دخت ارجمند امیرمؤمنان، (زینب) ـ که خود در دانش و بینش، کمال و جمالف شهامت و ستم ستیزی و پاک روشی و پاکمنشی شهره ی آفاق و بی نیاز از وصف و ستایش است ـ در برابر شکوه و معنویت خدیجه علیهاالسلام
مام نواندیش و بزرگمنش خویش سراحترام و فروتنی فرود می آورد و در سخت ترین شرایط، از یاد و نام الهام بخش آن بانوی ستم سوز و آزادی خواه الهام می گیرد؛ درست همان گونه که از یاد و نام شکوهبار و درس آموز پیامبر، امیرمؤمنان و ریحانه ی سرفراز پیامبر فاطمه، که درود خدا بر آنان باد؛ و این نشانگر این حقیقت است که آن بانوی پیشتاز در اسلام و ایمان و پیشگام در خودسازی و خودشکوفایی به جایی پر کشیده است که بسان آنان نمونه و سرمشق زندگی و برازندگی است؛ برای نمونه:
1. پس از شهادت جانسوز پیشوای آزادی و یاران عدالت خواه آن حضرت در روز عاشورا، هنگامی که «زینب» پرچم پیام رسانی و روشنگری و ادامه ی مبارزه با استبداد هراس انگیز مذهبی را به دوش کشید، و در نخستین روشنگری اش در کنار گل های پرپر شده ی بوستان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در صحران سوزان نینوا، از جمله چنین فرمود و این گونه از بانوی خردمند حجاز به شکوه و عظمت یاد کرد:
»وآمحمداه!
صلی علیک ملیک الماء،
هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء،
واثکلاه! و بناتک سبایا؛
إلی الله المشتکی…
و إلی محمد المصطفی
و إلی علی المرتضی
و إلی فاطمة الزهراء،
و إلی خدیجة الکبری،
و إلی حمزة سید الشهداء،
وآمحمداه! و هذا حسین بالعراء، تسفی علیه ریح الصبا، قتیل أولاد البغایا. واحزناه! واکرباه علیک یا اباعبدالله!
الیوم مات جدی رسول الله، یا أصحاب محمد! هؤلاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا.»
هان ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم!
ای نیای گران قدر زینب! سلام و درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین عزیز توست که در این دشت خون بار به خون غلتیده و با پیکر قطعه قطعه بر روی زمین، در خون غوطه ور افتاده است، و دختران آزاده و سرفرازت، به جرم هم دلی و همگامی با برنامه ی نجات بخش و اصلاح طلبانه ی او به اسارت استبداد خون آشام اموی رفته اند!
اینک من از اینجا، از آن چه بر فرزندان شما رفته است، شکایت خود را به بارگاه خدا می برم، و به تو ای پیامبر برگزیده! و به امیرمؤمنان، و به فاطمه، دخت ستم ستیز و فرزانه ات؛ و به خدیجه، آن بانوی بلند مرتبه و به حمزه، سالار شهیدان شکایت می برم.
هان ای پیامبر خدا! این حسین عزیز تو است که با پیکر چاک چاک بر این پهن دشت نینوا افتاده است؛ و باد صبا بر این گلستان و این نازنین بدن می وزد! این حسین عزیز است که به دست فرزندان تاریک اندیش و بی اصل و تبار روزگار به شهادت رسیده است!
امان از اندوه گران! ای داد از این فاجعه ی بزرگ! ای وای از این مصیبت تو ای حسین عزیز!
امروز نیای گران قدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از دست داده ام، و گویی اینک او جهان را بدرود گفته و ما را در سوگ خود نشانده است.
