سیمای درخشان خدیجه در آینه ی سخن و گستره ی دل بی کران و پرمعنویت پیامبر تماشایی است.
1. پس از گذشت مدت ها از رحلت جانسوز خدیجه علیهاالسلام، روزی در حضور پیامبر نام بلند آن بانوی بزرگ به میان آمد. آن حضرت با شنیدن نام پرخاطره ی او، سخت دستخوش اندوه از دست شدن آن یار بی همتا گردید! باران اشک از آسمان دیدگانش فرو بارید و آن گاه پرعاطفه و پراحساس، از عظمت و شهامت او و ایمان و اخلاص و فداکاری و والایی اش سخن به میان آورد و چنین فرمود: خدیجه! و چه کسی می داند خدیجه کیست؟!
یکی از همسران آن حضرت گفت: ای پیام آور خدا: چرا گریه؟ آن هم برای بانوی سالخورده ای که سال هاست جهان را بدرود گفته است؟ آیا انسان والایی چون شما باید برای او بگرید؟
پیامبر فرمود:
»صدقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم«(1)
او بانوی نواندیش و معنویت خواهی بود که وقتی شما مردم مرا در دعوت توحیدی و آزادی بخشم دروغ پرداز می انگاشتید، او راست گویی و درست
اندیشی ام را گواهی کرد، و آن گاه که شما در کفر و حق ناپذیری پای می فشردید، او به من و راه و رسم آسمانی ام ایمان آورد، و به لطف خدا برای من فرزندانی آورد… و خدا نسل و تبار مرا از او قرار داد.
2ـ حدیث نگاران آورده اند که آن حضرت هرگاه گوسفندی قربانی می نمود نخست بهره و سهم آشنایان و دوستان خدیجه علیهاالسلام را می فرستاد و خاطره ی جاودانه ی او را در دل های آنان زنده تر می ساخت(2)
3ـ هنگامی که هدیه ای برای آن حضرت می آوردند، آن را به دوستان خدیجه علیهاالسلام می فرستاد و می فرمود: دوستان او نیز برای من ارجمندند(3)
4ـ و نیز آورده اند که خدیجه علیهاالسلام همسایه ای داشت که بسیار به او می رسید و سفارش او را به پیامبر نیز نموده بود، و آن حضرت هنگامی که غذای خوب در خانه می یافت، به احترام سفارش آن یار باوفا و آزادمنش، بخشی از آن غذا را نیز برای او می فرستاد(4)
1) بحارالأنوار: 16 / 8؛ کشف الغمة: 2 / 72.
2) ریاحین الشریعة: 2 / 206؛ الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة: 211.
3) اسدالغابة: 5 / 438.
4) بحارالأنوار: 19 / 241 و 350؛ اسدالغابة: 5 / 226.