زمان مطالعه: < 1 دقیقه
امیری
الا ای مظهر ایمان و ایثار
وفا را معنی و مفهوم و معیار
شرف زیبنده دامان پاکت
عیان حق از جبین تابناکت
کرامت سائل درگاه جودت
بزرگی شد سرشته با وجودت
تمام هستی ات وقف خدا بود
کجا یکدم خدا از تو جدا بود
تو بستی با خدای خویش پیمان
که باشی یار احمد از دل و جان
وفا کردی به عهد خویش نیکو
به راه حق ز دل بودی تو ره پو
خدیجه یاور و یار پیمبر
خدیجه مادر زهرای اطهر
چه سختی ها کشیدی در ره دین
چها کردند خویشان با تو از کین
اگرچه رشته ی الفت گسستند
اگرچه قلب پاکت راشکستند
ولی هرگز نکردی تو شکایت
نگفتی با پیمبر زین حکایت
تنت فرسوده از رنج و الم شد
قدت در زیر بار غصه خم شد
دم آخر چه گفتی با پیمبر
به هنگام وداع آن فلک فر
یقین گفتی که زهرایم غریب است
در این دنیا پس از من غم نصیب است
بگفتی دخترم مادر ندارد
بجز تو سایه ای بر سر ندارد
»امیری» قصه کوته کن خدا را
مسوزان ز آتش غم جان ما را