زمان مطالعه: < 1 دقیقه
»شفیق اصفهانی» ابوالقاسم جندقیان
نی همین بهر خدیجه دلغمین پیغمبر است
چشم زهرا نیز گریان در عزای مادر است
گفت احمد لحظه بسپردنش بر خاک گور
ای زمین گنجینه ام را این گرامی گوهر است
مکه شد یکپارچه شهر محن شهر ملال
سوگ اول بانوی اسلام بس درد آور است
رحلتش را مسلمین رخت سیه در بر کنید
اهل بیت مصطفی را زانوی غم در بر است
تا ابد نام خدیجه ثبت لوح سینه هاست
جا به دل کرد آنکه سر بر خط امر داور است
گرچه سر سوده به پای رفعتش باغ بهشت
حرمتش را قصر خاصی در کنار کوثر است
داد از کف ثروت دنیا و عقبی را خرید
در ره دین هر گذشت او جهاد اکبر است
جای دارد او «شفیق» از منزلت بالد به خویش
چونکه همراز نبی و همسر پیغمبر است