جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آیا دو همسر عثمان‏، واقعاً دختران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و خدیجه علیهَاالسّلام بودند؟!

زمان مطالعه: 3 دقیقه

این امر را نیز در چند بخش مورد بررسی قرار می‌دهیم:

الف. روایت مَقدِسى از سعید بن ابى عروه از قََتاده دلالت دارد که دو همسر عثمان، دختر پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ نبودند. او می‌‏گوید:

خدیجه در دوره جاهلى (پیش از بعثت)، عبد مناف را براى رسول خدا صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ به دنیا آورد و در اسلام دو پسر و چهار دختر: قاسم که به همین بابت کنیه رسول خدا صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ ابو القاسم بود؛ قاسم زنده بود تا این که به راه افتاد، سپس مُرد؛ دیگرى عبداللّه که در کوچکى مُرد؛ ام کلثوم، زینب، رقیه و فاطمه. (1)

قسطلانى می‌گوید:

گفته‏اند: پیش از بعثت پسرى داشت که عبد مناف نامیده شد. بنابراین فرزندان او دوازده نفر می‌شوند. همه آنان جز همین پسر پس از بعثت به دنیا آمدند. (2)

برخى نیز تأکید کرده‌‏اند که با سند صحیح نزدشان ثابت شده که رقیه کوچک‌‏ترین فرزندان پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ حتّى از حضرت فاطمه علیهَاالسّلام بود. (3) به این توضیح که ما می‌دانیم حضرت فاطمه علیهاالسلام در سال پنجم بعثت متولد شده‌اند؛ پس اگر این روایت صحیح باشد که رقیّه از حضرت فاطمه علیهاالسلام کوچکتر بوده و دیرتر متولد شده باشد، چگونه ممکن است که رقیّه در طی چند سال باقیمانده تا هجرت، که دوران کودکی وی بوده، با عثمان ازدواج کرده و بچه دار هم شده باشد؟!

حال چگونه می‌توانیم سخن کسانى را تأیید کنیم که می‌گویند:

رقیه و زینب در جاهلیت با فرزندان ابو لهب ازدواج کردند و پس از ظهور اسلام، از آنها جدا شدند؟! مَقدِسى می‌گوید:

رسول خدا صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ رقیه را به همسرى عثمان درآورد. رقیه در دو هجرت همراه عثمان بود و در هجرت نخست، جنینى را در حالی که در کشتى سوار بود، سقط کرد. (4)

آرى؛ چگونه می‌‏توانیم این سخن را تأیید کنیم، در حالى که می‌‏دانیم: هجرت نخست به حبشه در سال پنجم بعثت بود. حال چگونه رقیه پیش از بعثت با پسر ابو لهب ازدواج کرد؛ سپس از او جدا شد و با عثمان ازدواج کرد و پیش از هجرت به حبشه از او باردار شد، در حالى که خودش پس از بعثت متولد شده بود؟! واقعاً عجیب و نامعقول است!!

ب. مطابق برخى روایات، پس از آن که سوره » تَبَّت یدا أَبِی لَهَبٍ » نازل شد، ابو لهب به پسرانش دستور داد که رقیه و ام کلثوم را طلاق دهند. (5)

از سوى دیگر می‌گویند:

این سوره به هنگام محاصره مسلمانان در شعب ابى طالب نازل شد.(6) محاصره مسلمانان پس از هجرتِ نخست به حبشه بود.

ج. روایت شده که خدیجه، عبد اللّه را براى رسول خدا صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ به دنیا آورد. سپس مدتى فرزند نیاورد. روزى رسول خدا صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ با مردى سخن می‌گفت و عاص بن وائل به او می‌نگریست. در این هنگام مردى که از آنجا می‌‏گذشت، درباره پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ از عاص سؤال کرد. عاص گفت:

او ابتر (یعنى بی دنباله) است. پس این آیه نازل شد که:

» إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبتَرُ «. (7)

از ظاهر روایت به دست مى‏آید که عبد اللّه متولد شد، فرزند دیگرى براى پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ متولد نشده بود یا همه درگذشته بودند، چنان که اصلاً پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ فرزندى نداشت. در حالى که پیش از تولد فاطمه علیهَا السّلام ، رقیه در خانه عثمان بود.

بنابراین عاص نمی‌‏توانست پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ را ابتر- بی دنباله و بی نسل- توصیف کند، مگر این که گفته شود: مردم عرب به دختران اهمیت نمی‌دادند، بلکه از نظر آنان، فقط پسران فرزند به حساب مى‏آمدند. از این رو، عاص لعین، پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ را ابتر نامید.

د. گذشت که برخى می‌گویند: خدیجه سه یا ده سال پیش از بعثت با رسول خدا صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ ازدواج کرد. حال چگونه زینب و رقیه از خدیجه به دنیا آمدند و پیش از بعثت ازدواج کردند؟!

هـ . دولابى می‌‏گوید:

«عثمان در دوره جاهلیت با رقیه ازدواج کرد». (8)

آنچه گذشت تأیید و تأکید می‌کند که رقیه همسر عثمان غیر از رقیه‌‏اى است که ادعا می‌کنند دختر پیامبرصلّی اللهُ علیهِ و آلهِ است و پس از بعثت متولد شد. همسر عثمان، دختر پیامبر صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ نبود، بلکه آن حضرت او را بزرگ کرد. مردم عرب دخترى را که فرد بزرگ می‌‏کرد، دختر او می‌نامیدند. در مورد ام کلثوم، همسر دیگر عثمان هم همین گونه است، زیرا فرض بر این است که او هم پس از بعثت به دنیا آمد.


1) البدء و التاریخ، ج 4، ص 139؛ ج 5، ص 16.

2) السیرة الحلبیة، ج3، ص432.

3) بنگرید: نسب قریش، ص 21.

4) البَدء و التاریخ، ج 5، ص 17؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 298.

5) نسب قریش، ص 22؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 293.

6) الدّرّ المنثور، سیوطی، ذیل تفسیر همین سوره.

7) سوره‌ی کوثر، آیه 3 ؛ بنگرید: تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 294؛ الدّرّ المنثور، ذیل تفسیر همین سوره.

8) بنگرید: المواهب اللدنیه، ج 1، ص 480.