جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بانوی پربرکت یا «مبارک»

زمان مطالعه: 3 دقیقه

از دیگر لقب های آن بانوی پروا و ایمان، لقب ارجمند «مبارکه«، به مفهوم بانوی «پربرکت» است.

واژه ی «برکت» را «تاج العروس» به مفهوم بالندگی و نیک بختی و افزایش معنا کرده است (1)

»لسان العرب» به معنی رشد و فزونی گرفته، و از «زجاج» آورده است که «مبارک» آن چیزی است که سرچشمه ی خیر فراوان می گردد و از آن، خیر و برکت بسیاری پدید می آید (2)

»مفردات» آن را به مفهوم سرچشمه و جایی معنا کرده است که خیر و رحمت به گونه ای از آن جا می جوشد و جریان می یابد، که نه می توان از آن جلوگیری کرد و آن را محدود ساخت، و نه می توان شمارش و اندازه گیری نمود (3)

با این بیان هرچیزی که فراوانی و افزایش و زیادی محسوسی در آن دیده شود، «مبارک» است و در آن خیر و برکت وجود دارد.

مرحوم محدث قمی آورده است که: حضرت خدیجه از چنان موقعیت پرفرازی در بارگاه خدا و افکار عمومی بهره ور بود که پیش از ولادت، در پیامی به حضرت مسیح از سوی خدا، «مبارکه» و همدم مریم پاک، مام ارجمند مسیح در بهشت خوانده شد؛ چرا که در انجیل به هنگام ترسیم نشانه ها و ویژگی های پیامبر آزادی و عدالت آمده است که: نسل

آن حضرت از بانویی بزرگ و پربرکت خواهد بود؛

»نسله من مبارکة، و هی ضرة أمک فی الجنة.» (4)

نسل آخرین پیام آور خدا از «مبارکه«، یا بانوی پربرکت است؛ همو که مدم و همشوی مادرت مریم علیهاالسلام در بهشت پرطراوت و زیبای خدا خواهد بود.

از «عبدالله بن سلیمان» ـ که با تورات و انجیل آشنا بود، و با عالمان مذهب موسی و مسیح، دوستی و نشست و برخاست داشت ـ آورده اند که: ما در نویدها و بشارت های انجیل و بیان و وصف و نشانه های آخرین پیامبر خدا چنین خوانده ایم که خدا خطاب به مسیح فرمود: آن حضرت در زندگی خویش، همسرانی بر خواهد گزید، با این وصف نسل او در شمار، زیاد نخواهد بود. نسل ماندگار و بلند آوازه ی او از زن با برکت و مبارکه ای است که در بهشت پرطراوت خدا دارای سرایی است که نه، در آن رنج و دردی خواهد بود و نه گرفتاری و ناخوشایندی (5)

و نیز عموی خدیجه علیهاالسلام، «ورقة بن نوفل» ـ که از عالمان نامدار مذهب مسیح بود ـ در گفت و گو با آن دخت نواندیش و خداجو، به آگاهی اش رساند که از کتاب های آسمانی چنین دریافت می گردد که خدا پس از مسیح و پیام آسمانی اش به وسیله ی او، پیام آور دیگری را به سوی مردم فرمان بعثت می دهد که در کودکی نعمت وجود و سایه ی پدر را از دست می دهد، اما در پرتو مهر و تدبیر خدا به گونه ای تربیت می شود

که راستگو و امانتدار و شجاع و پرمعنویت و تاریخ ساز خواهد شد، آن گاه بانوی بزرگی از «قریش» با او پیمان زندگی مشترک می بندد و در راه ارشاد و نجات جامعه، با آن انسان والا و فرصت ساز همکار و همراه شده و شجاعت و فداکاری ایثارگرانه ای در یاری او خواهد داشت (6)

از همه ی اینها برتر و والاتر این که، علی علیه السلام او را با عنوان و نشان «مبارکه» می خواند و در بیان نقش ممتاز آن بانوی خرد و کمال در راه پیشرفت نهضت توحید گرایانه و آزادی خواهانه ی پیامبر، در سوگ جان سوز او چنین می سراید:

اعینی جودا بارک الله فیکما

علی هالکین لاتری لهما مثلاً

علی سید البطحاء وابن رئیسها

و سیدة النسوان اول من صلی

مهذبة قد طیب الله خیمها

مبارکة والله ساق لها الفضلا… (7)

هان ای دو چشم من باران اشک از آسمان دیدگانم فروبارید، خدا این گریه و این باراین اشک را در سوگ دو یار فداکار اسلام و قرآن و دو پشتیبان بی همانند پیامبر آزادی و عدالت بر شما مبارک سازد؛ چرا که آن دو به راستی انسان های بی نظیری بودند.

هان ای دو چشم من! در سوگ غمبار سالار حجاز و فرزند سالار

مکه، جناب ابوطالب و در رحلت جانسوز سالار زنان ـ که نخستین بانوی توحیدگرا و پیشتازترین زن در راه آزادی و معنویت بود، و با پیامبر نماز می گزارد و به نیایش می نشست ـ باران اشک فرو بارید.

بر همان بانوی خود ساخته و پاک روش و پاک منشی که خدا خیمه و سرای او و گرداگردش را پاک و پاکیزه ساخته است. بانوی پربرکتی که خدا او را به خاطر نواندیشی و شایسته کرداریش به شاهراه فضیلت ها و والایی ها راه نموده است.

دریغ و درد که اینک در سوگ رحلت جانسوز آن دو انسان والا و بشر دوست، گرفتار آمدم و به غم فراق آنان دچار شدم. آه که رحلت جانسوز آن ها روز و شب مرا تیره و تار ساخته است.

این دو یار راستین و شجاع پیامبر، دین و آیین آسمانی و نجات بخش او را شهامتمندانه یاری کردند، و با شجاعتی تحسین برانگیز با همه ی وجود و اعتبار و توان و امکانات خویش با حق ستیزان و بیدادگران و تاریک اندیشان مبارزه نمودند.


1) تاج العروس / واژه ی «برک«.

2) لسان العرب / واژه ی «برک«.

3) مفردات راغب / ص 42 واژه ی «برک«.

4) کحل البصر / چاپ بیروت / ص 70؛ بحار / ج 21 / ص 352.

5) بحار / ج 43 / ص 22.

6) بحار / ج 18 / ص 228.

7) مناقب آل ابی طالب / ج 4 / ص 70؛ بحار / ج 44 / ص 193.