هنگامی که در تاریخ و روایات رسیده در مورد بانوی خردمند حجاز، به پژوهش می پردازیم، به این حقیقت می رسیم که افزون بر نیاکان گران قدر و پدر و مادرش، دیگر نزدیکان و اطرافیان او نیز بیشتر چهره های دانش و خرد، درایت و شهامت و صاحب ابتکار و مدیریت در جامعه و روزگار خویش بودند.
او برادرزاده ای به نام «حکیم» داشت که از سویی سرآمد ثروتمندان و نامداران عرب بود، و از دگر سو، با وجود آن ثروت بسیار و نفوذ و اعتبار فراوان و مدیریت قوی، نه تنها بسان دیگران به تباهی (1) و بیداد
نغلتیده بود، که در شاه راه کمال و درستی گام می سپرد و در اندیشه ی حق و عدالت، دین و آیین درست راه و رسم رشد دهنده، همواره در تکاپو و تلاش و دیدار با کشیش ها و علمای یهود و نصارا و دانشمندان و آگاهان از برنامه ها و کتاب های آسمانی بود.
او مردی خردمند و خردورز و صاحب نظر و خود ساخته ی روزگار خویش بود و در بخشش به محرومان و دستگیری از افتادگان از چهره های کم نظیر به شمار می رفت.
او در بینش و درایت به گونه ای شهرت داشت که در پانزده سالگی به عضویت «دارالندوة«، یا مجلس مشورتی «قریش» ـ که از شرایط آن، همراه داشتن عمر و تجربه و اعتبار چهل ساله بود ـ پذیرفته شد و این رشد فکری و تدبیر نیرومندش برای او، حسادت ورزان و بدخواهان
بسیاری برانگیخته بود که ابوجهل و ابوسفیان از آن جمله بودند.
او هوشمندی و مدیریت خویش را در داد و ستد و تجارت هزینه می کرد و کاروان های بازرگانی او همواره میان شام و حجاز و شهرهای شبه جزیره عربستان و ایران در رفت و آمد بود، و از این راه، درآمدی سرشار به حساب او سرازیر می شد، اما او به جای گنجینه ساختن و انحصار امکانات و مستی ثروت، جز بخشی از آن درآمد هنگفت، همه را در راه محرومان و پذیرایی از میهمانان هزینه می کرد، و به همین دلیل هم دل های بسیاری در جهان عرب در گرو مهر او بود.
آری، برادرزاده ی «خدیجه» چنین انسان خود ساخته و برجسته ای بود و به آن دخت اندیشه و کمال علاقه و مهر بسیاری داشت، و در تربیت و رشد او از هیچ روشنگری و خیرخواهی فروگذار نبود، و تاریخ نشانگر آن است که یکی از چهره هایی که خدیجه علیهاالسلام در زندگی خویش، از آن بسیار اثر گرفته و روش و منش و مدیریت را از او اقتباس کرده بود، همین برادرزاده ی خردمند و تدبیرگر و درست اندیشش «حکیم» بود.
1) قرآن ثروت و قدرت بادآورده و نظارت ناپذیر را فساد انگیز و مایه ی تباهی می نگرد و می فرمایند:»و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الأرض و لکن ینزل بقدر ما یشاء إنه بعباده خبیر بصیر.» و اگر خدا روزی را برای بندگانش گسترده سازد، بی گمان در زمین، سر به ستم برمی دارند؛ اما او آن چه را بخواهد و مصلحت بداند به اندازه ای مقرر فرو می فرستد؛ بی تردید او به بندگانش آگاه و بیناست. شوری / 27.و نیز نشانگر آن است که نه تنها قدرت و ثروت گسترده و بی مهار انسان را به طغیانگری و تجاوزکاری می کشد، بلکه حتی احساس و پندار بی نیازی نیز او را مست و مغرور ساخته و به تباهی و استبداد می غلطاند؛»کلا إن الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی.» علق / 6 ـ 7.نه، هرگز انسان، حق شناس و سپاسگزار نعمت های خدا نیست، بلکه سرکشی می کند و با تجاوزکاری و گذشتن از مرز مقررات، در برابر پروردگارش تکبر می ورزد، و این طغیانگری آن گاه از او دیده می شود که خود را در برابر خدا بی نیاز می پندارد.از شایسته ترین شاگرد قرآن، امیرمؤمنان آورده اند که می فرماید: «ینبغی للعاقل ان یحترس من سکر المال، و سکر القدرة، و سکر العلم، و سکر المدح، و سکر الشباب، فإنش لکل ذلک ریاحاً خبثةً، تسلب العقل و تستخف الوقار؛» الحیات / ج 1 / ص 159.انسان خردمند و خردورز کسی است که خود و جامعه اش را از انواع مستی ها و آفت های مرگبار حراست کند، چه که این مستی ها و پستی ها، عقل را تباه و انسان را به خفت و خواری می کشند. این مستی ها و پستی ها بسیارند از آن جمله: مستی قدرت و ریاست، مستی مال و ثروت،مستی آوازه بلند و شهرت،مستی تعریف ها و تمجیدها و مدح و ستایش ها،مستی تملق ها، چاپلوسی ها، گزافه گویی ها، غلوها و بت سازی ها،مستی جوانی و زیبایی و طراوت و شادابی،مستی علم و دانش،مستی غفلت و غرور،مستی جوانی،مستی پیروزی بر حریف و رقیب. و دین و خرد و تجربه و تاریخ نشانگر آن است که بهترین راه حراست خود و جامعه از این آفت ها و داشتن سلامت عقل و روان، آن است که در جامعه کانون های قدرت و ثروت و امکانات با تدابیری درست و آزادمنشانه مشارکت خواه و نظارت طلب و محاسبه جو و نقد پذیر و در برابر چشم و دسترس مردم قرار داشته باشند و شفاف عمل کنند و از انحصار و نهانکاری به هر نام و عنوان و توجیه و تفسیری بپرهیزند.