جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تقدیم به بانوی بطحا حضرت خدیجه کبری

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آرام و صبور

چون نافله نیمه شبان

و دوگانه صبحگاهان

صحن کوچک خانه را

که به بزرگی تمام وسعت هستی است

و سنگفرش آسمانی حیاط را

که خشت خشتش

از بهشت بود

در نبض نیایش

می تپید

و نگاه ملتمس او

جرعه جرعه

دیوارهای گلین را

که از جنس لاهوت

و اطاق ساده بی رنگ را

که بستر ملکوت

و یکی دو کوزه سفالین ساده

پر از جبروت

و یکی دو بوریا

که بند بند آن

صفحه نیایش فرشتگانست

و تمام ساده زیستن را

نه یکبار

نه دوبار

که صدها بار

در می نوردید

زمان در نگاهش

پل بود

و براق برق رسید

تا او را برساند

به آن لحظه موعود

که تمام جغرافیای تاریخ را

رجیب دارد

همانکه بر رف آسمان

شکوه می نشاند

و می سراید

تام عرش را

و نرده می سازد

کرسی را برای عروج

و نه چرخ را

در فروزش ناب

مشبک می کند

تا به نمایش گذارد

همایش بعثت را

و احرام بندد

مناسک عشق را

و چون سطل زباله

به بیرون خانه بگذارد

لات و هبل و عزی را

و آن لحظه را

نسبتی است شگرف

تنها با آنسوئیها

که نه

با تمام آفرینش

و به ناگاه

خلق می شود

آن لحظه

با طنین گامهای استوار

و با قدمهای بهنگام

و با خرامیدنی پرترنم مردی

از سلاله غیب الغیوب

از تبار تابناک کنت کنزا مخفیا

و از نسل نامدار فاحببت ان اعرف

که یک کاسه نوشیده است

قاب قوسین او ادنی را

و او

پیچیده در گلیم نبوت

آرمیده در ردای رسالت

پوشیده در قبال سبز قیام

که از گونه های عرقناکش

می چکد تب

تب تمام کوره های خورشید فروز

تا تمام آسمانیان

آنرا به تبرک عفاف

بنوشتند

و تمام زمینیان

چون سبدی گل

آنرا به توسل تعظیم

دست به دست ببرند

و بانوی بطحا

می طپد

بیتاب

تا آن حبیب همیشه خدا

سوار بر دوش لحظه ها

از در درآید

و تمام تمنا می شود

دعوتش را

تا اولین زنی باشد

که آن پیک خجسته را

و پیام پیامبرش را

لبیک گفته باشد.