هنگامی که ایمان در دل ها ریشه بدواند و به مرحله ی یقین برسد، آرامشی وجود انسان را دربر می گیرد که رخدادها و حوادث هیچ تأثیری بر روی آن ندارد، هرچند که شدت این سختی ها به قدری جانکاه باشد که وجدان و احساس آدمی را برانگیزاند. بر این اساس زمانی که سیاهی ها بر زندگی چیره می شوند، ایمان پایدار موجب آرامش قلب زخم خورده می گردد. خداوند حالت مادر موسی را در لحظه ای که کودکش را به رود نیل می اندازد، شرح می دهد و یادآوری می کند که به آن مادر قوت قلب بخشیده تا مؤمنی بردبار باشد و به وعده ای که خداوند به او داده اطمینان داشته باشد: و أصبح فؤاد أم موسی فارغاً أن کادت لتبدی به لو لآ أن ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین- (1) «و دل مادر موسی [از امید و صبر] تهی شد. به یقین نزدیک بود که آن[حکایت] را- اگر دلش را استوار نمی ساختیم تا از باوردارندگان باشد- آشکار سازد.»
همچنین خداوند در سوره ی فتح درباره ی صلح حدیبیه چندین مرتبه بیان می کنند که چه چیزی باعث به وجود آمدن پایداری و بیش تر شدن ایمان و یقین در برابر مشکلات می گردد.
در آیه ی چهارم خداوند می فرمایند: هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا إیماناً مع ایمانهم… – «اوست کسی که در دل مومنان آرامش نازل کرد تا ایمانی با ایمان[پیشین] آنان افزوده شود.
در آیه ی هجدهم خداوند بیان می کنند که هنگامی که از راستی ایمان، در قلب بنده ه اش آگاه شود آرامش را به او ارزانی می دارد و خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینة علیهم و أثابهم فتحاً قریباً- «به راستی خداوند از مؤمنان هنگامی که زیر درخت با تو بیعت می کردند خشنود شد، و معلوم داشت که در دل هایشان چیست، در نتیجه بر آنان آرامش فرود آورد و فتحی نزدیک را به آنان پاداش داد.»
اکنون آیه ی 26 همی سوره را با هم می خوانیم که نشان می دهد خداوند چگونه به بندگان مؤمنش در هنگام روبه رو شدن با دشمنانشان، به وسیله ی فرو فرستادن آرامش و اطمینان کمک می کند و اندیشه ی آنها را پایدار می سازد تا سخنی که موجب ناخشنودی خداوند می شود بر زبان جاری نکنند، چرا که این بندگان به سبب ایمان و یقینشان سزاوار این رحمت خداوندی اند: إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فأنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و ألزمهم کلمة التقوی و کانوا أحق بها و أهلها و کان الله بکل شیء علیما- «آنگاه که کافران در دل های خود حمیت- همان حمیت جاهلیت- درآوردند. آنگاه خداوند آرامش خود را بر رسولش و [نیز] بر مومنان نازل کرد و آنان را به کلمه ی تقوی ملزم ساخت و به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست.»
آیه ها و نمونه های فراوانی برای این موضوع وجود دارد، مانند آیه هایی که درباره ی جنگ بدر و خندق و حنین نازل شده است. همچنین می توانیم رابطه ی بسیار روشنی بین ایمان و پایداری و بین کفر و دورویی و ناشکیبایی بیابیم. خداوند شرح داده اند که کافران دل نگران و پریشان هستند و درباره ی یهودیان بنی نضیر
فرموده است: فأتاهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بأیدیهم و أیدی المؤمنین فأعتبروا یا اولی الأبصار(2)
»پس [کیفر] خداوند از آن جا به سراغشان آمد که گمان نمی بردند و در دل هایشان هراس افکند. خانه هایشان را با دستان خود و دستان مومنان ویران می ساختند. پس ای دیده وران پند بگیرید.»
