»قیصر» اصفهانی ـ سید محمد حسن صفوی پور
خدیجه سرور نسوان عالم
خدیجه افتخار نسل آدم
خدیجه همسر پاک پیمبر
خدیجه مادر زهرا اطهر
فراست آیت کبرایی اوست
سخاوت مظهر والایی اوست
زنی چون او سراپا عشق مطلق
بود زینت فزای مهبط حق
به جز این زن کدامین زن تواند
که پا در خانه احمد رساند
بود او اولین بانوی اسلام
که اسلام محمد کرد اعلام
به اسلام و به دین حق گرائید
به خاک پای احمد جبهه سائید
زنی با این وقار و عز و تمکین
بود شایسته ی صد گونه تحسین
چنین بانوی فرخ فال امجد
که بر نسوان عالم شد سرآمد
ز یمن طالع بخت خداداد
خداخواهی به یاد احمد افتاد
دلش روشن ز نور احمدی شد
چو شد هم سوی احمد سرمدی شد
به فرقش ظل احمد سایه افکند
اساس همسری را پایه افکند
از آن روزی که شد همسوی خاتم
شگفتی آفرید آن زن به عالم
چو احمد تاج کرمنا به سر زد
دو دست از روی همت بر کمر زد
که گردد رهنمای ملک هستی
رهاند آدمیت را ز پستی
خدیجه با تمام سعی و قدرت
پی تحکیم بنیاد نبوت
برون دست خدایی ز آستین کرد
به پای جان حمایت از امین کرد
در آن ظلمت سرای وحشت آور
جدا یکدم نگردید از پیمبر
نهاد او هستی خود را به امید
بدست میر مشعل دار توحید
صفا بخشید بیت مصطفی را
که تا یاری کند دین خدا را
نهاد از لطف حق پا در حریمش
حمایت کرد از در یتیمش
زدین حق بنای محکمی ساخت
به کاخ کفر کیشان لرزه انداخت
بد این اعجاز حی حق تعالی
که این زن گردد از اندیشه والا
به سامان پیمبر مادری کرد
به مهد مهر زهرا پروری کرد
از آن مادر چنین دختر سرآورد
که سر از خانه ی حیدر برآورد
به تاریخ حیاتش ثبت گردید
که در شعب ابوطالب چها دید
شد از سوء مقال دوستانش
پر از خار ملامت بوستانش
ز خویشان و اقارب طرد گردید
ز نا مردم دلش پر درد گردید
نشد آزرده خاطر زین مصائب
که خود این درد و غم را بود طالب
چو او از روی دنیا چشم پوشید
نبی را اشک غم از دیده جوشید
غمش در بیت احمد آتش افروخت
ز داغش قلب زهرای حزین سوخت
ز حق خواهم که این فرزانه مادر
کند از ما شفاعت روز محشر
بود مهرش عجین با تار و پودم
اگر این چامه در وصفش سرودم
اگر که طبع «قیصر» پر ز شور است
به خود بالد که استادش سرور است