»فولادی» ـ حسین
نیست زنی در سخا به پای خدیجه
چشم فلک خیره بر عطای خدیجه
بنت خویلد که چرخ پیر عقیم است
تا که بزاید زنی به جای خدیجه
نقل محافل بود سخاوت حاتم
حاتم طائی بود گدای خدیجه
رفعت طبع و صفای باطن و قدرش
کس نشناسد مگر خدای خدیجه
ثروت و مالی که حد وصف نبودش
کرد نثار، این بود وفای خدیجه
یک زن و اینقدر جانفشانی و ایثار
چشم خرد خیره بر سخای خدیجه
اسوه ی شرم و حیا و عفت و تقوا
شرم فرو مانده در حیای خدیجه
مؤمنه ی اول است در صف اسلام
گشته خدا راضی از رضای خدیجه
مایه ی دلگرمی رسول امین شد
خدمت شایان و بی ریای خدیجه
در همه احوال در کنار نبی زیست
چون به خدا بود اتکای خدیجه
ریخت به پای محمد آنچه توان داشت
صدق و صفا بنگر و ولای خدیجه
خیر کثیرش عطا نمود خداوند
مهد ولایت شدی سرای خدیجه
همسر پیغمبر است و مادر زهرا
بس بود این شوکت از برای خدیجه
فاطمه کآمد جهان طفیل وجودش
داشت مگر مادری سوای خدیجه
گر که زنان در شب تولد زهرا
گوش ندادند بر ندای خدیجه
بهر مدد آمده ز روضه ی رضوان
آسیه و مریم آشنای خدیجه
بین ز کجا تا کجا رسید مقامش
شک نبی ریخت در عزای خدیجه
گشته جهان روشن از جمال منیرش
حور و پری عاشق لقای خدیجه
با همه امکان خود فدایی دین شد
زیبد اگر جان کنی فدای خدیجه
خامه ی «فولادی» است عاجز و طبعش
تا بکند مدحت و ثنای خدیجه