و در مورد قبیله ی بنی قریظه می فرماید: و أنزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب… (3) «و کسانی از اهل کتاب را که از آنان پشتیانی کرده بودند از قلعه هایشان فرود آورد و در دل هایشان وحشت انداخت.» و در همین سوره خداوند از منافقین و بی ثباتی آنها در برابر سختی ها سخن گفته اند: و إذ یقول المنافقون والذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله إلا غروراً (4) «و چون منافقان و بیماردلان می گفتند: خداوند و رسولش جز از روی فریب به ما وعده نداده اند.» و در بیان فروپاشی آنها، خداوند می فرماید: فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون الیک تدور أعینهم کالذی یغشی علیه من الموت فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد أشحةً علی الخیر اولئک لم یؤمنوا فأحبط الله أعمالهم -(5) «پس چون ترس [در میان] آید، آنان را بینی که
به تو می نگرند، در حالی که چشم هایشان مانند کسی می گردد که از [سختی] مرگ بیهوشش کرده باشند. پس چون ترس از میان برود، بخل ورزان بر مال با زبان های تیز بر شما زبان درازی کنند. اینانند که ایمان نیاورده اند و خداوند اعمالشان را تباه می گرداند.»
و در سوره ی توبه ماهیت درونی آنها را این گونه توصیف می کنند:
إنما یستئذنک الذین لا یؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون (6) «فقط آنان از تو اجازه می خواهند که به خداوند و روز قیامت ایمان نمی آورند و دل هایشان شک آورده است، پس آنان در شک خود سرگردان می شوند.»
مطالبی که در این جا یاد کردیم- از نازل شدن آرامش بر دل های اهل ایمان به میزان باورشان، تا هجوم بی ثباتی بر دل های کافران و منافقان- می تواند به مقتضای این آیه های قرآنی برای ما معیاری باشد که با آن سطح ایمان و یقینمان را بسنجیم.
اگر ما از این معیار، برای سنجش مواضع مادر راستگویان، خدیجه بنت خویلد، استفاده کنیم، حقیقت موضوع را درمی یابیم و از این بانو که اولین زن مسلمان بردبار و بانوی زنان جهان است، تصویر درستی خواهیم دید.
زمانی که به رویداد مهم و دلخراش درگذشت قاسم و یا طاهر بر اساس اختلافی که روایت ها در این باره دارند، توجه می کنیم- در این جا ما به حادثه توجه داریم نه به کسی که فوت کرده- می بینیم که «سهیلی» در کتاب «روض الأنف» نقل می کند که(7): «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از بعثت روزی به نزد خدیجه آمد و خدیجه در حال گریه کردن بود؛ خدیجه گفت: ای رسول الله، باقی مانده ی شیر
قاسم فرو ریخت، ای کاش زنده بود و دوره ی شیرخوارگی اش را کامل می کرد؛ پیامبر فرمود: او در بهشت دایه ای دارد که دوره ی شیرخوارگی اش را کامل می کند، خدیجه گفت: اگر این موضوع را می دانستم مرگ او برای من آسان تر می شد؛ آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اگر بخواهی، صدای او را از بهشت به گوش تو می رسانم، خدیجه پاسخ داد: «من به خدا و پیامبرش ایمان دارم.»
بوی خوش یقین ایمانی چه شگفت انگیز وجود این مادر داغ دیده را پر کرده است! او پس از فرو ریختن شیری که با آن به کودکش شیر می داده، بی تابی می کند و از روی مهر، اندوه و شوقی که به آن کودک شیرخواره دارد به گریه می افتد، کودکی که مرگ بین او و مادرش جدایی افکند، ولی با این وجود زمانی که رسول الله به خدیجه پیشنهاد می کند تا صدای کودک را به گوش او برساند، اندوه اشتیاق و دلبستگی ای که اشک او را جاری ساخته بود، این توان را ندارد که بر قدرت یقین و ایمان راستین او چیره شود؛ بنابراین از شنیدن صدای کودکش خودداری می کند و به جای آن باورش را نسبت به مژده ی همسرش افزایش می دهد و مرتبه ی یقینش را بالاتر می برد.
