خدیجه از پیش مانند سایر مردم، محمد صلی الله علیه و آله عزیز قریش را به عنوان فردی امین و درستکار میشناخت. بر همین اساس از حضرتش دعوت کرد تا مسؤولیت یکی از کاروانهای تجارتی وی را بپذیرد، و شاید هم میخواست شخص مورد علاقه خود را به دقت بیازماید. به هر حال، محمد صلی الله علیه و آله مسؤولیت کاروان را پذیرفت. خدیجه هم غلام مورد اعتماد خود مَیسَرَه را همراه حضرتش نمود، تا هم کمک کارش باشد، و هم هنگام بازگشت گزارش سفر را از وی دریافت کند.
در بازگشت کاروان تجاری، آن چیزی که بیشتر از خیر و برکت و سود تجارت این سفر، به سرپرستی محمد صلی الله علیه و آله، نظر خدیجه را به خود جلب نمود، گزارش دل انگیز مَیسَره بود:
… در بین راه به صومعه راهبی رسیدیم. امین کاروان زیر سایه درختی که نزدیک صومعه بود قرار گرفت، راهب صومعه آمد و پرسید: این شخص چه کسی است که زیر این درخت آرمیده است؟
گفتم: مردی از قریش، از اهل حرم.
گفت: تا کنون جز پیامبران خدا کسی زیر این درخت قرار نگرفته است!!
خدیجه بسیار متعجب شد و تشنه شنیدن سخنان میسره، که وی اضافه کرد و گفت:
در بین راه هوا به شدت گرم بود، ناگهان دو فرشته را دیدم که آمدهاند و بر سر امیر کاروان سایه افکندهاند و او زیر سایه فرشتگان حرکت میکرد. (1)
این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا صلی الله علیه و آله آکنده نمود که بلافاصله خود را به عمو یا پسرعموی دانشمند خویش، وَرَقة بن نَوفـَل رسانید، و جریان را با وی در میان گذاشت.
ورقة بن نوفل گفت:
اگر این گزارش میسره درست باشد، محمد صلی الله علیه و آله همان پیامبری است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وی را در کتابها خوانده ام. (2)
1) سیره ابن هِشام، ج1، ص188.
2) همان، ج1، ص191.