هان ای یاران و ای دوستداران محمد صلی الله علیه و آله و سلم! این نسل و تبار پیامبر برگزیده و آزادمنش و آزادی بخش شما هستند که بسان اسیران، به بند اسارت کشیده شده و شهر به شهر گردانده خواهند شد (1)
2. و نیز در کنار پیکر گلگون پیشوای آزادی این گونه از خدیجه، آن بانوی پرشکوه و گران مایه یاد نمود:
»وامحمداه! بناتک سبایا، و ذریتک مقتلة، تسقی علیهم ریح الصبا، و هذا حسین مجزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة والرداء،
بابی من اضحی عسکره یوم الاثنین نهباً
بابی من فسطاطه مقطع العری،
بابی من لا غائب فیرتجی و لا جریح فیداوی،
بابی من نفسی له الفداء،
بابی المهموم حت قضی،
بابی العطشان حتی مضی،
بابی من یقطر شیبته بالدماء،
بابی من جده رسول اله السماء،
بابی من هو سبط نبی الهدی،
بابی محمد المصطفی،
بابی علی المرتضی،
بابی خدیجة الکبری،
بابی فاطمة الزهراء سیدة النساء،
بابی من ردت علیه الشمس حتی صلی.» (2)
هان ای جان دین و دفتر!
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم!
ای بزرگ پرچمدار آزادی!
فریاد! که مدعیان دروغ پرداز دین باوری و مذهب سالاری، دخترانت را به اسارت گرفته اند!
آه! که فرزندان آزادی خواه و ستم ناپذیرت را به خون نشانده اند، و اینک باد صبا بر پیکرهای خون رنگ و بر خاک افتاده ی آنان می وزد و آنان را می نوازد و بر آن نازنین لاله های پرپر شده ی بوستانت خاک
افشانی می نماید.
هان ای پدر! ای محمد! این حسین توست که سر سرفراز او را به جرم ذلت ناپذیری و آزادگی از پشت گردنش بریده و جامه هایش را به تاراج برده اند.
ای خدا! پدرم فدای آن بزرگوار باد که قرارگاه و خیمه هایش به تاراج رفت.
پدرم فدای آن انسان والایی باد که بافت خیمه هایش را گسستند و پایه های آن ها را شکستند.
پدرم فدای آن عزیزی باد که نه در سفر است تا امید باز آمدنش باشد، و نه مجروحی است که زخم های او مرهم و درمانی پذیرد.
پدرم فدای آن رادمردی باد که جان من فدای او باد.
پدرم فدای آن بزرگ اصلاحگری باد که با دلی آکنده از اندوه بر درد و رنج مردم و پایمال شدن مقررات خدا به شهادت رسید.
پدرم فدای آن پیشوای انسان دوستی باد که با لب تشنه سر بریده شد.
پدرم فدای آن عزیزی باد که قطره های خون از محاسن شریف اش می ریزد.
پدرم فدای آن آزادمردی باد که نیای گران قدر او پیام آور خدای آسمان هاست.
پدرم فدای آن عدالتخواه وصف ناپذیری باد که نواده های پیامبر هدایت و رستگاری است.
پدرم فدای آن انسان پراخلاصی باد که فرزند ستوده و برگزیده ی بارگاه خداست.
پدرم فدای چهره ی پرمعنویتی باد که فرزند خدیجه، آن بانوی پیشتاز و پیشگام راه آزادی و آزادگی است.
پدرم فدای همو باد که فرزند ارجمند علی مرتضی است.
پدرم فدای همو باد که نور چشم فاطمه ی زهرا علیهاالسلام است.
1) و بدین سان ناله ی جانسوز زینب و سخنان روشنگر و تکاندهنده اش، قلب های سخت و بدتر از سنگ را آب کرد، و اشک ها را جاری ساخت، و کوه های استوار و برافراشته را به لرذزه درآورد، و رفت تا پیک رهایی و ندای آزادی و آزادگی انسان را در جای جای گیتی بپراکند، و کوس رسوایی مذهب سالاری دروغین و هراس انگیز را ـ که در گذر زمان در زیر پوششی از تعبیرهای یک طرفه و سلطه جویانه از مفاهیم مذهبی، ارائه ی تفسیری دلخواه و توجیه گر اختناق از آیات و روایات، ابزار فریب و سرکوب ساختن دین خدا، و بهره جویی ابزاری از عواطف و احساسات مذهبی توده های در بند، به بدترین جنایت دست یازیده و از دین خدا کار بی دینی کشیده است ـ بر سر هر کوی و برزن به صدا درآورد.
2) در رواق چشم های اشکبار / ص 206.