به جز خدیجه بزرگوار، هر مادر دیگری که این پیشنهاد را می شنید، برای یافتن حقیقت عجله می کرد و خواستار این می شد که صدای آن کودک رخت بربسته را که هیچ گاه به دنیا بازنمی گردد، بشنود و تا آن جایی که در توان داشت بر انجام این کار پافشاری می کرد. ولی خدیجه نه اندوهگین شد و نه خواهش و پافشاری کرد، چرا که آرامش ایمان پایدار بر مهر شدید مادرانه چیره شده بود.
ایمان خدیجه پیش از زبانش از آسایش مومنی سخن می گوید که به پیام های آسمانی اطمینان دارد و هیچ تردیدی با باور او آمیخته نیست تا خواستار دلیل و برهانی باشد و یا این که بخواهد این مسأله غیبی را با چشم سر ببیند. این ایمان راستین یک بانوی مسلمانی است که به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اطمینان دارد.
از این نمونه و نمونه های فراوان دیگری که وجود دارند تأثیر و بازتاب باور صادقانه را در نفس حقیقت خواه شناختیم. و دریافتیم که وجود تکامل یافته چون در یقین کامل ذوب شود به او کمالی می بخشد که آدمی با آن آشنایی ندارد، چرا که این موضوع تکرار شدنی نیست؛ نمونه ای است که خرد و اندیشه از درک آن فرو می ماند، زیرا فراتر از فکر و خیال است. او بانویی است که محبت خدا و رسولش در وجود او نفوذ یافته است، پس پاک و روشن و آزاد گشته است، و با آن اوج گرفته تا جایی که از بانوان سرور جهان و محبوب بهترین سرور آغاز تا پایان جهان گردیده است. خدیجه بزرگوار به دسیسه های شیطانی «ام جمیل» آن زن هیزم کش، و شوهر کینه توزش، ابولهب توجهی نداشت؛ روزی که آنها پسرانشان، عتبه و عتیبه را قسم دادند تا دختران خدیجه، رقیه و ام کلثوم را طلاق دهند تا با این کار به او آسیب برسانند و ناراحتش کنند و نیز نسبت به رسالت همسرش گستاخی و بی احترامی کرده باشند؛ می بینیم که این بانوی گرامی از این مسأله به هیچ وجه ناراحت نشد. ما می دانیم که هیچ چیزی برای یک مادر دردناک تر از طلاق دخترانش نیست و هر مادری سعی می کند به هر روشی که می تواند مانع این حادثه شود و زمانی که برای یکی از دخترانش این اتفاق رخ می دهد بسیار بی تابی می کند، حال چه رسد به این که به یک باره دو دخترش بدون هیچ گناهی طلاق داده شوند. فقط در یک حالت این اندوه و نگرانی به وجود نمی آید و آن هم زمانی است که پدر آن دو دختر، پیامبری باشد که مردم را به سوی خداوند فرا می خواند، و مادر آنها بانویی پاکدامن و باایمان باشد که از دین خداوند پشتیبانی می کند و به همسر محبوبش که خداوند او را برگزیده است یاری می رساند.
خدیجه ناراحت نشد و کسی را سرزنش نکرد، بر راه حق پایداری کرد و دختران گرامی اش را دلداری داد. به سبب مشکلاتی که در راه خداوند بری او و دخترانش به وجود آمده بود ناامید نشد و ضعف و سستی به خود راه نداد. برای او و وجدان پاکش تنها این نکته کافی است که خداوند را خشنود گردانید،
به خداوند ایمان آورد و به دستور خداوند در برابر سختی هایی صبر کرد که برای او و افرادی که دوستشان داشت، پیش آمد. بنابراین خدیجه از چنان جایگاهی در نزد الله و در قلب رسول الله بهره مند شد که هیچ زن دیگری به این جایگاه نرسیده است.
1) قصص: 10.
2) حشر: 2.
3) احزاب: 26.
4) احزاب: 12.
5) احزاب: 19.
6) توبه 45.
7) الروض الأنف ج 1 ص 123-124.