»بی ریا» اصفهانی ـ رضا رضایی
خدیجه مادر زهرا بهین بانوی اعظم
میان اهل مکه بوده بس عالی و افخم
چو بشنید از لبان کاهن آن اسرار مکنون
برای همسری مصطفی شد او مصمم
کلام کاهن آندم بوده در توصیف احمد
که آخر می شود پیغمبر این مرد معظم
ز جان شد طالب فضل و کمال او خدیجه
پذیرا شد وجودش را به نیکویی در آندم
در اول شد ز نیکان و فداکاران دینی
چو او شد همسر والامقام و یار خاتم
نخستین کس که بر دین مبین آورده ایمان
خدیجه بوده با آن حشمت و مالش به عالم
ز فر و جاه و نام و مال و شوکت آن زمانه
گدای درگهش بوده دو صد خاقان و حاتم
به دنیا او حمایت کرده از دین و پیمبر
براهش داده از جان آخرین دینار و درهم
اگر این زن نبود و مال انبوهش به گیتی
نمی شد پایه های دین چنین برجا و محکم
همین زن پرورانده دختری را زیب دامن
که باشد تا ابد فخر جهان و دین و آدم
در این عالم اگر احمد بود جد امامان
بود بانو خدیجه جده ی آنان مسلم
به نیکویی شد او فخر جهان و فخر اسلام
امامان را به حق باشد هم او هم راز و همدم
اگر این زن نبود و فکر والای محمد
نمی شد بین دینها دین اسلامی مقدم
ولی از مردم مکه ستمهایی بر او شد
تحمل کرد و ابرویش نشد یک لحظه هم خم
زمان وضع حمل فاطمه آن در یکتا
مصیبتها کشید از دست انسانهای نافهم
در آن شعب ابوطالب به همراه پیمبر
شد او محصور و زندانی به صد افسوس و صد غم
دم وقت وفاتش کرد با زهرا وصیت
که ای دختر پدر را بوده ام دلسوز و همدم
بگو بر او به پاس این محبتها که کردم
بپوشاند عبای وقت وحیش را به جسمم
در آن اثنا صدای جبرئیل آمد بر احمد
که آوردم ز حق بهرش سلامی و کفن هم
پیمبر هم کفن پیچید بر او هم عبایش
شد از این ماتم عظما جهان در سوگ و ماتم
تو گفتی «بی ریا» گر از مقام و منصب او
ادا هرگز نگردد حق او اینها بود کم