفته بود و در واپسین لحظه های زندگی چشم بر چشم و گوش به سفارش های او داشت، با پرواز روح آن لاله ی بهشت، از کنار بسترش برخاست و با دیدگانی اشکبار، خبر رحلت یار غمخوار خود را اعلام داشت.
این خبر تکاندهنده، صاعقه وار مکه و اطراف آن را درهم نوردید و مردم از رحلت بزرگ بانویی آگاهی یافتند که پیش از ظهور اسلام هم، او را نواندیش، آزادمنش، خداجو، محروم نواز، پاکمنش و پراعتبار، و نه تنها سرور زنان و دختران روزگار که سالار نیک اندیشان می شناختند.